آرشیو شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۸، شماره ۳۴۹۷
اندیشه
۹
بررسی

بنیان روان درمانی اگزیستانسیال

چند سالی است که در ایران به موازات ترجمه و معرفی آثار ژاک لکان، رهیافت اگزیستانسیال به روان درمانی نیز به میانجی ترجمه آثار اروین یالوم دنبال می شود. گفته می شود یالوم پس از مطالعه مقدمه کتاب «هستی» اثر مشترک رولو می، ارنست انجل و هانری النبرگر به این رهیافت علاقه مند شده و بعدها کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال»، مهم ترین اثرش؛ را نوشته است. این کتاب با ترجمه سپیده حبیب در فارسی موجود است. به تازگی حبیب ترجمه کتاب «هستی» را نیز به همت نشر نی منتشر کرده است. بسیاری بر این باورند که کتاب حاضر، از زمان انتشارش در سال 1956، مهم ترین و کامل ترین روایت را از رهیافت اگزیستانسیال در روان شناسی به دست می دهد. ویراستاران، از میان آثار پیشین جنبش تحلیل اگزیستانسیال، تاریخچه های موردی و نوشته هایی را انتخاب کرده اند که بتوانند این رهیافت را توضیح دهند؛ رهیافتی که به قول رولو می یک بیمار روانی را «نه به مثابه انحرافی از معیارهای مفهومی این یا آن روان پزشک؛ بلکه به مثابه انحرافی در ساختار هستی ویژه آن بیمار یا به عبارتی مختل شدن موقعیت انسانی او می شناسد». پل تیلیش، الهی دان و فیلسوف آلمانی تبار و بزرگ ترین متکلم قرن بیستم، درباره کتاب حاضر می گوید: «این کتاب چشم اندازی نو به روی روان کاوی و روان درمانی می گشاید که همانا چشم انداز پرسش غایی بشر است، پرسش درباره طبیعت بشر و جایگاهش در درون همه واقعیت». گوردون آلپورت، روان شناس آمریکایی و یکی از اولین نظریه پردازان شخصیت، نیز درباره «هستی» می گوید: «این کتاب سبک های رایج در روان پزشکی آمریکایی را بازتاب نمی دهد؛ بلکه کاری بسیار مهم تر دارد: رویکردهای آینده را پیش روی ما می گستراند».

نویسندگان این کتاب را از پایه گذاران روان درمانی اگزیستانسیال در نیمه قرن بیستم اروپا می دانند که همگی از بزرگان روان کاوی فرویدی و گاه مانند لودویگ بینزوانگر از دوستان نزدیک فروید هم بوده اند. آنها در مواجهه با کاستی های روان کاوی، در پی رویکردی انسان مدارتر، از فلسفه کمک گرفته اند و زبان فلسفه اگزیستانسیال را به رشته خودشان ترجمه کرده اند. رولو می با پیگیری ترجمه و ویرایش این مقالات از زبان های آلمانی و فرانسوی به انگلیسی، خدمتی بزرگ به جهان انگلیسی زبان و از این طریق به سایر فرهنگ ها کرده است؛ چون آنها را با این رهیافت و ابعاد آن آشنا می کند. در واقع می توان گفت رولو می این رویکرد را جهانی می کند. سه فیلسوف بیش از سایر فلاسفه در شکل گیری این رهیافت نقش داشته اند: کیرکگور، نیچه و فروید.

رولو می بر این باور است که تحلیل تیزبینانه کیرکگور از اضطراب، جایگاه او را در میان نوابغ روان شناسی همه دوره ها تثبیت کرده است. در نظر او بینش کیرکگور درباره اهمیت خودآگاهی، تحلیلش از تعارض های درونی و حتی مشکلات روان تنی بسیار غافلگیرانه است؛ زیرا چهار دهه پیش از نیچه و نیم قرن پیش از فروید مطرح شده است. این مسئله حساسیت چشمگیر کیرکگور را نشان می دهد به آنچه زیر پوست آگاهی انسان غربی زمانه او می گذشت و نیم قرن بعد فوران کرد. نوشته های کیرکگور نیم قرن به فراموشی سپرده می شود و در دهه دوم قرن بیستم دوباره کشف می شود و نه تنها اثری عمیق بر فلسفه و مذهب می گذارد؛ بلکه کمکی مهم به روان شناسی ناخودآگاه می کند. البته کیرکگور نیز مانند نیچه بنا نداشته درباره فلسفه یا روان شناسی بنویسد. به نظر می، کیرکگور فقط در کار آشکارسازی و فاش کردن هستی بشر بوده است. او معتقد است کیرکگور در یک نکته مهم با فروید و نیچه اشتراک دارد: دانش هر سه آنان عمدتا بر پایه تحلیل یک مورد یعنی خودشان استوار شده است. اولین کتاب های فروید مثل «تفسیر رویاها» تقریبا به طور کامل حاصل تجربه خودش و رویاهایش است. موردی که فروید مدام با آن کلنجار می رفته و تحلیلش می کرده، خود خودش بوده است. نیچه نیز گفته بود: «هر تلاش فکری فقط می گوید: این تصویری از تمام زندگی است و می توانید از آن درباره زندگی خویش بیاموزید؛ ولی برعکس آن هم صدق می کند: فقط زندگی خویش را بخوانید و رموز زندگی همگان را از آن دریابید». بسیاری از آثار کیرکگور نیز به همین شکل اند. می تلاش عمده کیرکگور را زیرعنوان این پرسش جمع بندی می کند: «چطور می توانید به فردی یگانه تبدیل شوید؟». او معتقد است کیرکگور چند خدمت بنیادین به روان شناسی پویه نگر می کند که پس از او پدید آمد: 1) بیان مفهوم حقیقت به مثابه رابطه. 2) تاکید بر ضرورت درگیرشدن با موضوع.

نفر دوم نیچه است که خلق وخویی کاملا متفاوت با کیرکگور داشت و هرگز آثار کیرکگور را نخواند. نیچه هم مانند کیرکگور با عقل گرایی مخالف نبود. او نه به خرد؛ بلکه به خرد محض حمله برد. او باز هم مانند کیرکگور در پی ترغیب به اندیشیدن تا منتهای درجه بود. نیچه می کوشید ناخودآگاه را که خاستگاه خردگریز نیرو و عظمت بشر و نیز ناخوشی و خودویرانگری اوست، به گستره هستی بشر بیاورد. می معتقد است ارتباط دیگری هم بین این دو و روان شناسی ژرف نگر وجود دارد: هر دو به درجات بالایی از خودآگاهی دست یافته اند. «آنها به خوبی می دانستند خردکننده ترین فقدان در فرهنگ عین گرای جامعه شان فقدان خودآگاهی فرد از خویش بود، همان فقدانی که بعدها در نمادهای فروید ایگوی ضعیف و منفعلی نام گرفت که به واسطه اید زنده است و نیروهای راهنمای خویش را از دست داده است». کیرکگور نوشته بود: «هرچه آگاهی بیشتر باشد، خود بیشتر است»؛ اما می بر این باور است که کیرکگور و نیچه نتوانستند در موقعیت های تاریخی خاص شان از پیامدهای فاجعه بار تاکیدشان بر خودآگاهی بگریزند. هر دو تنها و به شدت ضد هم رنگی با جماعت بودند و با عمیق ترین تجلی های اضطراب، ناامیدی و انزوا آشنا بودند. درنتیجه می توانستند از دانش شخصی بلافصل شان در زمینه بحران های روان شناختی صحبت کنند. نیچه معتقد بود همه حقایق را نباید در آزمایشگاه آزمایش کرد؛ بلکه گاهی باید از تجربه خویش کمک گرفت. هر حقیقتی باید با این پرسش روبه رو شود که «آیا فرد می تواند آن را زندگی کند؟». نیچه پاسخ می دهد: «همه حقایق برای من حقایقی خونین اند».

در کتاب حاضر خاستگاه و اهمیت جنبش اگزیستانسیال در روان شناسی، اثرگذاری های روان درمانی اگزیستانسیال و پدیدارشناسی و تحلیل اگزیستانسیال بررسی می شود. شاید در کل بتوان گفت از مهم ترین مسائلی که در این کتاب می آید، تعریفی است که از فلسفه اگزیستانسیال ارائه می شود و وجوهی از این فلسفه که در روان درمانی کاربرد دارد. کتاب برای علاقه مندان به رویکرد روان درمانی اگزیستانسیال در ایران می تواند بسیار مهم باشد.