آرشیو چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۸۱۹۸
صفحه آخر
۲۴
پیشنهاد

راوی زندگی در جنگ

فاطمه بهروزفخر (فعال فرهنگی)

«سرپل ذهاب، منطقه پاتاق، روستای کوگر. 25 آبان 1359. بمب عمل نکرده هواپیمای عراق که در کنار روستایی به زمین خورده بود، با کنجکاوی کودکان موجب شهادت 9 نفر از آنان شد. اهالی، رزمندگان و امدادگران درمانگاه سرپل ذهاب، اجساد آنان را جمع آوری و به خاک می سپارند.»

جمله های بالا در حاشیه یکی از عکس های او نوشته شده است. یک زن و چند مرد روستایی و نظامی بالای پارچه سفیدی ایستاده اند که احتمالا برای قامت کوچک کودکی مهیا شده تا او را با آداب مسلمانی به خاک بسپارند.

عکاس، خبرنگار جنگی، روزنامه نگار، تحصیلکرده انگلستان، همسر شهید اصغر وصالی، زن انقلابی و...؛ مریم کاظم زاده همه اینهاست و به تنهایی، هیچ کدام از اینها نیست. او مریم کاظم زاده است و به گمانم، کلمه درخور برای توصیف او، «زن روایتگر» باشد؛ چراکه روایتگری و قصه پردازی، طوری در ذات زنان این دیار به ودیعه گذاشته شده که در هر مسلک ، جایگاه و تاریخی که باشند، به شکل و شیوه خاص خود، به روایتگری می پردازند.

شیوه مریم کاظم زاده در روایت کردن، عکاسی است. او بعد از پیروزی انقلاب، خودش را از انگلستان به ایران می رساند تا روایتگر دو بخش از تاریخی باشد که «مای ایرانی» را می سازد: انقلاب و جنگ.

کاظم زاده بیشتر از اینکه همسر شهید وصالی باشد، خودش است؛ زنی با تجربه مستقیم از جنگ که نه تنها شاهد است، بلکه به شهادت هم روایت می کند. او سر نترسی دارد، برای همین است که در کارنامه شغلی اش به عنوان یک زن عکاس، سفر به جبهه غرب هم به چشم می آید تا غائله کردستان و احزاب فعال تجزیه طلب را بلافاصله بعد از انقلاب و در دوران جنگ به تصویر بکشد.

عکس های چشم نوازی که او از شهید چمران و سایر مردان جنگ در نواحی کردستان گرفته، با وجود سیاه و سفید بودن، هنوز تازگی قبل را دارد.

مریم کاظم زاده رود دنباله دار است، حتی بعد از شهادت همسرش هم آرام و قرار نمی گیرد. از او عکسی موجود است که بعد از مجروح شدن اصغر وصالی، همراه با دوستان شهید، بالای سر او ایستاده است. اگرچه در چشم های مریم کاظم زاده، آشفته دلی زنی پیداست که محبوبش را در آستانه رفتن می بیند، اما او چنان ایستاده است که گویی هیچ چیز یارای آن را ندارد که صلابت درونی اش را از او بگیرد.

مریم کاظم زاده بیش از اینکه با عکس هایش روایتگر جنگ باشد، روایتگر «زندگی در جنگ» است. در عکس های او مردمان عشایر، کودکان، پیرمردها، پیشمرگان کرد، زنان، سربازان و فرماندهان جنگ به یک اندازه حضور دارند. او زندگی در جنگ را آن طور که بود، نه آن طور که باید باشد، روایت کرد تا در غیابش، عکس هایش صبح صادقی باشد که روزی، از پس تاریکی می دمد تا تاریخ این دیار پرزخم را از جنس دیگری پیش چشم آیندگان به نمایش بگذارد.