آرشیو یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰، شماره ۵۹۰۴
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

قربان چگونه قربان شد؟

امید مهدی نژاد (طنزنویس)

قربان حکیم ابتدا نزد خواجه ثروتمندی به غلامی مشغول بود و به رتق وفتق امور خانه و نظافت و خرید منزل و امورات اداری وی می پرداخت. روزی خواجه به قربان گفت: برو و یک گوسفند بخر و بده بکشند و بهترین قسمت هایش را بپز و با دوغ برای من بیاور. قربان به بازار رفت و گوسفندی خرید و برای ذبح به قصاب سپرد و سپس دل و جگر و کله پاچه اش را سوا گرفت و از آنجا که خودش جگر و مغز و بناگوش خیلی دوست داشت آنها را خودش خورد و از آنجا که دل و زبان دوست نداشت آن دو را برای خواجه پخت و با دوغ نزد وی برد.

خواجه دل و زبان را خورد و آروغش را هم زد و به خوابی عمیق فرو رفت. فردای آن روز خواجه بار دیگر قربان را صدا کرد و گفت: برو و یک گوسفند بخر و بده بکشند و بدترین قسمت هایش را بپز و با دوغ برای من بیاور. قربان بار دیگر به بازار رفت و از آنجا که قرارگاه ساماندهی گوسفند اقدام به تنظیم بازار کرده بود و مراکز مجاز فروش گوسفند تنها مجاز به فروش گوشت گرم بودند و فروش گوسفند زنده ممنوع شده بود، یک دست دل و جگر و یک دست کله پاچه خرید و جگر و مغز و بناگوشش را خودش خورد و دل و زبانش را برای خواجه پخت و با دوغ نزد وی برد. خواجه گفت: این که همان بهترین است. من گفتم امروز بدترین.

قربان گفت: حکمت قضیه همین جاست که دل و زبان اگر سالم و پاک باشد بهترین جا و اگر پلید و بیمار باشد بدترین قسمت گوسفند و آدم است. خواجه که در این لحظه متوجه مراتب حکمت قربان شده بود وی را آزاد کرد و به وی سرمایه تاسیس یک موسسه فرهنگی نیز اهدا نمود. قربان نیز پس از چندی در کنار حسین پناهی، دکتر شریعتی، پروفسور سمیعی، پرویز پرستویی و علی کریمی به یکی از تولیدکنندگان برتر کلام بزرگان و جملات قصار و کپشن های برگزیده تبدیل شد.