آرشیو دوشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۱، شماره ۵۲۴۸
جامعه
۱۰
شکاربان

خاطرات سفر و حضر

(239)
دکتر اسماعیل کهرم

در طول تلاش برای نجات محیط بان ها از طناب دار متوجه شدیم که در نزد طوایف منطقه زاگرس اهالی کهگیلویه و بویراحمد یک جوان متعلق به کل طایفه است و نه فقط متعلق به خانواده و پدر و مادرش. به خاطر دارم که یک انگلیسی از من پرسید بدترین ناسزا در فرهنگ ایرانیان چیست و بنده ناسزای خواهر و مادر را ذکر کردم و او گفت خب به تو چه؟ به قول آذری های عزیزمان، تو را سنن؟ به تو چه؟ خب جدا از طوایف گوناگون، در فرهنگ ما ایرانی ها و اساسا شرقی ها هم یک دختر متعلق به کل خانواده و اطرافیان است مانند درجه دوم مثل دایی و عمو و عمه و خاله. همه نگران و علاقمند به پسر و بخصوص دختر فامیل می باشند و وقتی که سروصدای ازدواج مثلا خواهرزاده و برادرزاده پیش می آید، ذره بینی به مساله دقت می کنند! بالاخره داماد آینده دعوت شد و برای شام به خانه آمد! حدود تفاوت سنی معقول بود. وقتی که از میزان تحصیلات پرسیدم سوت اخطار به صدا درآمد. عروس خانم فوق لیسانس و داماد دیپلمه و بالاخره وقتی از شغل پرسیدم، ایشان بیکار و عروس خانم با حدود 20 سال سابقه استخدام در یک تشکیلات معتبر دولتی خوشنام و مشهور! زنگ خطر با صدای بلندتر به صدا درآمد. آهسته آهسته بنده متوجه شدم که در ظرف 10 سال هیچ تلاشی در جهت پیدا کردن شغل و ترتیب دادن یک زندگی مرفه و عادی از طرف مرد خانواده صورت نمی گیرد. اکنون کار به جایی رسیده که نان درآر خانواده خانم اوست. هر شب عروس خانم با دست پر به خانه می رود و حتی غذای او را تامین می کند. در انگلستان ضرب المثلی است که می گوید: آنکه سرش زیر آب می رود نمی میرد بلکه کسی که سرش زیر آب می ماند می میرد. اگر ایشان تصمیم به جدایی بگیرد با کمال میل به او کمک می کنم در غیر این صورت من را  چه به عدالت حکم کردن و...