آرشیو دوشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۱، شماره ۴۳۱۹
صفحه آخر
۱۲

دیالوگ روز: فریاد- مسعود کیمیایی - 1377

سهراب (محمدرضا فروتن): من رفتم سربازی که برم جنگ. بابام خرج کرد که من تهرون بمونم. حتی برام پرونده ساخت. می فهمی، پرونده که بعدا همون پرونده باعث شد که من دانشگاه نرم. باهاش حرف نزدم تا مریض شد. یه شب گفت دانشگاه نرفتی بهتر از این بود که کشته بشی.

خلاصه نذاشت من برم جنگ. آدم سرباز باشه، جنگ باشه، اما نره! روحیه م ناخوش شد. همه با یک عقیده نمیرن جنگ، حتی اونایی که عقیده به جنگ ندارن. اما وقتی رفتن، صاحب یه عقیده می شن. هر جوون... اول انقلاب یه عقیده ای داشت، بازار عقیده های جورواجور بود. اما...