آرشیو شنبه ۱۵‌شهریور ۱۳۹۹، شماره ۳۸۰۸
صفحه اول
۱
سرمقاله : دل بستن به بورژوازی (1)

دل بستن به بورژوازی

احمد غلامی (سردبیر)

اگر بخواهیم با روش لنین یعنی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» جامعه سیاسی ایران را بازتعریف کنیم، باید بگوییم همه دولت های بعد از انقلاب در برزخ سرمایه داری گرفتار بوده اند. خاطرات بهزاد نبوی در روزنامه «شرق» 12 شهریور 99 از نخست وزیری و ریاست جمهوری شهید رجایی حاوی نکات ارزنده ای است از روند تعین یافتن سرمایه بر روابط سیاسی و اجتماعی ایران. بهزاد نبوی بسیار از ساده زیستی شهید رجایی می گوید و یقینا نمی توان در خاطراتش شک کرد اما نکته ای که در سخنان او و دیگر اصلاح طلبان همواره مغفول مانده است، نوعی مواجهه با سرمایه داری است. خلوص و دست پاکی ویژگی هایی فردی اند. گیرم میرحسین موسوی و محمد خاتمی از جمله دیگر چهره های سیاسی باشند که به این خصیصه اخلاقی پایبندند. این پایبندی به لحاظ فردی ارزشمند است اما گرهی از معضلات اقتصادی و سیاسی باز نمی کند. باید اعتراف کرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همه پیشگامان انقلاب دغدغه این را داشتند که در مسائل اقتصادی چه رویکردی را باید پیش بگیرند تا از مستضعفان، حامیان اصلی انقلاب پشتیبانی و حمایت کنند. در آن دوران سمت و سوی همه شعارها حمایت از تهیدستان بود اما در واقع این طبقه خرده بورژوا و بورژوازی بود که انقلاب را به ثمر رسانده و در پست های کلیدی جاگیر شده بود. شاید اگر جنگ ایران و عراق آغاز نمی شد و مستضعفان به سوی جبهه های جنگ سرازیر نمی شدند، مواجهه طبقات فرودست با طبقات بورژوازی حاکم به سرعت به نقطه اوج می رسید. این اتفاق رخ نداد و طبقات تهیدست و خرده بورژوا جبهه واحدی شدند تا نقش تعیین کننده ای در جنگ ایفا کنند. امیرپرویز پویان در زمانی از دو جبهه، جبهه انقلابی و جبهه ارتجاعی سخن گفته بود. با این تعریف می توان گفت جبهه انقلابی در جبهه های جنگ در جست وجوی خودآگاهی و معنا بود. به شیوه ای اغراق آمیز مواجهه این دو جبهه در شهر در فیلم «عروسی خوبان» نشان داده شده است. این فیلم به ستیز طبقات نگاهی اخلاقی دارد و بورژوازی را در قامت بازاریانی می بیند که سودای سرمایه اندوزی دارند و آنان را مورد ملامت و شماتت قرار می دهد. این شماتت از شماتت های اخلاقی پا فراتر نمی گذارد. کنش قهرمان فیلم با آموزه های اخلاقی بردگان در مواجهه با اربابان نشان داده می شود؛ مواجهه ای که از توان انقلابی تهی است و قادر نیست عرصه ستیز طبقاتی را عیان کند. اما از سوی دیگر این فیلم به درستی و به شیوه ای مستند فربه شدن سرمایه داری سوداگرانه را نشان می دهد. سرمایه داری سوداگرانه که با روی کارآمدن دولت هاشمی رفسنجانی به محاق می رود. تا اینجا می توان این گونه صورت بندی کرد: در انقلاب اسلامی طبقات خرده بورژوا و بورژوا نقش تعیین کننده ای داشتند و مستضعفان به عنوان پیاده نظام انقلاب، انقلاب را پیش بردند. اندکی از انقلاب نگذشته بود که طبقات بورژوا در سمت های دولتی جاگیر و طبقات فرودست به جبهه های جنگ سرازیر شدند و در آنجا با خرده بورژواها جبهه واحدی را تشکیل دادند. در همان ایامی که تهیدستان در جنگ بودند، مردم تهیدستی نیز در شهرها با فقر دست و پنجه نرم می کردند. این طیف ها ناخواسته و زیرپوستی جبهه واحدی را شکل داده بودند. بی دلیل نبود که در شهرها و روستاهای فقیر و محله های فقیرنشین تهران شور و شوق و ایمانی غیرقابل وصف در حمایت از جبهه های جنگ دیده می شد. این حمایت ها در کنار احساسات ناسیونالیستی، دینی و مذهبی به نکته بااهمیت تری اشاره می کرد که کمتر کسی به آن اشاره کرده است: «ما یک جبهه واحدیم در برابر سرمایه داری» اما با پایان یافتن جنگ جبهه مستضعفان و خرده بورژواها از هم جدا شد و برخی از جناح های آن تغییر ماهیت داده و در طبقه بورژوازی جدید (رانتی) دولت هاشمی جذب و هضم شدند و برخی دیگر در کنار این طبقه، طبقه بورژوازی جدیدی را شکل دادند. طبقه ای که سعی می کرد حتی با تغییر طبقه خود علقه هایش به طبقات فرودست را از دست ندهد. دولت هاشمی رفسنجانی طبقه متوسط (رانتی) را روی کار آورد؛ طبقه ای از تکنوکرات ها و تازه به دوران رسیده های اقتصادی که برای بورژوازی سنتی خطری جدی بودند. اینجا بود که طبقه بورژوازی سنتی به تجربه تاریخی اش روی آورد و به دومین ائتلاف خود با طبقه فرودستان دست زد و در ظاهر به دفاع تمام قد از فرودستان در برابر طبقه بورژوازی (رانتی) برآمد. در اینجا دفاع طبقه بورژوازی سنتی از طبقات فرودست چیزی جز حمله به طبقات متوسط تکنوکرات نبود. این بار بورژوازی سنتی طبقات فرودست را به مثابه پیاده نظام به مواجهه با دولت هاشمی و تکنوکرات هایش گسیل داشت تا تکنوکرات ها را از میدان به درکند. البته ناگفته پیداست این مواجهه دو بورژوازی با یکدیگر در نهایت طبقات متوسط را قدرتمند کرد. آنان در سایه و به دور از تنش ها و درگیر ی ها به انباشت سرمایه، ثبات و اقتدار لازم دست یافتند. طبقه بورژوازی سنتی با همدستی فرودستان آسیب های جدی به دولت هاشمی زد اما این آسیب ها چندان اثری نداشت و بدیهی است در هر مواجهه ای پیاده نظام ها بیشترین آسیب ها را خواهند دید. این بار فرودستان سرخورده تر از سابق در انزوا فرو رفتند. این مواجهه برای طبقات تهیدست زمینه آگاهی ای را به وجود آورد و آن چیزی نبود جز اینکه به بورژوازی در هر شکلش نباید دل بست. اما مهم تر از اینها گفته لوکاچ است: «هر بحران سیاسی ای یک معضل کانونی دارد که آن معضل هم پاسخ هم زمان به سایر مسائل برخاسته از آن و هم کلید توسعه بیشتر همه گرایش ها در آینده را مشخص می کند».