واکاوی
ایرانیان قرن 14 را با تلقیح واکسن آبله آغاز کردند. اسناد موجود در آرشیو ملی ایران نامه نگاری مقامات دولتی برای آبله کوبی را نشان می دهد.
نامه آرتور میلسپو، رئیس کل مالیه در اردیبهشت 1305 صراحتا تاکید می کند که «خدمت آبله کوبی در تمام مملکت مجانی است و اطبا حق مطالبه وجهی از اشخاص ندارند.» در مرداد سال 1305 وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه به مدیران مدارس ابلاغ کرد که «از محصلین جدید در موقع ورود به مدرسه تصدیق آبله کوبی بخواهید.»
سال 1305 صحیه کل مملکتی وظایف آبله کوب سیار و ثابت را تعیین و مقرر کرد «لازم است آبله کوبان ثابت هفته ای یک روز معین برای تلقیح عمومی اختصاص داده و به وسیله اعلان اهالی را مطلع کنند. آبله کوبان حق ندارند به هیچ عنوان حق الزحمه از تلقیح شدگان مطالبه و دریافت دارند.» در هشتم مهرماه 1311 «نظام نامه اساسی آبله کوبی مجانی» توسط وزارت داخله (صحیه کل مملکتی) منتشر شد که «چهار بار کوبیدن آبله از ولادت تا بیست و یک سالگی» را الزامی اعلام کرد و با تکرار تاکید بر مجانی بودن آبله کوبی و مطالبه تصدیق نامه تلقیح شاگردان توسط روسای مدارس، کلیه ادارات دولتی را مکلف کرد در موقع استخدام مستخدم جدید تصدیق آخرین دفعه تلقیح را از داوطلب مطالبه کنند.
هیات وزرا در جلسه ششم مهر 1311 به پیشنهاد وزارت داخله، در قالب یک نظامنامه، آبله کوبی مجانی را با اشاره به موارد حقوقی و قانونی همچون وظایف افراد، آبله کوب ها، مدیران مدرسه ها و ادارات دولتی، تصویب کرد.
چند وزیر و دستیارانش را می شناسید که واقعا مسائل منطقه را خوب بشناسند، اصلا کار خودشان را بتوانند در منطقه خوب تحلیل کنند؛ چند وزیر صنایع می شناسید، از اول انقلاب تا حالا، که بگویید عمده صنایع منطقه و رقبایش را می شناخته است، می دانسته که باید به چه بخش هایی برای رشد کمک کند، کارخانه های فرش ماشینی و ماکارونی در ایران بیش از نیاز منطقه است! ابعاد اقتصادی و بانکی هم چنین است؛ البته مثالی که زدم، فقط مثال بود نه اینکه بخواهم بگویم همین ها دچار مشکل هستند و دیگر بخش ها نه.
مجموعه ای که می خواهند کشور را اداره کنند باید از پتانسیل قابل قبولی برخوردار باشند. سال های 42 تا 53 را بررسی کنید، اگر به آن دوره برگردید می بینید که عالی خانی، مهدی سمیعی، یگانه و خداداد فرمانفرماییان را می آورند، اینها عموما سابقه بانک جهانی و آشنایی با فرآیندهای بانکی و اقتصادی در کشورهای بزرگ را داشتند؛ مثل این می ماند که شما یک استاندار را بگویی برو یک بخش را اداره کن و او نیز خودش را دانگرید نداند و قبول کند به آن بخش برود، به استانداری که سابقه دارد بگویید بخش را اداره کن، مشخص است که آن بخش را خیلی خوب اداره می کند؛ چون فضای بزرگ تر از آن را اداره می کرده است. آدم هایی که به ایران آمدند این شرایط را داشتند.
شما کتاب تکنوکراسی آقای دکتر نیازمند که سازمان گسترش نوسازی صنایع ایران را بنیاد گذاشته است، بخوانید؛ واقعا اینها آدم هایی با پتانسیل بالا بوده اند.
من 11 سال از سال 58 تا آخر 69 عضو هیات عامل سازمان گسترش نوسازی ایران بودم، به روسای مختلف سازمان گسترش می گفتم: نیازمند آنقدر اینجا را خوب سازماندهی و آنقدر خوب بنا کرده است که با این همه خرابکاری هایی که ما داریم می کنیم، خراب نمی شود! پس داشتن آدم های آگاه و آدم های مطلع، تشکیلات و سازمان مناسب را به وجود می آورد.
قانون خزانه داری ایران مربوط به 80 سال پیش است؛ چرا آن را اصلاح نمی کنند؟ مشکل چیست؟ می دانید ابعاد خزانه داری در دنیا از نظر اقتصادی چقدر تغییر کرده است؟ اصلا مگر ابعاد خزانه داری زمان رضاشاه با الان یکی است؟ حجم پول، میزان گردش کار، تنوع منابع، نحوه استفاده از منابع، تزریق این منابع در اقتصاد کشور، همه اینها امروز با 80 سال پیش فرق کرده است. شما با آن ابزار می خواهید کشور را اداره کنید! هنوز قانون برنامه و بودجه 1327 در ایران اجرا می شود.
شما در این 10 دوره مجلس بعد از انقلاب 5 نفر رئیس کمیسیون مجلس را نام ببرید که پتانسیل و توان لازم را برای بررسی و اصلاح این قوانین داشتند!
مگر کشور 6 برنامه توسعه را بعد از انقلاب تصویب و اجرا نکرده است؟ همه اینها مگر در یک دولت یا یک مجلس بوده است؟ می توانیم متهم کنیم و بگوییم که این مجلس بد بوده آن خوب بوده است؟ چرا با این برنامه ها هنوز تولید سرانه کشور به سال 56 نرسیده است؟ چرا رشد بهره وری در حد صفر است؟ اینها حاصل برنامه های توسعه است؟
آن چیزی که می تواند کشور را متحول کند، دانایی است، آن چیزی که ارکان حکومت نیاز دارند دانش و مدیریت است. ما به جای دانستن، مدرک گرایی را در ایران متداول کردیم! امروز کابینه انگلستان اکثرا لیسانس هستند. پس لزومی ندارد حتما دکترا باشند، ولی تصمیماتی که می گیرند آگاهانه و بر اساس دانش روزاست.