آرشیو پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۱، شماره ۴۵۰۹
صفحه اول
۱
سرمقاله

سید جواد طباطبایی و مسئله ایران

دکتر عباس آخوندی

استاد سیدجواد طباطبایی، فیلسوف ایران، در غربت رخت از جهان برکشید. او با میراثی گران سنگ از خود ما را ترک کرد و مسئله ایران را همچنان به صورت باز برای ما نگه داشت. طباطبایی امتناع شکل گیری دولت در ایران را چه پیش از انقلاب و چه پس از شکل گیری جمهوری اسلامی به خوبی دریافته بود، ازاین رو در پی ریشه های این امر بود. یافته او در این رهگذر عمر، صورت بندی مسئله ایران بود و چون به ریشه ها می پرداخت با کسان زیادی در اردوگاه های فکری مختلف رودررو شد و با توجه به زبان تند و تیزی که داشت، دوستان و دشمنان زیادی برای خود آفرید. به هرروی، دوست و دشمن او را اندیشمندی مرزی می دانند.

سیدجواد طباطبایی که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، فرانسه و انگلیسی مسلط بود و به خوبی از متن های جدید و قدیم شرق و غرب، ایران و فرنگ بهره برده بود، بسیار زود به مسئله بی دولتی در ایران پی برد و به گمان من، این شد مسئله او. پرواضح است که بدون دولت نه دستیابی به صلح اجتماعی و استقرار نظم عمومی ممکن است، نه امنیت ملی ایران قابل تامین است و نه توسعه ملی و تعالی ایران در سطح جهان قابل دستیابی است. دولت در روزگار جدید به مفهوم غلبه قومی بر سایر اقوام و انحصار کاربست زور در نزد گروهی غالب نیست. دولت به مفهوم حاکمیت اراده ملت و حکومت قانون است و این هر دو در جریان رودررویی ایران با اندیشه مدرن از هم تکیده بودند.

دولت مدرن بدون ملت مفهومی ندارد. ازاین رو نهاد ملت بر وجود دولت پیشی دارد. بسیاری از کشورهای اطراف ما مسئله بنیادینشان تعریف ملتی است که دولت هایشان درصدد نمایندگی آنها هستند و چون ریشه ای تاریخی ندارند، چاره ای جز دست یازیدن به ملت سازی تصنعی و ملی گرایی رمانتیک ندارند. سیدجواد طباطبایی بر این باور بود که هرچند پدیده ملت پدیده ای مدرن است، اما مردمان ایران در دوره های تاریخی دور ویژگی های ملت بودن را مطابق تعریف جدید دارند. او بر این باور بود که ایرانیان بر فراز تنوع قومی، زبانی، دینی و آیینی در یک جریان تاریخی درازمدت موفق شده اند به هویتی فراتر دست یابند که امکان زندگی مسالمت آمیز آنان کنار یکدیگر را فراهم آورده و امکان رشد علم، وحدت سرزمینی، امنیت عمومی و رفاه جمعی را برای آنان فراهم کرده است؛ بنابراین ایران هیچ گاه نیاز به ملی گرایی رمانتیک یا ملت سازی تصنعی ندارد، بلکه باید موانعی که بر سر راه شکل گیری اراده ملی است مرتفع شود.

او دریافته بود که نه مفهوم سلطان شیعه که صفویان به آن متکی بودند برای شکل دهی دولت مدرن پاسخ گو است و نه مفهوم استبداد پهلوی که متکی بر ملی گرایی رمانتیک بود و در عمل نهاد قانون را پایمال می کرد کاری از پیش می برد و ازاین رو مفهوم ایران، تبدیل شده بود به مسئله زندگی علمی او. او به خوبی دریافته بود که گرچه صفویان به کمک اندیشه سلطان شیعه، وحدت و یکپارچگی ایران را حفظ کردند، اما نتوانستند بنیان ملت ایران را تقویت کنند. ازاین رو ایران با پدیده انحطاط مواجه شد و درست در روزگاری که ملت های غربی پس از قرون وسطی شروع به رشد کردند، ایران مسیر معکوس را طی کرد.

ملی گرایی پهلوی نیز متکی بر مفهوم تاریخی ایران و ملت ایران نبود، ازاین رو قانون به مفهوم وجدان و ارزش ملی جایی در فرهنگ و قاموس او نداشت. نقد طباطبایی به روشنفکری پسامشروطه این است که مسئله ایران در دستور کار ساحت روشنفکری ایران آن چنان که باید و شاید قرار نگرفت و ایران به صورت مسئله دانشگاه جدید درنیامد؛ ازاین رو دانشگاه بیشتر به محلی برای آموزش نظریه های وارداتی بدون تسلط کافی برای نحوه تلاقی آنها با مسئله ایران تبدیل شد. و این کم مسئله ای نبود و نیست. قانون که برترین یافته دوران مدرن است، به امر مبتذل قیام و قعود عده ای در پارلمان و چه بسا ابزاری برای اعمال اراده اقلیت بر یک ملت تبدیل شد. حال آنکه قانون باید وجدان عمومی جامعه باشد که با کمترین هزینه و با بیشترین موفقیت و با میل جمعی به کار بسته شود. پرواضح است که قانون نیز تابع تعریف ملت است و بدون آن امکان حاکمیت قانون وجود ندارد.

نقد او به جمهوری اسلامی شامل هر دو مورد پیش گفته است. از یک سو، دولت در جمهوری اسلامی متکی بر آرای عمومی است اما راه هایی برای فرار از آن در قانون اساسی تعبیه شده و از سوی دیگر قانون مبنای حکومت است، لیکن گریزگاه های فراوانی برای غلبه شرع بر قانون پیش بینی شده یا دست کم امکان تاویل فراهم آمده است. به هرروی مسئله ایران، مسئله اصلی ما در این سده و سده پیش رو است و نمی توان از آن روی برتافت. یاد استاد جواد طباطبایی را گرامی می داریم، برای او از درگاه حضرت احدیت آرامش و شادی روان آرزو می کنیم و به خانواده بزرگ طباطبایی ها، شاگردان و دوستداران او تسلیت می گوییم.