آرشیو پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۲۳۳۱۵
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

مردیم زبس آه کشیدیم ای کاش این جمعه دگر روز ظهورت باشد

چه شود اگر...؟!

چه شود به چهره زرد من، نظری ز بهر خدا کنی

که اگر کنی همه درد من، به یکی اشاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان ترا، تو مهی و جان جهان ترا

ز ره کرم چه زیان ترا، که نظر به حال گدا کنی

ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

همه جا کشی می لاله گون، ز ایاغ مدعیان دون

شکنی پیاله ما، که خون به دل شکسته ما کنی

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم ومن غمین

همه غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی

تو که«هاتف» از برش این زمان، روی از ملامت بی کران

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی؟

هاتف اصفهانی

روز ظهور

خورشید که سینه چاک نورت باشد

تندیس درخشش حضورت باشد

مردیم زبس آه کشیدیم ای کاش

این جمعه دگر روز ظهورت باشد

سیدمحمد بابامیری

ای آخرین محبوب من!

ای حاصل نخل نبی، ای نور چشمان علی

ای مادر تو فاطمه، ماه شب تار همه

ای یادگار انبیا، ای وارث خون خدا

ای ماه آن ماه آفرین، ای نور و خیرالعالمین

ای روح تو روح الامین، باشی امام آخرین

ای مخزن اسرار حق، ای جلوه گاه ذات حق

آن مهدی یزدان تویی، آن هادی دوران تویی

آن مصلح آخر تویی، آن آخرین یاور تویی

آن حجت داور تویی، فرقان تویی انسان تویی

سرچشمه عرفان تویی، آمال انس و جان تویی

من عاشق دیدار تو، شیدا شوم از یاد تو

سرگشته از سودای تو، بازآ طبیب ما تویی

ای قائم دوران بیا، ای صاحب انسان بیا

بازآ که جام صبرمان، لبریز شد از عشق تو

شیعه بود مجنون تو، عالم فدای موی تو

سیف علی ابروی تو، قرآن تماما خوی تو

ای حجت قائم بیا، تنها تویی منجی ما

ای سنبل و ریحان بیا، کاراترین درمان تویی

حامی تویی، والی تویی، ثانی عشر تنها تویی

یوسف تویی، یعقوب تو ، بازآ عزیزمصطفی

برکن حجاب غیبتت، بیرون بیا از خلوتت

بازآ تویی موعود من، نظمی بده بر نظم من

بیوزن شد این شعر من از هجر تو، مه روی من

شاعر شدم از عشق تو، شرمنده ام از مهر تو

من عاشق گیسوی تو، دارم هوای کوی تو

جانم فدای موی تو، قوس و قزح ابروی تو

بازآ و لبخندی بزن، ای آخرین محبوب من

آتش مزن بر جان من، ای دیدنت سودای من

ای منتها آمال من، بازآ حبیب جان من

بر قلب من والی تویی، بنما رخت هادی تویی

هم درد و هم درمان تویی، هم روح و هم ریحان تویی

ای که ولایت حق تو، باشد امامت رسم تو

شافع شو ما را در جزا، ای شافع امت بیا

ای آخرین شمس و ضحی، بازآ بیا امید ما!

سید محمدمهدی سید علی آقا

دلتنگی روزگار

ما معنی انتظار را می فهمیم

دلتنگی روزگار را می فهمیم

سبز است درخت و باغ، اما بی تو

افسردگی بهار را می فهمیم

آسیه نعمتی رحیم آبادی

آینه در آینه

عشق تو چون زد رقم بی سروسامانی ام

شعله به عالم زند شور پریشانی ام

شب همه شب تا سحر شعله کشم از غمت

شعله کشم از غمت لعل بدخشانی ام

مست نگاه توام غرقه به دریای چشم

غرقه به دریای چشم یوسف کنعانی ام

چشم تو از من ربود صبر و توان و قرار

پرسه به هر سو زنم، باد بیابانی ام

نای دلم می زند بوسه به موج عطش

زانکه دود خون تاک در رگ توفانی ام

آینه در آینه نقش تو را زد رقم

تا به کدامین مسیر باز بچرخانی ام

خیره به آدینه ام تا که نمایان شوی

در دل آدینه ها چند بسوزانی ام

احمدرضا کیماسی

از غروب آفتابت سوختم

چون غروب از اضطرابت سوختم

هفت دریا از سرابت سوختم

تا بباری تشنگی ها از دو چشم

از شهاب پرشتابت سوختم

ماه را در آسمانم حلقه کن

از غروب آفتابت سوختم

من پی تصویر انسانی جدید

غرق در دریای خوابت سوختم

آه ای آرامش صبح و نسیم

از غروب آفتابت سوختم

در پی تکثیر آه و ناله ها

مثل شعری در کتابت سوختم

آن قدر چشمان تو گل می نمود

تا که در تصویر نابت سوختم

سوختم من چون ستاره های تو

سوختم من! در حجابت سوختم!

حجت الله بخشوده