آرشیو سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸، شماره ۵۵۲۸
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

گفت و گوی مهندس و مدیر در طول و عرض جغرافیایی مشخص

امید مهدی نژاد

 در زمان پادشاهی ملکه ویکتوریا در سرزمین انگلستان مرد خوش پوشی سوار بالن شد و بالن را با تزریق هوای گرم به داخل محفظه مخصوص به سمت بالا هدایت کرد تا از آن بالا به تماشای مناظر طبیعی از منظر کلان و راهبردی بپردازد. مرد مشغول تماشای مناظر طبیعی از منظر کلان و راهبردی بود که ناگهان به یادش آمد در آن روز یک قرار کاری مهم دارد. از آنجا که در آن روزگار هنوز وسایل ارتباطی مدرن از قبیل تلفن و تلفن همراه و اینترنت اختراع نشده بود تا به وسیله آن بشود قرارهای کاری را کنسل کرد یا به تعویق انداخت، ارتفاع بالن را کم کرد و به نزدیکی زمین رسید تا چاره ای بیندیشد. در این لحظه مردی را دید که در جاده منتهی به یک کارخانه راه می رفت. مرد سوار بالن، مرد روی زمین را صدا زد و گفت: ای مرد روی زمین، من روی زمین قرار مهمی دارم، می توانی بگویی من الان دقیقا کجا هستم تا ببینم به قرارم می رسم یا نه؟ مرد روی زمین گفت: بلی. شما الان در ارتفاع چهار و نیم متری از سطح زمین و دویست وشصت وهشت ونیم متری از روی دریا در نقطه ای به طول جغرافیایی 130°06′W و عرض جغرافیایی 25°04′S هستید.

مرد داخل بالن گفت: شما مهندس هستید؟ مرد روی زمین گفت: معلوم است؟ مرد داخل بالن گفت: از اینجا معلوم است که اطلاعات دقیقی دارید که دو پنی (معادل دوزار) هم ارزش ندارد و به هیچ دردی نمی خورد و من بالاخره نفهمیدم کجا هستم و به قرارم می رسم یا نه. مرد روی زمین گفت: تصور نمی کنید درج این جمله شما در روزنامه ممکن است موجبات رنجش قشر مهندسان را در پی داشته باشد؟ مرد داخل بالن گفت: نه. مهندسان باجنبه اند. مثل پزشکان نیستند. مرد روی زمین گفت: به نظر می رسد شما مدیر باشید. مرد داخل بالن گفت: معلوم است؟ مرد روی زمین گفت: از اینجا معلوم است که می دانید به کجا می خواهید بروید، اما نمی دانید کجا هستید و از اینجا معلوم است که قولی داده ایدکه نمی توانید به آن عمل کنید و تازه گردن بقیه هم می اندازید و از اینجا معلوم است که نسبت به رنجش اقشار مختلف بی تفاوتید. در این لحظه مرد داخل بالن هوای گرم به داخل محفظه مخصوص بالن را به سمت بالا هدایت کرد و در نهایت معلوم نشد چی شد.