آرشیو شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، شماره ۵۶۶۱
فرهنگ
۹

شعر کرونا

شنیدم من که این ویروس کرونا    

همان مهمان ناخوانده در اینجا

از او پیر جوان لرزان سراسر

توگویی قابض الارواح بر در

گهی بر شرق و گه بر غرب تازد

به یک حمله ز کشته پشته سازد

به چشم کور او یکسان زن و مرد

چه تهرانی چه یزدی یا بشاگرد

اگرچه جنگ او بسیار سخت است    ز پیروزی خیالش تخت تخت است

به پوزه بند و دستکش خوش نکن دل

که بار کج نیابد ره به منزل

نهان سازد سبیلت را ز انظار    

دماغ گنده ات از چشم اغیار

ز خون خوردن نبینی سیری اش را    

به چشمت صورت اکبری اش را

کرونا عید مردم را عزا کرد

به هر خانه عزاخانه به پا کرد

خیابان ها همه سردند و خاموش    دهد جولان در آنها گربه و موش

چه خوش گفت پیرمرد نکته پرداز    سخن سنج و سخنگوی و سخن ساز

که جولانگاه او روی زمین است

به هر جایی روی او در کمین است

زگنده لات کاری برنیاید

مگر کاری برآید از دعایت

چون من دیدم که قلبش قلوه سنگ است

ز پیروزی های خود مست و ملنگ است

سخن را با بذله گویی می کنم ساز    

به وصفش می کنم حرف خود آغاز

کرونای عزیز آرام جانم

تویی آسایش روح و روانم

ز یمن مقدمت دنیا قشنگ است    به هرجا می روی شهر فرنگ است

جوانان جملگی گرمند در کار    

عجب رونق گرفته کسب بازار

هتلداران همه شادند و شنگول

درون دخلشان پرگشت از پول

لباس بانوان هم رنگ رنگ است

دم روباه یا پوست پلنگ است

به رستوران اگر افتد گذارت

برو داخل که می آید به کارت

سر میز غذا مرغان بریان

کباب برگ و بریانی فراوان

به تو چشمک زند ماهی آزاد

چه خوش منظر بود انواع سالاد

بخور تا می توان مفت و مجان

چنین بزمی نمی یابی تو آسان

شکم پر کن تو از نوشابه و دوغ

که بعد از آن زنی پیوسته آروغ

چه آروغی چو شلیک تفنگ است    تو گویی معده ات میدان جنگ است

از آن آروغ وحشتناک هر آن

صدایش می رسد تا سبزه میدان

به سالن های جشن و شادمانی

عروسی های بکر آنچنانی

نمایشگاه انواع لباس است    

تفرجگاه خلق بی کلاس است

نوای ساز پرکرده فضا را

که تا رغبت کنی سرو غذا را

کرونای عزیزم بارک ا...

بدین قدرت که داری و بدین جاه

که آمریکا و لندن در هراسند    

همه بیچاره مانده آس و پاسند

همه درماندگان بی پناهند    

زپا افتادگان بی گناهند

ز مسوولین خود اندر عذابند

گرفتار ستم ها بی حسابند

یکی شان ابلهی گردن کلفت است    سخن هایش سراسر حرف مفت است

یکی سالوس باز و حقه باز است

به دزدی روز و شب دستش دراز است

جنایت های آنها بی شمار است

که چنگیز مغول زان شرمسار است

گمان آن است که ویروس کرونا

ز آمریکا از اول گشت پیدا

جهان آلوده شد از این جنایت

به روز حشر می بینی سزایت

کرونا بشنو از من آنچه گویم

که من جز راه حق راهی نپویم

تویی ابلیس و شیطان مجسم

تویی دشمن به فرزندان آدم

هرآنچه برشمردم از فضائل

کجا باشی تو ای ویروس قاتل

خداوندا به حق آل اطهار

ز مکر و شر او ما را نگهدار

م - غ