آرشیو چهارشنبه ۵‌شهریور ۱۳۹۹، شماره ۵۷۴۱
صفحه آخر
۲۰

باران روضه

چای بعد روضه را که می نوشم دوست دارم بخندم. کسی توی دلم می گوید شب عاشوراست. شبی که فردایش خون خدا بر زمین گرم کربلا ریخته که خندیدن ندارد. اما من دوست دارم بخندم. دست خودم نیست. آدم بعد روضه پاک می شود. زلال می شود. طوری زلال می شود که روحش از پشت صورتش معلوم است. اصلا روضه مثل باران است. وقتی که یک شب تا صبح به هوای دودگرفته تهران می خورد و فردا صبحش نمی توانی آسمان را نفس بکشی و ناخودآگاه نخندی.

خدا خیر دهد حاج علی اکبر لطیفیان را که گفت:

باید که دست از هر چه غیر از  کربلا شست

دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست