آرشیو یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸، شماره ۲۲۴۰۶
فرهنگ: مقاومت
۸
یک شهید، یک خاطره

با صداقت

مریم عرفانیان

سال های 54، 55 هنوز در مشهد مبارزات مردمی علنی و منسجم نشده بود، یک روز همسایه مان مرا خواست و گفت: «می دانی برادرت چه کار می کند؟»

پرسیدم: «چطور شده؟»

جواب داد: «شده جزو خرابکارها.»

گفتم: «نه حسن اهل این حرف ها نیست.»

او ادامه داد: «حالا شما خودت از او بپرس، مراقبش باش، خودت متوجه می شوی که حرفم درست است.»

به خانه آمدم و از حسن پرسیدم: «مگر شما چکار کردید که این همسایه به من این طور گفته؟»

بعد از کمی مکث با صداقت گفت: «داداش راستش چند تا اطلاعیه و نوارهای آقای خمینی را پخش کردیم.»

با شنیدن نام آقا دلم می گفت نباید جلویش را بگیرم به او گفتم: «پس مراقب باش!»

خاطره ای از شهید حسن انفرادی حسن آباد

راوی: علی انفرادی، برادر شهید از مجموعه ایثارنامه جلد 69