آرشیو دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹، شماره ۵۷۶۷
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

مایه عبرت سایرین چگونه فراهم شد

امید مهدی نژاد (طنزنویس)

 جوان جعلقی که به شغل دزدی و جیب بری اختصاص داشت، در زیر پل کریمخان کیف پاسپورتی شخصی را از داخل کوله او بلند کرد، اما از آنجا که کیف حاوی اشیای قیمتی و اوراق بهادار قابل انتقال به غیر نبود و مشحون از اوراق غیرقابل انتقال به غیر بود، نتوانست آن را نزد مال خران آب نماید.

جوان جعلق که خسته و افسرده و ناامید شده بود به قهوه خانه قنبر رفت تا استراحتی کند و قلیانی استعمال نماید.

یکی از دوستان وی که در قهوه خانه نشسته و مشغول استعمال دوسیب نعنا بود پس از دیدن خستگی و افسردگی و ناامیدی وی سراغ وی رفت و علت خستگی و افسردگی و ناامیدی وی را جویا شد. وی نیز علت خستگی و افسردگی و ناامیدی خود را به دوستش گفت.

دوستش گفت: کیف را به من بده و فردا ظهر یک میلیون از من تحویل بگیر. جوان جعلق کیف را به دوستش تحویل داد و رفت و فردا ظهر بار دیگر به قهوه خانه قنبر مراجعه کرد. دوستش با دیدن او نزد وی آمد و یک میلیون تومان کف دست او گذاشت.

جوان جعلق گفت: چطور توانستی؟ دوست وی گفت: چون دوست من هستی به تو می گویم. به زیر پل کریمخان رفتم و آگهی کیف گمشده را پشت پنجره یکی از مغاره ها دیدم و کیف را تحویل دادم و مژدگانی پنج میلیون تومانی آن را دریافت کردم.

وی سپس افزود: می بینی که با درستکاری و تحویل امانات مردم به آنها چقدر بیشتر از دزدی می توان کسب درآمد کرد. سپس جوان جعلق و دوستش قرار شراکت گذاشتند تا من بعد یکی با دزدی و دیگری با درستکاری و تحویل امانات به طور شریکی به کسب درآمد بپردازند.

 اما همین که خواستند با هم دست بدهند و عکس یادگاری بگیرند ماموران فداکار نیروهای انتظامی که به دوست وی مشکوک شده و او تعقیب کرده بودند، به قهوه خانه قنبر ریختند و هردو نفر را دستگیر کردند و در سطح شهر چرخاندند و مایه عبرت سایرین را فراهم نمودند.