اصغر فرهادی در فیلم قهرمان با پله شروع می کند. رحیم زندانی که به مرخصی آمده است از پله ها با انرژی بالا می رود و این شاید آغاز حرکتی است که قهرمان رقم می زند و به همین ترتیب فرخنده، معلم گفتاردرمانی پسر رحیم که قرار است با رحیم ازدواج کند در ابتدای فیلم با هیجان از پله ها پایین می آید تا هم رحیم را ببیند و هم کیف سکه ها را به او بدهد. در زندان نیز رحیم از نردبان بالا می رود تا کاغذ دیواری را نصب کند و همان لحظه تلفن زندان زنگ می خورد و صاحب سکه ها پیدا می شود. با دیدن این فیلم یاد رمان سکه سازان قلابی آندره ژید افتادم که راوی می گوید در زندگی هر فرجامی فقط یک نقطه آغاز است. ما همیشه در اول راهیم