آرشیو پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، شماره ۶۴۷۹
فرهنگ و هنر
۵
یادداشت

هفت خوان فرهیختگی

دکتر حسین سلیمی (استادیار دانشکده علامه طباطبایی)

جوزف کمپبل، اسطور ه شناس و منتقد هنری است که از سنت علم روان شناسی اجتماعی برای تفسیر بسیاری از آثار هنری بهره می گیرد.

او کهن الگویی را مطرح می کند که به نظرش در اسطوره ها و قهرمانان مطرح در اندیشه ها و فرهنگ های مختلف تکرار می شود. این کهن الگو مبتنی بر سفر قهرمان از سه مرحله اساسی است؛ عزیمت، تشرف و بازگشت. از دید او قهرمانان همواره این سه مرحله را برای رسیدن به سرانجام تکامل و قهرمانی طی می کنند. به نظر می رسد قهرمان بی بدیل ایرانی شاهنامه یعنی اسفندیار را نیز می توان در قالب همین الگو به درستی فهمید. اسفندیار نیک سرشتی که روئین تن شده اما هنوز سیر و سلوکی که او را به رتبه فرهیختگی می رساند را طی نکرده است. شاید این سیر تحول را نه تنها در یک فرد بلکه برای یک جامعه نیز بتوان در نظر گرفت و این نگرشی است که در اثر فاخر حسین پارسایی که در قالب نمایش هفت خوان اسفندیار روی صحنه رفته قابل تشخیص است.

نمایش هفت خوان اسفندیار اثر جدید حسین پارسایی است که به نظر می رسد در آثار نمایشی خود مانند اسفندیار گام به گام به سوی تکامل حرکت می کند. در این نمایش که در میان آثار اخیر پارسایی بهترین آنها به شمار می رود، تلاش شده با تلفیقی از سبک های مختلف، نوعی اپرا-تئاتر را ارائه کند که با استفاده از ارکستر زنده و خوانندگان اپرا بسیاری از لحظه های نمایش را تاثیرگذارتر نماید. این اجرا که از معدود اپراهایی است که در تنها تالار تخصصی اپرا -یعنی تالار وحدت- روی صحنه رفته است از عناصری از نمایش های ژاپنی، کابوکی و برخی تئاترهای موزیکال مدرن نیز بهره گیرد و تلفیقی جدید برای ارائه یک داستان اسطوره ای جذاب ارائه کند. دکور و نورپردازی مناسب و حساب شده بر زیبایی کار افزوده و بازی پخته بازیگران به خصوص امین زندگانی و امیررضا دلاوری نیز اجرای نمایش را قابل قبول تر کرده است. این همه دست به دست هم داده تا معنای مورد نظر کارگردان به خوبی به مخاطب، اعم از مخاطب تخصصی و مخاطب عامی که چندان با زبان تخصصی نمایش آشنا نیست منتقل کند.

با تماشای نمایش هفت خوان به خوبی این مفهوم به تماشاگر منتقل می شود که چگونه اسفندیار مراحل سیر و سلوک را طی می کند. در مرحله عزیمت با آشتی با پدر و از خودگذشتگی گام نخست یعنی گذر از خویشتن را محکم برمی دارد. در مرحله دوم با غلبه بر نفس اماره به گونه های مختلف راه را برای رسیدن به نجات هموار می سازد و در مرحله سوم با یافتن دوباره معنای زندگی، خواهران خود را که نماد پاکی و زیبایی اند نجات می دهد و با رسیدن به مرحله فرهیختگی به زیست جهان خود بازمی گردد.اسفندیار، این هفت خوان را برای این فرهیختگی بزرگ طی می کند اما چشمان خود را در آنجا که باید باز نمی کند و در پایان درمی یابیم که به رغم فرهیختگی، به طور کامل راه را بر مکر و خدعه و فریب نمی بندد و همین است که بعدها او را در رزم با رستم به هلاکت می کشاند.

در شرایط اجتماعی ای که بسیاری از ارزش های اصیل اجتماعی گم شده و حتی بسیاری از اهل اندیشه از افتادن در مسیر بی بازگشت آنومی یا بی هنجاری را برای پاره ای از قشرهای اجتماعی هراس دارند با نمایش هایی مانند هفت خوان اسفندیار که هم صحنه را در نهایت زیبایی آراسته و هنجار زیبایی را بر دل مخاطبان می نشاند و هم راه رسیدن به فرهیختگی را در قالب کهن الگویی جذاب بر تماشاگران می نمایاند، می توان امیدوار شد. امید به این که با یاری هنر و اندیشه و با بهره گیری از مبانی ناب تفکر که در فرهنگ باستانی ایران نهفته است می توان از مشکلات و فروخوردگی های اجتماعی برون رفت و اگر هنر را گوهر اندیشه بدانیم باز هم به این شعر فردوسی ایمان آورد که خرد چشم جان است گر بنگری / تو بی چشم شادان جهان نسپری