آرشیو سه‌شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، شماره ۵۵۸۸
صفحه آخر
۲۰
درنگ

تکیه بر چادر نماز

علیرضا رافتی

    اصلا کار به اینجاها که می رسد با خودم می گویم کاش مسیر زندگی جاده کفی تهران-اصفهان بود که از اولش استارت می زدی و تا آخر مستقیم و صاف می رفتی و قهوه می نوشیدی و از مناظر لذت می بردی و انتهای این مسیر مستقیم هم پیاده می شدی.

کاش آدمیزاد اهل جاده آسودگی بود نه آسمان مخاطره. طبع و فطرت آدم ها مسیر هوایی را انتخاب می کند. چون آدم فطرتا اوج گرفتن را دوست دارد. دوست دارد ببیند قبل از پایان مسیر زندگی و قبل از فرودش تا کجا می تواند اوج بگیرد.

هنوز اخبار را که بالا و پایین می کنم خبر سقوط هواپیمای اوکراینی از صدر اخبار پایین نیامده که حالا چند خبر سانحه هوایی دیگر در این یکی دو روز ذهنم را مشوش می کند.

سانحه هواپیمای ماهشهر، نقص فنی هواپیمای فوتبالیست های ایرانی در دبی، سانحه سقوط هواپیما در افغانستان، سانحه سقوط هلیکوپتر بسکتبالیست آمریکایی...

من هنوز دارم به دل مادرانی که فرزندان شان را در هواپیمای اوکراینی از دست داده اند فکر می کنم.

فرزندانی که فکر اوج گرفتن بودند و با یک سانحه ساده در اوج سقوط کردند. از صبح هم دارم به سجاده و چادرنماز و اشک مادرانی فکر می کنم که فرزندان شان در هواپیمای ماهشهر بوده اند.

نمی دانم چرا این جور وقت ها بیشتر از کسانی که فکر اوج گرفتن اند و در اوج سقوط می کنند، به دلشوره و دعای مادران شان فکر می کنم.

ماندن کلافه ام می کند. حتی رسیدن به اوجی که می خواستم کلافه ام می کند. فقط رفتن و اوج گرفتن است که قدری تشویش در خودماندگی ام را کم می کند.

به دنیا فکر می کنم و به سوانح هوایی اش. به چادرنماز و سجاده مادری که فرزندش در اوج سقوط می کند فکر می کنم.

به حدیث رسول خدا (ص) که من و علی پدران امتیم. به روایاتی که حضرت صدیقه طاهره (س) را مادر امت می خوانند.

به پرچم های سیاه فاطمیه نگاه می کنم و زیر لب می گویم: من از این اوج و سقوط دنیا می ترسم، مادر...