آرشیو شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، شماره ۴۸۵۳
ورزش
۱۴
غزل

برای مهرداد میناوند

دکتر عبدالرضا مدرس زاده

شکست سنگ اجل مهر و داد را آوند/ چو ریخت جرعه آخر ز جان میناوند

ز روزگار به داور شکایتی دارم/ که برده بازی خود را به حیله و ترفند

چگونه می شود او را امید داشت که او/ گسسته است به تلخی ز مردمان پیوند / صفای پیرهن سرخ رنگ او گل کاشت/ که می شدیم ز هر توپ و ضرب او خرسند

چو رفت بین دو نیمه ز فصل آینه ها/ چگونه دل گذرد بی نگاهش از اسفند؟ 

گلی که سرو وجودش میان بازی کاشت/ فشانده بود به لب ها شکوفه لبخند

خطا نکرد و همیشه درست بازی کرد/ نبود مثل کسانی که عمر می بازند

همین که کفش به دیوار خاطره آویخت/ دوید در پی فتح امیدهای بلند

از این چمن نرود نقش گام او هرگز/  اگرچه دهر به خط امید خاک افکند

بگو که از پی این داغ جان «شبنم» سوخت/ صنوبران اگر از حال باغ می پرسند

خوش آن کسی که پس از سوت آخر بازی/ چو او رسید به آرامشی خدای پسند

امید هست که برپای باشد و زایا. وطن که دارد از این سان، هزارها فرزند

 9  بهمن  1399