آرشیو شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸، شماره ۴۵۳۵
جلد دوم
۷
یادداشت

عشق به زندگی و نوشتن

فاطمه حسن پور

دکتر سعید عباس پور روانکاو و داستا ن نویس و خواننده ای است با صدای دلنشین. ارتباط من با عباس پور بیشتر در وجه داستان نویسی ایشان است. او نویسنده ای است که کلمه را می شناسد و دغدغه اش کلمه است. به قول نزار قبانی «وقتی به رقصم می آورد کلمه هایی به من می گوید/کلمه هایی که مثل هیچ کلمه دیگری نیست...» و من تاثیر کلمات را در داستان هایش می بینم. اخیرا او داستانی کوتاه در جمع دوستان برای مان خواند که فقط دیالوگ بود و فکر می کنم این مهم از عهده هر داستان نویسی برنمی آید. کلمات چنان کوتاه و برنده بود که با وجود اینکه بیش از یک سال از خواندنش گذشته هنوز در ذهن من باقی مانده است. اگر بخواهیم داستان های او را در عرصه تاریخ ادبیات و زیبایی شناسی مطرح کنیم، بنیاد اجتماعی عظمت هنری و نیروی جهان گستر داستان های او در پیوستگی جهان بیرونی و بیشتر جهان درونی اوست. او می گوید: «داستان باید ایجاد لذت، شگفتی و درنگ را در خواننده ایجاد کند». به نظر من داستان نویسی بخش عظیمی از وجودش شده است. می گوید: «اگر قرار بود امروز بینایی و داستان نویسی را به من بدهند و بگویند یکی را انتخاب کنم، بعید می دانم انتخاب اولم چیزی غیر از داستان نویسی باشد.» او بارها از محمدرحیم اخوت یاد کرده و خود را در داستان نویسی مدیون او می داند. در داستان «بوی تلخ قهوه» بیان شفاف او از امید و یاس، تلاش و سرخوردگی و عشق و بیزاری در دیدگاه فردی است که از بینایی محروم است. عشق به زندگی و شیفتگی برای نوشتن، عباس پور را یاری کرده است تا بر مشکلات زندگی یک نابینا غلبه کند. او می گوید: «دنیایی است که رمز و راز خودش را دارد. ما حتی وقتی راجع به یک ورزشکار یا یک آوازه خوان یا یک موسیقی دان حرف می زنیم، دوربین های مان بیرون است و با کسی که دوربینش داخلی است فرق می کند. یکی از تلاش هایی که در داستان من صورت گرفته به خصوص در بوی تلخ قهوه سعی کرده ام دنیای نابینایان را هم به قلم بکشم.» بیشتر داستان های او حول دنیای درونی انسان ها و رنج های ناگفته و تنهایی می چرخد. به گفته سعید عباس پور زنان اولین آموزگاران داستان سرایی او بوده اند. به خصوص مادرش .