آرشیو سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، شماره ۶۰۷۴
صفحه آخر
۲۰
برعکس

غریب ترین نقطه جهان

باران باستانی

 

مزار شهدای گمنام یکی از نفسگیرترین نقاط جهان است. تصور کن در گوشه ای از این کشور پدری، مادری، همسری و فرزندی چشم به راه خبری از عزیزشان هستند. عزیزی که در سال های جنگ به جبهه رفته و هرگز برنگشته و هیچ خط و خبری از او نیست. نه پیکر بی جانش را آورده اند و نه پلاکی یا اثری که نشان دهد او شهید شده و دیگر هرگز به خانه بر نخواهد گشت. چنین بی خبری بزرگ ترین چالش ذهن و قلب انسان است. چگونه می توان به قلب فهماند که بعد از گذشت مثلا 39 سال آن مرد که روزی روزگاری به جبهه رفته حتما شهید شده اما پیکرش مفقود گشته به ده ها دلیل و کاوشگران هنوز نتوانسته اند اثری از او پیدا کنند. عقل شاید بپذیرد اما قلب هرگز. قلب است که چشم را به در می خشکاند که او روزی خواهد آمد، زنده حتی به جوانی همان روزی که رفته. قلب به معجزه باور دارد. قلب می گوید روزی معجزه ای می شود و آن مرد که به جبهه رفته برمی گردد. عقل اما می داند که نه دیگر... این خیال هرگز واقعی نمی شود.

مزار شهدای گمنام عجیب ترین نقطه جهانند. در گوشه ای از این خاک پدری، مادری، همسری و فرزندی چشم به راه است و در این انتظار پیر شده و منتظر معجزه است. او نمی داند نشانه ای که او منتظرش است در گوشه ای از این خاک وسیع به خاک سپرده شده، چون او را نشناخته اند، چون نتوانسته اند بعد از شهادتش بدانند کیست، اهل کجاست، چه کسانی چشم به راه برگشتش هستند. مزار شهدای گمنام ، غمگین ترین نقطه جهان است. پرچالش ترین نقطه ای که قلب را چندپاره می کند و عقل را از ادراک بازمی دارد.

یکی از این نقاط عجیب دنیا، چند روز قبل، قلب را تسلیم عقل کرد. علم به یاری آمد و آزمایش دی ان ای ثابت کرد که شهید گمنام، گمنام نبوده. او حسین نام دارد و فامیلی اش شکرائیان است. 39 سال قبل دانشجو بود که به جبهه رفت و هرگز به خانه برنگشت. وقتی پیکرش را یافتند شناسایی نشد و در دانشگاه صنعتی اصفهان به نام گمنام به خاک سپرده شد. حالا علم به یاری آمده و از گمنامی درآمده. عکس های دیدار پدر و مادرش با مزار او بعد از 39 سال، قلب را مجنون می کند. این همه سال بر این پدر و مادر چه گذشت. وقتی حسین رفت آنها جوان بودند و روی پا. پسرشان دانشجو بود و برایش کلی آرزوهای قشنگ داشتند. پسرشان شغل خوب و آبرومندی خواهد داشت، ازدواج خواهد کرد و آنها نوه دار خواهند شد... . آه از آن همه آرزوی قشنگ که به خاک گمنامی سپرده شد. وقتی حسین رفت آنها جوان بودند و حالا با جسمی خسته و روحی فرتوت روی ویلچر به زیارت مزار حسین خود آمده اند. هوا سرد است، هوا بس ناجوانمردانه سرد است. حسین... آمدی؛ جانم به قربانت حالا چرا... . مزار شهدای گمنام غریب ترین نقطه جهان است.