آرشیو پنجشنبه ۱۱‌شهریور ۱۴۰۰، شماره ۲۲۸۳۱
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!

سپید می آید

به شیوه غزل اما سپید می آید

صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم تو باز زیر سر دارد

که باغ شعر تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم

مگر زخطه چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد

امید می رود آری، امید می آید

برای درد دل تو مفید نیست کسی

وگرنه نامه برای مفید می آید

مرددم که تو با عید می رسی از راه

و یا به یمن قدوم تو عید می آید

کلیدداری کعبه نشانه حق نیست

کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:

چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیابانی

بی آن که غیبت کرده باشی!

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه

اندوه مادر را حکایت کرده باشی

گاهی اگر زیر درختان مدینه

بعد از زیارت استراحت کرده باشی

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا

آئینه یی را غرق حیرت کرده باشی

در سال های سال دوری و صبوری

چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی

حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند

گاهی نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر

از خود حدیثی را روایت کرده باشی

یا در میان کوچه های تنگ و خسته

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی

پس بوده یی و هستی و می آیی از راه

تا حق دل ها را رعایت کرده باشی

پس مردمک های نگاه ما عقیم اند

تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!

نغمه مستشار نظامی

بغض صحرا گرد من

بازگرد ای بغض صحرا گرد من

باز گرما ده به بیت سرد من

ای که عمق انتظارات منی

ای که پشت استعارات منی

من شب ظلمانی هستم تار تار

انتظارم انتظارم انتظار

منتظر بودن عبادت کردن است

با خیال دوست عادت کردن است

قبله صحرانشین این کویر

بال زخم سجاده هایم را بگیر

با تو کبری در خضوعم مانده است

چار رکعت در رکوعم مانده است

تشنگی از پا درآورده مرا

آب پشت سد جوعم مانده است

سجده ام سر می کشد از روی مهر

غصه بر دوش خضوعم مانده است

واجباتم شد شهید مستحب

اصل در چاه فروعم مانده است

ای نمی دانم کجایی کیستی

ای فراتر از چرایی - چیستی

در غیابت آب را گل کرده اند

موج را مدیون ساحل کرده اند

خاک در دست کسوف افتاده است

آسمان هم در خسوف افتاده اند

آه ای خورشید روز رهگذر

ای پناه سایه های در به در

بی تو ما دلشوره های بی نوا

بر کدامین جاده یابیم التجا

من دعای عهد می خوانم بیا

بر سر این وعده میمانم بیا

با تجلی های پر هیبت بیا

از میان پرده غیبت بیا

آن که عمری گشته در دنبال تو

باز می آید به استقبال تو

؟

بلا تکلیف !

بی تاب تر از جان پریشان در شب

بی خواب تر از گردش هذیان بر لب

بی رویت روی او بلاتکلیفم         

مثل گل آفتاب گردان در شب

محمد مهدی سیار

ای صاحب زمانه!

دنیا بد است، بی تو مکان بدی شده ست

ای صاحب زمانه! زمان بدی شده ست

حتی پیامی از تو به اینجا نمی رسد

بعد از تو باد، نامه رسان بدی شده ست

برگرد، تا هوای زمین را عوض کنی

حالا که نیستی، خفقان بدی شده ست

حالا که نیستی، همه ساکت نشسته اند

حتی زبان شعر، زبان بدی شده ست

ساعت، به سرعت و نگران پیش می رود

این تیک تاک ها، هیجان بدی شده ست

دست مرا بگیر که یخ زد بدون تو

جان مرا بگیر، که جان بدی شده ست

میلاد عرفان پور