آرشیو دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹، شماره ۴۷۷۴
صفحه آخر
۱۶
آن روی سکه

تعریف دیگری از جوانی!

مهدی مال میر

می گویند: چهل سالگی برای گلادیاتورها و رزمندگان قرون کهن، سن کهنسالی به حساب می آمد. سنی که البته خیلی از آنها بدان نمی رسیدند! این نکته نشانگر این است که جوانی بیش از آنکه مفهومی بیولوژیک و تقویمی باشد، مفهومی فرهنگی است و تعریف توافق شده ای در باب این مفهوم در میان فرهنگ ها در دسترس مان نیست. چند سالی است که پیرسالی جمعیت سرزمین مان به نگرانی های زیادی میدان داده است و برخی حتی آن را بزرگ ترین خطر جامعه امروز می دانند اما به نظر می رسد مقصود از جوانی و پیری در نگاه دل نگرانان سالخوردگی جمعیت، مفهوم بیولوژیکی آن باشد که از سنی به بعد را میانسالی و سالخوردگی و به همین ترتیب نوجوانی و جوانی می نامند. این تقسیم بندی ها افزون بر سنجاق شدن به نگاه تقویم گرایانه و زیست شناختی، با هدف بر عهده گذاشتن حقوق و تکالیفی در حوزه شهروندی در برهه ای خاص از زندگی هم انجام می شود. در دنیای واقعی اما همه خوب می دانیم این تقسیم بندی ها تا چه اندازه نادقیق و پا در هوا می تواند باشد! شاید یکی از بهترین تعاریف از جوانی را «لشک کولاکوفسکی» فیلسوف لهستانی از «جوانی» به دست داده باشد. او جوانی را دوره ای از زندگی می داند که با احساس باز بودن راه زندگی همراه است. به عبارت سر راست تر، کولاکوفسکی جوان را آدمی می پندارد که به آینده امیدوار است و راه ها را به روی خود گشوده می بیند. فیلسوف لهستانی ربط خاصی میان سال های رفته عمر و مفهوم جوانی و پیری نمی شناسد. اگر با دیده این تعریف به جامعه مان نظری بیفکنیم، انصاف که جوان چندانی پیدا نمی کنیم! چه بسا احساس پیری در میان کم سن و سالان و جوانان نسبت به آنهایی که عمری گذرانده اند و به درجه ای از ثبات در زندگی شان رسیده اند، بیشتر باشد! وقتی مجال چندانی برای کار و زندگی در میان نباشد، وقتی آینده تابناکی در پیش رو نباشد، پیری گلوی آدمی را می فشارد و این ماجرا هیچ پیوندی با سال های تقویمی زندگی پیدا نمی کند. نگرانی از پیر شدن جمعیت البته دغدغه بجایی است اما، مشکل اینجاست که همه تعاریف مان از جوانی و پیری به زمان تقویمی و بیولوژیک محدود مانده است. پس تکلیف جوانی کردن به معنای امید به آینده چه می شود؟ آیا به تعاریف دیگری از جوانی اندیشیده ایم؟