آرشیو پنجشنبه ۲۳ امرداد ۱۳۹۹، شماره ۴۷۱۷
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

تاکسی بی تاکسی

سروش صحت

کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم. گرمای بلند تابستان بیداد می کرد. تاکسی اول رد شد و سوارم نکرد. تاکسی دوم هم سوارم نکرد. تاکسی سوم هم. تاکسی ها می آمدند، از کنارم رد می شدند و می رفتند بعضی از تاکسی ها پر بودند، بعضی ها جا داشتند، بعضی های شان خالی بودند اما سوارم نمی کردند. بعضی ها بوق می زدند، بعضی ها بوق هم نمی زدند و با سرعت می گذشتند. احساس کردم قرار نیست تاکسی ای سوارم کند. پیاده راه افتادم. اولش گرما اذیتم می کرد ولی یواش یواش گرما را فراموش کردم. اولش فکر می کردم راه خیلی دور است ولی یوایش یواش نزدیک شدم. اول که تاکسی پیدا نمی شد نگران بودم، ولی بعد رفتم.