بیم آمریکا از زوال نظم بین الملل
درگرفتن آتش جنگ روسیه و اوکراین مناقشه های ذهنی گوناگونی هم با خود به دنبال داشته که از علت یابی برای بروز چنین واقعه ای تا بازخوردهایش در سطح امنیت بین الملل را در بر می گیرد. در آن هنگام که نخستین جرقه های جنگ به چشم آمد و بعد آتش منازعه تمام عیار نظامی روشن شد، شاید زیاد خوش باورانه نبود اگر تصور می شد اردوگاه غرب با حربه تحریم هایش به زودی شعله های این تخاصم را فروبخواباند. اما هرچه از موسم آغاز جنگ دور شدیم امیدها برای به کارآمدن سلاح تحریم در به راه آوردن روسیه کمرنگ تر شد.
از اینجا به بعد بود که کم کم پچ پچه ها بر سر فرسودگی و زوال ترتیبات امنیتی موجود بالا گرفت و حتی به نگرانی برای از دست رفتن نظم جهانی به ارث رسیده از جنگ بین الملل دوم هم دامن زد. البته برای چنین زوالی از پیش هم می شد در نوع کنش سیاسی پاره ای از کنشگران نوجوی آمریکایی که از نقش جویی های ایالات متحده در اقصانقاط جهان به تنگ آمده اند یا در بزنگاه هایی نظیر غوغای برگزیت نشانه هایی به دست داد. اما ماجرا زمانی زنگ خطر جدی ترش را به صدا درآورد که سلاح زنگ زده تحریم نتوانست آب رفته را به جو بازگرداند و تزار بی تخت و تاج روس همچنان سوار خر شیطان در کارزار اوکراین به تاخت و تاز ادامه می دهد. پیشامد جنگ خیلی زود ناتوانی آمریکا و اروپا در پیشگیری از جنگ را بر آفتاب انداخت اما حال و از پس یک سالگی این مناقشه نظامی بر سر امکان و اراده غرب برای تدارک آتش بس هم بدگمانی ها شدت گرفته است. شاید عمر هماوردی های امنیتی آمریکا و روسیه از دودهه هم گذشته باشد.
پاسخ روس ها به راه جویی های امنیتی آمریکا همیشه در فزاینده کردن درصد مخاطره آفرینی ها خود را نشان داده و هر بار هم رنگ و لعاب جدی تری به خود گرفته است. روس ها پیش از آنکه به میعادگاه اوکراین برسند، چندباری با زیر پا گذاشتن قراردادهای تسلیحاتی دوجانبه و نمایش قدرت در گرجستان و جزیره کریمه مقابل ائتلاف اروپا و آمریکا ایستاده بودند.
این بار اما برای سد کردن جریان بی امان نفوذ، پوتین خود را ناگزیر از اقدامی همه جانبه و حاد دیده بود. از اینجا به بعد هر عملی از سوی هر یک از دو قدرت بزرگ پیامدهای بی بازگشتی می تواند به دنبال بیاورد؛ چرا که بی پاسخ گذاشتن اقدام حریف، خود به برهم خوردن توازن در دوسوی این کشاکش راه خواهد برد. پس باید با تحریم به مصاف تهاجم رفت و تهدید هسته ای را با شعله ورتر کردن آتش تحریم تدارک کرد. اگر یک سوی این کشاکش عملیات نظامی اش را شدت می دهد باید در سوی دیگر میدان جنگ افزار بیشتری خرج شود. اما نهایت این راه کجاست؟ تا کدام نقطه می توان به این موازنه عمل و اقدام ادامه داد؟ اگر در میانه این مبارزه یکی از بازیگران در خود بپیچد و فروبریزد، سرنوشت نظم جهانی و ثبات بین المللی چه خواهد شد؟ اگر کار چنان سخت شود که جز دست بردن به جنگی رویارو راهی نماند چه؟
غرب از غلبه روسیه بر اوکراین و فروریختن ساختار نظام بین الملل می ترسد. اما پیروز شدن بر روسیه هم خود هراس انگیز است. چه آنکه روسیه زخم خورده و عاصی توان و بساطت نامحدود برای به آشوب کشاندن جهان در برزخ مانده کنونی را خواهد داشت. پس بهتر نیست از این کارزار هیچ کس پیروز بیرون نیاید؟ شاید بد نباشد جنگ اوکراین را به این معنی، «توازن شکست» لقب داد.
بیش از یک سال از جنگ اوکراین می گذرد؛ جنگی که در فوریه 2022 (اسفند 1400) شروع شد و نقطه عطفی در مناسبات بین المللی دوران پساجنگ سرد محسوب می شود. «نقطه عطف» عنوان تم سالانه کنفرانس امنیتی مونیخ بود که عنوان قابل اعتنایی است. در این جنگ، ده ها هزار نفر از دوطرف کشته و میلیون ها نفر آواره شده اند. این جنگ، اوکراین را تا مرز نابودی امکانات زیست اولیه انسانی کشانده و در جهان سیاست تب و تاب هایی ایجاد کرده است و هنوز نمی توان از نتایج نهایی آن سخن گفت. چون جنگ ادامه دارد و مانند همه جنگ ها، خوش بینی اولیه شروع کنندگان در به نتیجه رسیدن در چند روز و چند هفته جای خود را به بدبینی ها و ابهام های فراوان داده است. اما در میانه این نبرد و انبوه سروصداها و هیاهوها آنچه روشن است آنکه ایالات متحده، پایه ای عمده در این جنگ خونین محسوب می شود. روسیه آغازگر جنگ و آمریکا ادامه دهنده جنگ است.
بسامد واژه «اکرامین» در سخنان و گفتمان های استراتژیک و سیاسی آمریکا، برجسته و به نظر می رسد که بیش از هر کشور دیگری است. آمریکا بزرگ ترین تامین کننده تسلیحاتی اوکراین و بزرگ ترین حامی سیاسی آن محسوب می شود؛ موضوعی که در سخنرانی زلنسکی، رئیس جمهور آمریکا، در اجلاس مشترک کنگره آمریکا بازتاب داشت. مجموعه رفتار آمریکا در این بحران را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ این سوال تحلیلی، نه فقط روشن کننده رفتار این کنشگر، بلکه بازتاب و انعکاسی از دنیای روابط بین المللی نوین است. در پاسخ باید به مفاهیم توامان «تضعیف» و «تحقیر» روسیه، «بازسازی رهبری غرب»، «بهره برداری از خون برای اهداف سیاست داخلی» و البته چالش ها در حوزه «عدم شکست روسیه» به «عدم همراهی جنوب جهانی» و نامشخص بودن موازنه نهایی پرداخت.
در مورد شروع جنگ و نسبت آن با ایالات متحده، گزاره ای مطرح بوده و هست که آمریکا، پوتین را در این دام گرفتار کرد و به این باتلاق کشاند. پذیرش این گزاره، به رغم شواهد گزینشی از میان انبوه داده ها، با واقعیت های عینی در تضاد است. این گزاره اولا کشوری مانند روسیه را به یک فرد تقلیل می دهد؛ ثانیا آن فرد را عقب مانده و مستعد بهره برداری از سوی دیگران می بیند. اما شواهدی که ارائه می شود، از جمله اخطارهای آمریکا، در مورد قطعی بودن جنگ در هفته های قبل از آغاز جنگ، از آمادگی نسبی ایالات متحده برای مدیریت منافع خود در این منازعه خونین حکایت دارد.
آغاز جنگ، به خصوص در حوزه انرژی، به منزله ضربه ای به جهان بود و انتظار زمستان سخت را ایجاد کرد و قیمت بنزین در آمریکا افزایش یافت. اما آمریکا این قضیه را مدیریت کرد. نه فقط در عرصه داخلی، مشکل افزایش قیمت بنزین در شش ماه دوم آغاز جنگ مدیریت شد، بلکه در اروپا هم وابستگی اروپا به گاز و انرژی روسیه مدیریت شد. در دوهفته اخیر گزارش هایی در آمریکا منتشر شده مبنی بر اینکه انفجار در لوله های انتقال گاز روسیه به اروپا که از طریق اوکراین انجام می شود، نه بر اثر اقدامات نظامی مسکو، بلکه ناشی از عملیات ویژه آمریکا بوده است.
آمریکا، ضربه اول حمله اوکراین را مدیریت و سپس خط مستقیم و روشنی را از نظر استراتژیک دنبال کرده است؛ یعنی تحقیر و تضعیف روسیه؛ تحقیر روسیه از طریق ترکیب ظریفی از برنامه های رسانه ای، موسسات تحقیقاتی روابط بین المللی، اقدامات دیپلماتیک در عرصه های دوجانبه و چندجانبه و همچنین سلسله ای از تحرک های حقوقی برای مشروعیت زدایی از روسیه، جنایی معرفی کردن رفتار روسیه و مسوولیت مسکو در قبال پرداخت غرامت های جنگ، اما فراتر از تحقیر، تضعیف روسیه، از طریق فرسایشی کردن جنگ و تزریق تسلیحاتی و اطلاعاتی اوکراین در مقیاسی که با منازعه بین المللی دیگری، حتی اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد شوروی، قابل مقایسه نیست.
آمریکا جنگ اوکراین را نوعی برکت استراتژیک می داند که از طریق آن می تواند بنیه نظامی و اقتصادی روسیه را تحلیل ببرد. خط تضعیف روسیه، سیاست پایدار و استراتژیک آمریکا در دهه های جنگ سرد و پساجنگ سرد بوده و در بحران اوکراین به اوج رسیده و ادامه خواهد یافت. آمریکا در کنار این نگرش استراتژیک در یک سال گذشته رهبری خود در جهان غرب را بازسازی کرده است. البته تقویت و برآمدن ناتو که در عمق از نظر نظامی، وابسته به آمریکا و تامین کننده امنیت اروپاست، یکی دیگر از وجوه مدیریت ایالات متحده است. این حرف بایدن در 21 فوریه (2/ 12/ 1401) در دیدار رئیس جمهور لهستان از واشنگتن قابل تامل است که روسیه در پی فنلاندی کردن ناتو بود و در حال حاضر شاهد ناتویی شدن فنلاند هستیم.
اصطلاح فنلاندی کردن عبارتی در دوران جنگ سرد و مراد از آن سیاست خاصی بود که طی آن فنلاند به عنوان الگویی هم با غرب و هم با شوروی رابطه داشت و در عین حال در هیچ یک از دو اردوگاه قرار نمی گرفت. حال اروپا نیازمند تامین امنیت از طرف آمریکاست. در کمتر زمانی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم اروپا به این حال نیازمند و تابع آمریکا بوده است. بازسازی رهبری جهانی آمریکا در اردوگاه غرب، فراتر از اروپا رفته و بخش غرب گرای شرق آسیا را نیز شامل می شود. بایدن همراه با این حرکت های استراتژیک، از بحران اوکراین بهره برداری های داخلی گسترده ای کرد. بعد سیاست داخلی بحران اوکراین بسیار مهم است. تحولات در این یک سال نشان دهنده آن است که آمریکا، فقط به دنبال ادامه جنگ در اوکراین بوده و طرح صلحی ارائه نداده است. حتی گفته کیسینجر در مورد لزوم دادوستد بین روسیه و اوکراین، جدی گرفته نشد.
علت امکان بهره برداری از خون های ریخته شده دو طرف در اوکراین برای تثبیت قدرت دموکرات ها و به خصوص برای انتخابات 2024 (1403) ریاست جمهوری است. بازدید بایدن از کی یف نه برای ایستادگی در مقابل تجاوز روسیه، بلکه برای ایستادگی در کاخ سفید در دور دوم است. نزدیکی جمهوری خواهان به روسیه و به خصوص پوتین، در دوران ریاست جمهوری ترامپ بی تردید یکی از نقاط آسیب پذیری آنها در مقابل دموکرات هاست. بی جهت نیست که مک کارتی، رئیس جدید جمهوری خواه مجلس نمایندگان آمریکا دعوت زلنسکی برای بازدید از کی یف را نپذیرفت و گفت که چک سفید امضا برای هزینه کردن آمریکا در اوکراین نمی دهد. در مجموعه آمریکا، دموکرات ها و بایدن از بحران اوکراین بهره برداری قابل توجهی کرده اند و این بهره کشی و بهره برداری ادامه دارد. اما بدون چالش هم نیست. چالش ها فراوان هستند. آمریکا می داند که از نظر استراتژیک، روسیه هنوز شکست نخورده است.
اگر حرف آوریل هینس، رئیس جامعه ملی اطلاعاتی آمریکا در 8 مارس (17/ 12/ 401) در کنگره که به نظر نمی رسد روسیه اراضی بیشتری را در سال جاری میلادی در اوکراین به دست آورد، درست بپنداریم باز روسیه را نمی توان بازنده دانست. اقتصاد روسیه به رغم تحریم ها برپاست. علاوه بر این چالش استراتژیک، آمریکا با چالش سیاسی عمده ای در جهان روبه رو شد و آن اینکه می پنداشت می تواند جهان را دوگانه کند و با بهره برداری از بحران اوکراین، نوعی بازسازی دوگانه خیر و شر بین المللی جنگ سرد را ترسیم کند؛ اما جنوب جهانی که بسیاری از آنها دوستان آمریکا هستند، جنگ اوکراین را جنگ سیاه و سفید، دیکتاتوری و آزادی و تاریکی و روشنی ندیدند. هند، برزیل، آفریقای جنوبی و حتی عربستان، نسبتی بین خود و این جنگ از نظر استراتژیک ندیده و آن را جنگ بین دو کنشگر بین المللی دیدند.
از نظر داخلی هم بایدن به رغم بهره برداری هایی که تا این لحظه از بحران اوکراین انجام داده روشن نیست که چگونه در مبارزات انتخاباتی می تواند در مباحث و مجادلات سیاسی به طرف مقابل پاسخ دهد که از این همه هزینه در اوکراین چه چیزی عاید مالیات پردازان آمریکایی شده است. در مجموع پیوند اوکراین و آمریکا، پیوندی چندلایه و همراه با ترکیبی از دستاوردها و چالش هاست؛ ولی روشن است که بحران اوکراین نشان داد حفظ و افزایش قدرت با گذر از خون مردمان عادی پیوند خورده است.
هدف اصلی آمریکا در جنگ اوکراین، جلوگیری از تضعیف نظم شکل گرفته از سوی این کشور بعد از جنگ جهانی دوم است؛ نظمی که گاهی از آن به عنوان نظم قانون محور، هنجارمحور یا نظم لیبرال و نظم مبتنی بر صلح آمریکایی یاد می کنند. دلیل این امر این است که نظمی که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شد و مبتنی بر شماری از سازمان های بین المللی مثل سازمان ملل، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و نظیر اینها بود، به پیشبرد اهداف آمریکا در سطح جهانی کمک می کرد و آمریکا بازیگر مسلط و اصلی در این نظم بود و از قبل این موقعیت منافع فراوانی به دست می آورد. هدف دومی که آمریکا در جنگ اوکراین دنبال می کند، ایجاد ائتلاف جدید بین المللی حول لیبرال دموکراسی های ثروتمند در اروپا، آسیا و آمریکا برای جلوگیری از تضعیف این نظم از سوی چین و روسیه است.
مساله جنگ اوکراین به گونه ای است که می توان گفت برنده یا بازنده قاطعی در آن وجود نخواهد داشت. از نظر اوکراینی ها ایستادن در برابر یکی از ارتش های قدرتمند جهان و قدرت اول هسته ای جهان تا همین جا و در شرایط کنونی نوعی پیروزی برای اوکراین محسوب می شود. طرف روسی هم هنوز براین باور است که در این جنگ شکست نخورده است. بنابراین تعریف بازنده و برنده اصلی در جنگ اوکراین تا اندازه ای پیچیده است. پس وقتی گفته می شود آمریکا احتمال بازنده بودن در جنگ را کم می داند، باید توجه کرد تا همین جا هم آمریکا توانسته است با کمک متحدانش جلوی تحقق بخش عمده ای از اهداف روسیه در اوکراین را بگیرد؛ اهدافی که شامل تصرف سریع کی یف، اشغال اوکراین و ایجاد حکومت دست نشانده در این کشور بوده است.
بنابراین در شرایطی که طی یک سال گذشته روسیه نتوانسته است به اهداف خودش در این جنگ برسد، می توانیم این مساله را نوعی موفقیت و پیروزی برای اوکراین و جبهه غرب و آمریکا بدانیم. از طرف دیگر چیزی که در جبهه غرب ایجاد ابهام کرده، این مساله است که تعریف پیروزی قاطع در اوکراین هم کار بسیار دشواری است؛ به این دلیل که غرب نمی خواهد نوعی شکست تحقیرآمیز را بر روسیه و پوتین تحمیل کند. غربی ها نمی خواهند پوتین نخبگان و مردم روسیه را به جامعه ای زخم خورده تبدیل کند که درصدد انتقام از غرب باشند. در نتیجه برای غربی ها و به ویژه اروپایی ها شکست دادن حقارت آمیز پوتین از اساس در دستورکار نیست.
شاید بتوان گفت اگر آمریکا بتواند جلوی پیروزی قطعی روسیه را در مرحله اول بگیرد، این نوعی موفقیت برای آمریکا خواهد بود. در مرحله بعد اگر بتواند روسیه را وادار به پذیرش طرح صلحی بکند که شامل عقب نشینی از استان های جنوبی و شرقی اشغال شده توسط روسیه باشد، موفقیتی به مراتب مهم تر به دست آورده است. در واقع پارادوکسی که غرب خود را با آن مواجه می بیند به این برمی گردد که چگونه روسیه را شکست بدهد که شکستی تحقیرآمیز نباشد. شاید برای غرب شکست نخوردن در اوکراین مهم تر از شکست دادن پوتین باشد. اما درباره پوتین حدس و گمان های زیادی مطرح می شود و به نظر می رسد در جانب روسیه هم امیدها برای کسب پیروزی قاطع در اوکراین روزبه روز کمتر شده و شاید کرملین به این جمع بندی برسد که شکست نخوردن در اوکراین خود نوعی پیروزی محسوب می شود.
درمورد محدودیت امکانات آمریکا برای حمایت عملی از اوکراین باید به این نکته توجه کنیم که از همان ابتدای شروع جنگ این بحث مطرح بود که ادامه دار و طولانی شدن جنگ می تواند اتحادی را که در جبهه غرب به وجود آمده است متزلزل کند. تا الان هم می توان گفت یکی از امیدهای پوتین برای ادامه جنگ این است که با طولانی تر شدن جنگ، اتحاد میان آمریکا و اروپا از بین برود و زمینه برای پیروزی روسیه در اوکراین فراهم شود. بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم که در صحنه نبرد طی ماه های آینده چه رخ خواهد داد.
اکنون نهادهای اطلاعاتی اروپا و آمریکا مدعی شده اند که پوتین در حال آماده شدن برای حمله بزرگ به اوکراین در ماه مارس است. از طرف دیگر گفته می شود ارتش اوکراین هم برای حمله گسترده به نیروهای روسی آماده می شود. به نظر می رسد روسیه با این حمله بزرگ به دنبال تثبیت خط دفاعی جدا کننده خود با اوکراین است تا از این طریق در مذاکرات احتمالی صلح دست برتر را داشته باشد. باید توجه کنیم که از اساس جامعه و نخبگان روسیه نمیتوانند در بلندمدت خود را مستقل و جدا از اروپا تعریف کنند. روسیه به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با اروپا در هم تنیده شده است. به رغم اینکه امروز بعضی از نخبگان روسیه می گویند ما غربی نیستیم؛ اما واقعیت این است که جامعه و فرهنگ روسیه پیوندهایی ناگسستنی با اروپا دارد.
پس پوتین و نخبگان پیرامون او نمی توانند اجازه دهند با ادامه جنگ اوکراین، جامعه روسیه هم به جامعه درگیر جنگ تبدیل شود. این امر به آن معناست که روس ها در نهایت باید با اروپا کنار بیایند. به همین دلیل به نظر می رسد حمله احتمالی روسیه در صورت انجام با هدف افزایش قدرت چانه زنی در میز مذاکره است. اما روسیه به خوبی می داند که توان زیادی برای ادامه جنگ ندارد و آمار و ارقامی که الان در رسانه ها منتشر می شود نشان می دهد که میزان صدمات واردشده، چه از نظر لجستیک و چه انسانی زیاد است و در صورتی که سلاح های پیشرفته اروپایی مانند تانک های لئوپارد به دست اوکراینی ها برسد احتمال دارد اوکراینی ها هم ضربات سختی به روسیه وارد کنند.
احتمال حمایت نظامی آمریکا از اوکراین فعلا دور از ذهن است. درواقع یکی از موارد مورد اجماع و مورد توافق غرب و روسیه به این برمی گردد که روسیه نباید به طور مستقیم با ناتو درگیر شود. تا الان هم پوتین همه تلاشش را به کار گرفته است تا درگیری مستقیمی بین روسیه و ناتو پیش نیاید. چون این مساله یک خطر بزرگ تر به نام جنگ جهانی سوم را می تواند در پی داشته باشد. از آنجا که مداخله یا هرنوع حمایت نظامی آمریکا از اوکراین به نوعی درگیر شدن ناتو در جنگ اوکراین محسوب می شود، بنابراین به نظر می رسد، هم روسیه و هم آمریکا تمایلی به این کار نداشته باشند.
چون براساس ماده 5 پیمان ناتو هر یک از کشورهای عضو که مورد تهاجم قرار بگیرد یا در جنگی شرکت کند بقیه اعضا موظفند از او حمایت کنند. بدیهی است آمریکا به عنوان اصلی ترین حامی مالی ناتو در صورت ورود به جنگ باید از طرف ناتو مورد حمایت قرار گیرد. بنابراین حمایت نظامی آمریکا از اوکراین به معنای حمایت نظامی ناتو از اوکراین و کشیده شدن پای ناتو به جنگ اوکراین خواهد بود. اما فعلا به نظر می رسد احتمال اندکی برای این امر وجود دارد.
درمورد چین هم باید بدانیم رفتار این کشور تاکنون محتاطانه بوده است. چین سعی کرده است از خط قرمزهای آمریکا در جنگ اوکراین عبور نکند و حتی پیشنهاد صلحی که اخیرا چینی ها مطرح کرده اند به این معنا بود که تلویحا به کرملین بفهمانند از نظر پکن مذاکرات صلح، مقدم بر انجام عملیات نظامی است. مساله دوم این است که در سطح نظام مالی جهانی حمایت چین از روسیه برای کمک به دور زدن تحریم ها می تواند تبعات اقتصادی شدیدی برای شرکت های چینی داشته باشد.
برای همین پکن تا امروز در این زمینه محتاطانه رفتار کرده است. اما مشخص نیست که اگر این جنگ ادامه پیدا کند چین سیاست کنونی اش را ادامه خواهد داد یا نه. درهرصورت به نظر می رسد ادراک چینی ها از نوع رابطه با روسیه این نیست که در یک جنگ تمام قد به دنبال حمایت از روسیه باشند. یعنی مفهوم شراکت استراتژیک میان روسیه و چین با مفهوم ائتلافی که در ناتو وجود دارد متفاوت است؛ یعنی اگر چین در تایوان درگیری نظامی پیدا کند یا روسیه در اوکراین وارد جنگ شود اینطور نخواهد بود که دو کشور مثل اعضای ناتو همدیگر را مورد پشتیبانی نظامی قرار بدهند. اما فعلا امکان همگرایی چین با آمریکا بر سر مساله اوکراین به خاطر وجود اختلاف میان دو طرف دور از ذهن است. ولی ممکن است در صورت ادامه جنگ در چند ماه آینده آمریکا و چین درمورد کلیات موضوع پایان دادن به جنگ با هم همراه شوند؛ به این معنا که پکن، مسکو را تحت فشار بگذارد و روسیه به نوعی مصالحه تن بدهد. اما فعلا نمی توان گفت بین آمریکا و چین درمورد جنگ اوکراین نوعی همگرایی وجود دارد.
باید منتظر بمانیم و ببینیم اتفاقاتی که در میدان عملیات طی چند ماه آینده خواهد افتاد باعث ایجاد همگرایی میان دو طرف خواهد شد یا نه. البته به شخصه درباره امکان همگرایی میان منافع آمریکا و چین در اوکراین تصور خوش بینانه ای ندارم؛ چون در سال های اخیر رقابت ژئوپلیتیک و حتی نظامی و امنیتی میان چین و آمریکا مدام در حال افزایش بوده است.
در پرونده اوکراین، سیاست خارجی امروز آمریکا اگر یک هنجار داشته باشد، این است که روسیه از طریق نظامی نتواند در جنگ به موفقیت خاصی دست پیدا کند؛ چرا که روسیه هدف از پیش بردن جنگ را از بین بردن اوکراین یا تسلط پیدا کردن کامل به آن کشور یا تغییر رژیم آنجا اعلام کرده است. بنابراین هریک از این سه مورد که اتفاق نیفتد، آمریکایی ها احساس می کنند به اهدافشان دست پیدا کرده اند. پس اینکه تصور شود آمریکایی ها مساله جنگ اوکراین را دست کم گرفته باشند خالی از معناست. همچنین درباره اینکه گاهی گفته می شود آمریکایی ها در جنگ اوکراین تاحدودی دچار بلندپروازی شده اند، تصور می کنم بیشتر روس ها بوده اند که دچار بلندپروازی شدند و فکر می کردند با لشکرکشی می توانند آنجا را فتح کنند.
درهرحال روند رویدادها تا همین جا نیز بیشتر به سود ایالات متحده بوده؛ چون روسیه به اهدافش دست پیدا نکرده است. البته در باب سرانجام این ماجرا در آمریکا نظر واحدی وجود ندارد. برخی از جمله هنری کیسینجر مصالحه را توصیه می کنند تا پرستیژ و وجهه روسیه نیز حفظ شود. برخی افراد دیگر هم معتقدند که باید نوعی شکست را به روسیه تحمیل کرد که این دیدگاه البته طرفداران چندانی ندارد. در نهایت به نظر نمی رسد آمریکایی ها اهدافی را طرح ریزی کرده باشند که دستیابی به آن غیرممکن باشد یا باعث شکست آنها در این ماجرا شود.
جنگ اوکراین فراز و فرودهایی داشته و ماجرا گاهی به نفع روسیه و گاهی به نفع اوکراین رقم خورده؛ اما مشخص است که هنوز تا نقطه پایانی راه بسیار است؛ بنابراین بازی ادامه دارد. بدیهی ترین نشانه این مهم نیز این است که آمریکا، کل ناتو و متحدان دیگر از جهت تهیه و ارسال جنگ افزار به اوکراین محدودیتی ندارند و در تنگنای تامین سلاح قرار ندارند. مساله این گروه این است که به اندازه کافی سلاح به اوکراین برسد یا نه. نباید فراموش کرد که آنها در این زمینه ملاحظاتی دارند. حامیان اوکراین تمایل ندارند که آشکارا جنگ را به عرصه منازعه رسمی ناتو و روسیه تبدیل کنند؛ چرا که در آن صورت روسیه احساس خواهد کرد همچون گربه ای در تنگنا گرفتار شده بنابراین بعید نیست بخواهد پنجه ای به صورت این گروه بکشد و مثلا بخواهد دیگران را به استفاده از جنگ افزار اتمی تهدید کند.
غربی ها ابدا نمی خواهند اتفاقات به گونه ای رخ دهد که روسیه از هم بپاشد؛ چرا که ازهم پاشیدگی روسیه تهدیدی جدی علیه نظم بین الملل بوده و جهنمی از هرج و مرج و بی ثباتی در یکی از حساس ترین نقاط جهان را کلید خواهد زد. بنابراین نقشه مخالفان روسیه پیش برد کنترل شده اهداف است. این گروه امیدوارند درنهایت مصالحه ای صورت بگیرد تا از یک طرف اوکراین بتواند اعلام کند مانع دستیابی روسیه به اهدافش شده و از طرف دیگر روسیه هم موضوعی برای حفظ پرستیز خود داشته باشد. پس این بحث که غرب با کمبود سلاح برای ارسال به اوکراین مواجه است اساسا موضوع صحیحی نیست. اساسا در یک سال گذشته سلاح چندانی به اوکراین ارسال نشده تا بتوان از کمبودهای امروز گفت. از آنجا که در ایالات متحده و دولت های اروپایی، سیستم تولید دولتی نیست بنابراین وضعیت آنها شبیه روسیه نیست که به محض کمبود سلاح، دولت به خرید از طرف های خارجی همسو از جمله کره شمالی و... متوسل شود یا به دریافت سلاح از چین اصرار کند؛ مواردی که همگی امروز مشکل زا شده اند.
تا اینجا طرف های غربی نیازی به اقدامات شدیدتر ندارند؛ به خصوص وقتی که روسیه در تنگنا قرار گرفته است، چرا که این کشور آغازگر جنگ است و دست به تجاوز نظامی زده و اهدافی را اعلام کرده و در این ماجرا دعاوی غیرقابل اثباتی را مطرح کرده است. حالا اما ماه هاست در یک شهر کوچک زمینگیر شده و تلفات زیادی نیز متحمل شده است. بنابراین امروز توپ در زمین روسیه است و بحث مهم اینکه مسکو چه کند تا دستش باز شود. در چنین وضعیتی لازم است پرسید آیا روسیه می تواند به امکانی برای حرکت به طرف کی یف دست پیدا کند؟ تصور می کنم چنین امکانی امروز وجود ندارد؛ چه اگر روسیه امکانی برای این کار داشت، با مداخله آمریکایی ها به هر ترتیب روبه رو می شد چرا که برای واشنگتن مهم است که اوکراین در برابر تهاجم روسیه سقوط نکند و اهداف روس ها محدود باقی بماند.
درباره نقش چین در این جدال، پرسش بسیار است. بدیهی است دلیلی ندارد که چینی ها بخواهند به نفع آمریکا موضع بگیرند. آنها در بهترین حالت می توانند در وضعیت میانه به میانجی گری بپردازند. در این زمینه طرح هایی که چینی ها مطرح کرده اند ابهاماتی دارد اما امکان هایی را نیز پیش روی پوتین می گشاید. برای نمونه در این طرح مساله به رسمیت شناختن مرزهای بین المللی و احترام به حق حاکمیت همه کشورها از کوچک تا بزرگ مورد تاکید قرار گرفته که به زیان روس هاست؛ اما این طرح در بطن خود تضمین های امنیتی فراخی به روسیه اعطا خواهد کرد که خوشایند طرف های دیگر مخاصمه به ویژه غربی هاست؛ مثلا اینکه عضویت اوکراین در ناتو منتفی شود یا در کنار خودمختاری دونباس در عین الحاق به اوکراین، تسلط روس ها بر شبه جزیره کریمه حفظ شود. از نکات جالب در باب راه حل چینی ها، نیت آمریکایی هاست. آنها تلاش می کنند چینی ها به سمت روسیه نلغزند و مثلا به طور پنهان سلاحی را راهی مسکو نکنند.
تصور کارگشا بودن متن پیشنهادی چینی ها به تفسیر این برنامه مهم بستگی دارد. روس ها از این طرح استقبال کرده اند و مشخصا تفسیر خاص خود را از طرح چینی ها خواهند داشت. در سوی دیگر ماجرا طرف آمریکایی قرار دارد که با احتیاط و البته بدبینانه به تفسیر طرح چین خواهد پرداخت. در این بین بعضی از کشور های اروپایی به امکان پذیری طرح چین تا اندازه ای باور دارند. این طرح می تواند مبنایی برای مذاکره باشد؛ هرچند پیش از آن باید آتش بس کامل برقرار شود. در وضعیت کنونی آتش بس به ضرر هیچ یک از طرف های جنگ نیست؛ به این شرط که روسیه این اصل پایه یعنی به رسمیت شناختن اوکراین را قبول کند.