آرشیو دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹، شماره ۵۰۴۶
تاریخ و اقتصاد
۲۶

واکاوی

روح الله حاتمی
ویلم دی ولامینگ دریانورد و کاشف هلندی

 ویلم هسلز دی ولامینگ (Willem Hesselsz de Vlamingh) دریانورد و کاشف هلندی قرن هفدهم بود که توانست کرانه غرب میانه هلند جدید (استرالیا) را کشف کند؛ او در جایی لنگر انداخت که اکنون شهر پرت در کناره رودخانه سوان نامیده می شود.

ویلم دی ولامینگ در اوست ولایلند واقع در جمهوری هلند به دنیا آمد و در 28 نوامبر 1640 غسل تعمید داده شد. او در 1664 به سمت «نووایا زیملیا»-اکنون متعلق به روسیه- واقع در شمالگان سفر دریایی انجام داد و «جلمرلند» را کشف کرد. در 1668 ازدواج کرد و وارد حرفه صید نهنگ شد اما همچنان در جزیره ولایلند سکونت داشت.

دی ولامینگ در 1688 به کمپانی هند شرقی هلند پیوست و در همان سال عازم سفر دریایی به سمت جاکارتا شد. پس از سفر دریایی دیگری در 1694 از وی خواسته شد تا آماده سفری برای جست وجوی یک کشتی جنگی متعلق به کمپانی یاد شده شود که با 325 سرنشین در همان سال در مسیر خود به سمت جاکارتا مفقود شده بود. مقامات رسمی بر این باور بودند که این کشتی باید در ساحل غربی استرالیا به گل نشسته باشد.

در 1696 دی ولامینگ به سرپرستی یک ماموریت نجات به مقصد کرانه غربی استرالیا منصوب شد تا بازماندگان احتمالی کشتی جنگی مفقود شده هلندی را پیدا کند. سه کشتی تحت فرماندهی دی ولامینگ درآمد؛ ناو جنگی بادبانی گیلوینک که ناخدای آن خود دی ولامینگ بود؛ نیپتانگ به فرماندهی کاپیتان گریت کولائرت و کشتی گالیوت وزلتی به فرماندهی کورنلیس، پسر دی ولامینگ. این سفر اکتشافی در می 1696 از جزیره تکسل آغاز شد و از آنجا که هلند در «جنگ 9 ساله» با فرانسه به سر می برد، با دور زدن ساحل اسکاتلند به جزیره تریستان دکونا درجنوب اقیانوس اطلس-متعلق به انگلیس- رسید. در اوایل سپتامبر این سه کشتی به دماغه امید نیک رسیدند و به دلیل شیوع «اسکوربورت» در میان سرنشینان، هفت هفته در آنجا ماندند. در اکتبر آنها از طریق مسیر بروئر عازم اقیانوس هند و هند شرقی هلند شدند. آنان در این مسیر دو جزیره سنت پل و آمستردام را وارسی کردند اما نشانی از بازماندگان نیافتند.

در دسامبر 1696 این سه کشتی به ساحل جزیره روتنست واقع در غرب استرالیا رسیدند. دی ولامینگ در آنجا «کوئوکا» های بسیاری دید که یک جانور کیسه دار بومی بود. او که فکر می کرد این حیوانات موش های بزرگ هستند، این جزیره را «'t Eylandt ‘t Rottenest: جزیره لانه موش ها» نامید که بعدتر همین نام در زبان انگلیسی به روتنست تغییر یافت.

در ژانویه 1697 او سفری ماجراجویانه در حوزه رودخانه سوان انجام داد. تصور می شود که وی و افرادش نخستین اروپاییانی باشند که از این رودخانه بازدید کرده اند. به احتمال زیاد آنان نخستین اروپاییانی نیز باشند که قوهای (سوان های) سیاه را در آن ناحیه دیده اند و دی ولامینگ بعد از دیدن قوهای بسیار بر روی این رودخانه، آن را سوان نامید. افراد وی سه دسته شده و در پی یافتن یکی از بومیان برآمدند اما تقریبا پس از پنج روز جست وجو بدون حصول نتیجه به این کار پایان دادند.

در 22 ژانویه سفر دریایی خود را در خلیج (کانال) گیلوینک آغاز و روزهای بعد چندین فرد بومی سیاه پوست و عریان را مشاهده کردند. در ماه بعد از پرتگاه سرخ عبور کرده و در فوریه به جزیره درک هارتوگ در استرالیای غربی رسیدند.

دی ولامینگ همرا با فرزند خود و سایر افرادش سفر دریایی خود برای بازگشت به هلند را در فوریه 1698 آغاز کرد و در 16 اوت همان سال به کشورش رسید.

هنری بیرکس بازرگان و جواهرساز کانادایی

هنری بیرکس (Henry Birks) بازرگان و جواهرساز کانادایی و موسس «هنری بیرکس اند سانز» یک فروشگاه زنجیره ای در زمینه فروش جواهرآلات گران قیمت بود. او در 30 نوامبر 1840 در لوور مونترال در یک خانواده مهاجر انگلیسی به دنیا آمد و در حوزه بازرگانی تحصیل کرد. خانواده وی در 1832 از یورکشایر به کانادا مهاجرت کرده بودند. بیرکس در 1857 وارد «ساویج ولیمان» شد که در آن زمان بهترین جواهرساز و سازنده ساعت در کانادا به شمار می رفت. هر چند بیرکس در 1968 به یکی از شرکای این شرکت تبدیل شد اما مشکلات مالی شرکت یاد شده بیرکس را ناگزیر به ترک آن در 1877 کرد.

بیرکس در 1879 فروشگاه کوچک جواهرآلات خود را با سرمایه آغازین 3000 دلاری در خیابان سنت جیمز واقع در قلب ناحیه مالی و تجاری مونترال افتتاح کرد. در 1893 با سه پسر خود شراکتی تشکیل داد و نام شرکت به هنری بیرکس اند سانز تغییر یافت. با انتقال مرکز تجاری مونترال به خیابان سنت کاترین، بیرکس نیز جواهرفروشی خود را به میدان فیلیپس انتقال داد؛ جایی که فروشگاه و دفاتر کمپانی یاد شده همچنان پابرجا و فعال است. با آغاز قرن بیستم بیرکس فعالیت های شرکت خود را در سراسر کشور توسعه داد و در شهرهای بزرگ کانادا شعبی دایر کرد.

هنری بیرکس الگویی برای بسیاری از کارآفرینان کانادایی در قرن 19 به شمار می رود. او که فرزند یک خانواده مهاجر انگلیسی بود، در زمینه آموزش از همان آغاز بر تجارت متمرکز شد و توانست یک شرکت موفق و بزرگ را بنا کرده و آن را توسعه دهد؛ شرکتی که به زودی به یک امپراتوری تجاری در گستره کانادا بدل شد. از زمان تاسیس هنری بیرکس اند سانز در سال 1879، پنج نسل از خانواده بیرکس در این شرکت فعالیت داشته اند. یکی از پسران بیرکس به نام جرالد بیرکس یک سیستم آموزشی برای سربازان کانادایی پیشنهاد داد که در 1917 برای همه سربازان اجرا شد.

«ساختمان ویلیام و هنری بیرکس» در دانشگاه مک گیل که یک بنای گوتیک به شمار می رود، به افتخار بیرکس و یکی از پسران وی نام گذاری شده است.

 
به فروش رساندن ایران در دوره قاجار

در سال 1908 یک موسسه (فرم) یونانی توانست امتیاز بهره برداری از جنگل ها را به دست آورد. دولت ایران هر چه را که ممکن بود، به خارجی ها می فروخت، حتی امتیاز انحصار حفریات تاریخی (در سال 1900 به فرانسوی ها) و تشکیل قمارخانه ها (در سال 1880 به بلژیکی ها) صادر شد. در نیمه دوم قرن نوزدهم، تجارت خارجی ایران نیز به طور قابل ملاحظه ای با کشورهای اروپایی توسعه یافت.

موسسات تجارتی اروپایی و شعب آنان در تمام شهرها و مناطق مهم ایران پراکنده بود. در آغاز سال های نهصد، انگلستان و روسیه تزاری موافقت نامه های گمرکی را با دولت ایران به امضا رساندند. این موافقت نامه ها راه ورود کالاهای روسی و انگلیسی را به ایران باز وسیع تر ساخت. تجارت ایران و انگلستان همیشه بی بهره و به زیان ملت ایران بود. واردات انگلیس به ایران، چهار بار بیشتر از صادرات ایران به آن کشور بود. رقابت کالاهای صنعتی وارده از انگلستان، باعث کسادی کار صنعتکاران و صنایع شده و مانوفاکتورهای ملی ایران را که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به وجود آمده بود، به ورشکستگی سوق می داد. علاوه بر این تجارت با انگلستان، سبب کمبود ذخیره ارزی ایران و خرابی وضع اقتصادی این کشور می شد. در همان زمان دولت روسیه تزاری، کالاهایی را که از ایران وارد می کرد، به مراتب بر کالاهای صادراتی اش فزونی داشت. بیش از دو ثلث کالاهای صادراتی ایران در روسیه به مصرف می رسید. قسمت اعظم کالاهای صادراتی از روسیه به ایران را قند و شکر و وسایل ضروری و موردنیاز مردم ایران تشکیل می داد. کالاهای روسی به علت کیفیت عالی خود، همیشه در ایران مورد استقبال عامه قرار می گرفت. برای ایران، تجارت با روسیه دارای اهمیت فراوانی بود؛ مناطق شمالی ایران از لحاظ اقتصادی با روسیه بستگی محکمی داشتند. همراه با رشد تجارت خارجی، ارتباط روسیه با کشاورزی ایران نیز تقویت می یافت.  مواد فلاحتی اقلام مهمی از صادرات کشور ایران را تشکیل می داد. مناطق شمالی ایران برنج، خشکبار و پنبه به روسیه صادر می کرد. افزایش وابستگی اقتصادی ایران به روسیه، موجبات تشدید نفوذ سیاسی آن کشور را در ایران فراهم کرد. نمایندگان کشورهای خارجی و به خصوص انگلیسی ها، برای تضعیف ایران از قطعه قطعه شدن کشور و تجزیه طلبی خان های فئودال حمایت می کردند. انگلیسی ها در جنوب ایران از بالای سر دولت شاهنشاهی، با خوانین جنوب معاهداتی منعقد می ساختند. در اوایل قرن بیستم، دولت و بسیاری از وزرای آن و همچنین فرمانداران و خان های فئودال، به حربه دولت های امپریالیستی مبدل شدند. بین امپریالیست های خارجی و سران فئودال ایران، اتحادی به وجود آمد که مواضع اشراف فئودال را تقویت کرد. شاه پس از مسافرت به خارجه، تصمیم گرفت که پاره ای تغییرات در دولت و دربار به وجود آورد که در نتیجه آن دستگاه دولتی و دربار شکل اروپایی به خود بگیرد.  وزارتخانه های جدید (امور داخله، عدلیه، معارف، پست و تلگراف) و چند مدرسه برای فرزندان اشراف فئودال تاسیس شد. این مدارس، به طور کلی موظف بودند صاحب منصب تربیت کنند. لباس های درباریان کم و بیش اروپایی شد. همچنین اقداماتی چند برای اصلاح قضایی و تحدید قدرت محاکم شرعی به عمل آمد. به راهنمایی صنیع الدوله مورخ معروف ایران، چاپخانه تاسیس شد؛ اما از این اصلاحات، غیر از مالیات های جدید چیز دیگری عاید مردم ایران نشد.  تشبث برای اروپایی کردن بعضی قسمت های دربار و تحدید قدرت قضایی جامعه روحانی، سبب شد که نمایندگان روحانیون در مقابل شاه صف آرایی کنند.  اقدامات دولت، به منظور نفوذ تمدن غرب در ایران، بنیان فئودالیسم را در ایران متزلزل نمی ساخت و در عین حال باعث می شد نفوذ استعماری خارجیان در ایران به نحو سهل تری انجام بگیرد. تحکیم مواضع سرمایه خارجی در ایران، سبب حفظ رژیم فئودالی عقب مانده ایران شد.  توسعه نفوذ امپریالیست های خارجی و تبدیل ایران به یک کشور وابسته نیمه مستعمراتی نیز در اقتصاد ایران و موقعیت طبقات مختلف اجتماع تاثیر بسیار نیرومندی کرد.

وضع توده های وسیع مردم بدتر شد، استثمار امپریالیستی نیز بر استثمار فئودالی اضافه شد، حجم مالیات ها و سایر مطالبات روزبه روز بیشتر می شد، تقویت ارتباط اقتصاد کشاورزی با تجارت خارجی و آماده ساختن آن برای برآوردن تقاضاهای بازار، به این نتیجه منتهی شد که مالکان برای توسعه اراضی مزروعی خویش، به طور وسیعی دست به غصب زمین های دهقانان زدند. بعضی از فئودال های بزرگ و ثروتمندان کلان با استفاده از موقعیت و نفوذ سیاسی خویش، املاک مزروعی وسیعی را در اختیار خود درآوردند مثلا یکی از شاهزادگان قاجار به نام ظل السلطان، دارای دوهزار ده، با نیم میلیون جمعیت بود. فرمانروایی سرمایه خارجی و وجود رژیم فئودالی در ایران، سد تقریبا شکست ناپذیری را در راه رشد صنایع میهن، به وجود می آوردند. به همین علت تجار، رباخواران و مستخدمین ثروتمند، به جای اینکه اندوخته خود را صرف ایجاد موسسات صنعتی کنند، مانند پیش با رغبت و میل زمین های مزروعی خوانین و شاه را می خریدند.  دولت ایران که می کوشید خزانه خود را بیشتر غنی سازد، شروع به فروش اراضی دولتی (خالصه) کرد.  مالکان در اراضی خریداری شده به تولید محصولاتی دست می زدند که مصرف صادراتی داشت. با آن استثمار بی رحمانه دهقانان، به کار انداختن سرمایه در امور زراعتی از صرف آن در هر موسسه صنعتی یا هر کار تجارتی پرسودتر بود. به این ترتیب در اوایل قرن بیستم املاک ملاکین نوع جدید یعنی مالکینی که جزو اشراف فئودال نبودند بلکه بیشتر با بازار خارجی ارتباط داشتند، به طور قابل ملاحظه ای توسعه یافت. در عین حال سیستم قدیمی مالکیت اقطاع در حال تجزیه بود. زمین ها از دست اشراف خارج می شد و به دست ملاکان جدیدی که از میان تجار و مستخدمین دولتی برخاسته بودند، می افتاد. در نتیجه قسمت اعظم بورژوازی بزرگ و متوسط تجاری در آغاز قرن بیستم به میزان بسیاری با مالکیت فئودالی مربوط شده بود. مالکان جدید، بر همان اساس سابق فئودالیته، دهقانان را به طور بی رحمانه تری استثمار می کردند. به علت توسعه کشاورزی تجارتی، استفاده از بیگاری نیز دامنه وسیع تری یافت.  مالکان جدید بر میزان مالیات های جنسی (کالایی) و پولی سابق، باز هم افزودند. آنها دهقانان را مجبور می کردند که به جای کشت محصولات فلاحتی سابق به تهیه محصولات جدیدی (مثلا پنبه، برنج و توتون) دست بزنند.

- منبع: کتاب انقلاب مشروطه ایران

نوشته: میخائیل سرگویچ  ایوانف