آرشیو یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، شماره ۵۴۵۱
صفحه آخر
۹
در همین حوالی

نوروزهای به یاد ماندنی

محمود فاضلی

در آستانه نوروزی دیگر، یادی کنیم از همه مبارزینی که در سال های مبارزه با رژیم ستم شاهی بخشی از جوانی خود را به زندان افتادند و شکنجه شدند و ایام سال جدید را به امید دیدار با بهاری دیگر، سپری می کردند.

مهین محتاج از مبارزین پیش از انقلاب، خاطره خود را در ایام نوروز در کتاب «ساعت 4 آن روز» چنین شرح می دهد: «روز جمعه بود که عید آمد؛ بعد از ناهار. سلول زیاد روشن نبود و هوا به نظر ابری می آمد. ناهار که خوردیم، کمی بعد نگهبان در را باز کرد و کاسه ای را که دستش بود جلو آورد و گفت: «بیاین نفری یه دونه شیرینی بردارین، عید شده و به هر کدام مان یک دانه شیرینی خشک داد...» روز اول فروردین سال 55 بود. من فکرم به زندگی بیرون بود. به عید پارسال؛ روز عید، تهران بودیم و بعد از آن با طاهر رفتیم همدان... همه جایش بوی عطر سبزه و گل می داد. بوی طبیعت را در همدان باید شنید. نسیم سردی آمد و موجی در گندم زارها انداخت و صدای برگ های درختان را درآورد. داشتم از غنچه های تازه رنگارنگ دسته گلی درست می کردم.»

مهدی غنی از مبارزین پیش از انقلاب خاطره خود را از ایام نوروز چنین می نویسد: «در اسفند ماه 1356 زندانیان با اعلام خواسته های خود که حقوق اولیه هر زندانی بود همچون ملاقات حضوری، روزنامه و رادیو و... دست به اعتصاب غذا زدند. بعد از 22 روز اعتصاب تر، اعتصاب خشک که لب بستن بر همه چیز حتی آب بود، آغاز شد. در این ایام پلیس شهربانی و ساواک به تکاپو افتاده بودند و از هر ترفندی برای شکستن این اعتصاب یاری می جستند. مهم تر از مقاومت زندانیان، تلاش پیگیر مادران آنها در بیرون زندان بود. آنها عید نوروز را بر خود حرام کرده و به صورت جمعی به منزل مراجع می رفتند یا در وسط خیابان بست می نشستند و مردم را به یاری می طلبیدند. آنها عید و نوروز و هفت سین را از یاد برده بودند و تنها به این می اندیشیدند که هر آن ممکن است خبر مرگ یکی از فرزندان شان از داخل زندان به بیرون درز کند. مقاومت زندانیان از یک سو و تلاش و پیگیری مادران از بیرون، ساواک را به زانو در آورد و طی مذاکره با زندانیان خواسته های آنها را پذیرفتند و اعتصاب پس از 29 روز پایان یافت. آنها با شنیدن شکستن اعتصاب، بین مردم نقل و شیرینی توزیع کردند و نوروز را در مقابل زندان قصر جشن گرفتند.»

مسعود ستوده از مبارزین پیش از انقلاب روز اول عید سال 1353 در زندان در کتاب «خاطرات زندان» را چنین شرح می دهد: «شب عید فرا رسید. ما که از قبل برای این مراسم برنامه ریزی کرده بودیم، مقداری میوه آماده کردیم و در وسط سلول روی زمین چیدیم. این میوه ها را چندی قبل ملاقات کنندگان آورده بودند و ما آن را برای چنین شبی کنار گذاشته بودیم. هم زمان با تحویل سال، از بلندگوهای داخل سالن سخنرانی شاه پخش شد. این عمل روسای زندان بیشتر برای ایجاد جنگ روانی صورت می گرفت. باید کاری می کردیم تا مثل همیشه حضور و موجودیت خود را بیشتر جلوه دهیم. رو به مجید کردم و گفتم: «مجید قرآن بخوان». او که گویی منتظر چنین کاری بود، گفت: کدام سوره؟ من نیز مخصوصا گفتم: سوره «الم تر کیف...» را بخوان او نیز با صوت زیبایش شروع کرد. آن قدر زیبا تلاوت کرد که همه حاضران را تحت تاثیر قرار داد. ناگهان دو مامور با عجله وارد شدند تا از این مراسم جلوگیری کنند و بدون هیچ اعتنایی برنامه خود را ادامه دادیم. پس از پایان تلاوت قرآن به طرف بچه های دیگر رفتیم و با آنها روبوسی کردیم و عید را تبریک گفتیم.»

عاطفه جعفری از زندانیان چپگرای پیش از انقلاب خاطره خود را در کتاب «داد بی داد» از نوروز 52 چنین یاد می کند: «نزدیک عید از خانواده ها شنیدم که زندانیان مرد درخواست ملاقات حضوری کرده اند. ما هم بعد از بحث تصمیم گرفتیم «رقیه» را به نمایندگی از خودمان پیش رییس بفرستیم و درخواست ملاقات حضوری کنیم. اگر درخواست مان را نپذیرفت، متوسل به اعتصاب غذا بشویم. آن زمان، هم سختگیری در زندآن ها کمتر بود. بالاخره به ما هم برای پنج روز عید 52 اجازه ملاقات حضوری دادند. روز اول عید خانواده ها با کلی غذا و خوراکی به ملاقات آمده بودند.»

عارف (علی) پاینده از مبارزین پیش از انقلاب در خاطراتش (آنچه بر من گذشت) چنین نوشته است: «عید نوروز سال 1352 از راه رسید؛ مراسم عید نوروز را خیلی خوب برگزار کردیم. برای تحویل سال نو در یک جا جمع شدیم و سال که تحویل شد همدیگر را در آغوش گرفته و دوستانه بوسه به رخسار هم زده و سال نو را به یکدیگر تبریک گفتیم. سرود خواندیم و به شادی پرداختیم. مراسم را به خوبی و مطابق میل خودمان برگزار کردیم.»