آرشیو یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹، شماره ۴۷۹۶
صفحه آخر
۱۶
زیر ذره بین

پر از حرف های تازه

علی مسعودی نیا

نمی دانم شما هم حین مطالعه آثار برخی از نویسندگان دهه 40 و 50 حالی را که به من دست می دهد تجربه کرده اید یا نه؛ منظورم نوعی احساس کهنگی در مضمون و اجرا و زبان و شیوه روایت است. یعنی می دانی که نباید چنین حسی داشته باشی، چون به هر حال روزگاری و عمری گذشته از خلق آن آثار، ولی دست خود آدم نیست و آن حس کذایی می آید و گاهی دافعه ایجاد می کند و لذت مطالعه را زایل. در این میان یکی از استثناها غلامحسین ساعدی است. هر بار به سراغش می روی نو و سرحال و به روز و پر از حرف های تازه است انگار. نه نثرش پس می زند خواننده را و نه حتی درون مایه هایش بوی کهنگی می دهند. در مواجهه با برخی آثارش، مثلا «آشفته حالان بیداربخت» یا «آرامش در حضور دیگران»، حتی انگار اثر را پیشاپیش نوشته برای چنین روزگاری. شاید چون زمانی که ساعدی تم های روانکاوانه را در داستان هایش می گنجاند آشنایی ما با روانکاوی و روانشناسی اصلا با این روزگار قابل قیاس نبود اما در داستان های «عزاداران بیل» یا «خاکسترنشین ها» یا «گدا» چه؟ آنجا که دیگر گفتمان ها به شکلی کهنه تاریخمند هستند و حرف از اکنون و امروز نیست. فکر می کنم در مواجهه با آن داستان ها نیز با نوعی روایت غنی مواجه هستیم و همین مکنت ساختاری و روایی امکان استخراج معانی و دریافت های جدید را از داستان های ساعدی پیش روی ما می گذارد و کهنگی آنها را می زداید. من در تاریخ ادبیات معاصر ایران کمتر نویسنده ای را می شناسم که هم خواندنش به غایت لذت بخش باشد و همچنین نگاه آدمی به زندگی را وسعت ببخشد. هنوز هم صحنه پایانی «گدا» هم از فرط زیبایی و هم از باب عمق معناهایی که پیش روی ما می گستراند  مو بر اندام راست می کند؛ هنوز برخی اپیزودهای «عزاداران بیل» چنان زنده و خوش ساخت و حرف روز است که حیرت خواننده را برمی انگیزد. چه ساعدی خوانده باشیم تا به امروز و چه نه، بد نیست بگذاریمش گوشه ذهن و در برنامه مطالعاتی مان؛ چون با خیال راحت می شود رفت سراغش و خواند و کیف کرد و آموخت و البته- اگر سودای نویسندگی به سر داشته باشیم- بر هنرش غبطه خورد.