آرشیو سه‌شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، شماره ۴۶۵۶
تجسمی
۱۱

درباره نمایشگاه «اتاق روشن» در گالری ثالث

میل به انتزاع

رسول رخشا

اگر نقاشی طبیعت بی جان و منظره را در تاریخ هنر به مثابه تعریفی کلاسیک از نقاشی کردن بدانیم، شاید در برخورد امروزی و معاصر با این هنر، دیگر چندان اشتیاقی برای ارتباط گرفتن با این ژانر(ها) وجود نداشته باشد و فکر کنیم که نقاشی منظره یا طبیعت بی جان، دورانش به سر آمده است؛ هرچند در دوران معاصر هنرمند بزرگی مثل دیوید هاکنی خط بطلان پررنگی بر این فرضیه می کشد و کسانی را که چنین پنداری دارند، بیرون از دایره نقاشی شناسی می اندازد. هاکنی تاریخ هنر و تاریخ تصویر را تداوم و پیوستگی یک قصه بلند می داند و بازگشت دوباره به این دو ژانر را به زنده بودن آنها مربوط می کند. اگر با این مقدمه به سراغ آثار دلناز طاهری، نقاش جوانی برویم که اولین نمایشگاه انفرادی اش را با موضوع طبیعت بی جان برپا کرده است، دیگر باید از مسئله ژانری عبور کرد و به کیفیات معنایی، فرمی و رنگی کارهایش توجه نشان داد. اگر از اشتیاق و علاقه نقاش به سنت های این ژانر و ردپای استادانی مانند سزان، ماتیس و هنرمندان ایرانی این ژانر یعنی از منوچهر یکتایی تا هنرمند جوان تری مثل مسعود اصلانی بگذریم، اولین چیزی که در نمایشگاه «اتاق روشن» توجه مخاطب را به خود معطوف می کند، استفاده از رنگ های متنوع، تندوتیز و زنده است که دیوارهای سیاه گالری ثالث را پوشانده است و با شیوه نورپردازی متمرکز گالری، این موضوع تشدید شده است. هنرمند موضوع و سوژه اش را پذیرفته و سعی می کند ارائه ای مکرر از آن داشته باشد، یک صفحه میز در میانه تابلو می گذارد و با قراردادن اشیائی اغلب زنانه مثل کیف پول، رژ لب، عطر، عروسک، کیک تولد، گلدان و... طبیعت بی جان با ترکیب بندی های متفاوت را در میانه تابلوها شکل می دهد و اطراف تابلوها پر از طرح، خط و نقش های رنگی تودرتو می شود که دورادور میز را تزیین کرده اند، این تزیینات که بی شباهت به نقش پارچه یا پرده یک اتاق نیستند، اطراف میز را قاب گرفته اند و انگار در حال رشد و تکثیر هستند و از کناره ها میل به حرکت و رشدکردن به سمت بیرون و درون قاب را دارند تا جایی که انگار با گذر زمان و کمی بعد، همه جای تابلو را احاطه می کنند و دیگر ردی از اشیا و چیزهای روی میز باقی نمی ماند. سکون، سکوت و تکرار اشیای محدود در تابلوها با درهم آمیزی خطوط و لکه های رنگی متنوع و زنده، سازنده یک تضاد است، تضاد میان سکون و حرکت و همین طور تقابل میان پذیرفتن یک وضعیت ایستا و راکد (که ذات طبیعت بی جان است) و یک موقعیت تازه و در حال تغییر (موقعیتی که در طبیعت بیجان های زنده و پویا وجود دارد)، به شکلی که انگار در زمان های بعدی دیگر ردی از سکون و سکوت اشیا و طبیعت های بی جان به جا نمی ماند. به نظر می رسد نقطه قوت کار نقاش رسیدن به همین وضعیت دوگانه در یک زمینه است؛ اما این شرایط طوری پیش رفته که این دوگانگی بدل به پیدایش مرز پررنگ و مشخصی در تابلوها شده است، شاید اگر طبیعت بی جان و اشیای شکل شده از بازنمایی صرف فاصله می گرفتند و کمی از شکل می افتادند و مانند نقش های رنگی اطراف شان میل بیشتری به انتزاع پیدا می کردند، با حالت دیگری روبه رو می شدیم که ضمن داشتن وضعیتی متناقض، همسانی و یکدستی اثر را بالا می بردند. با اینکه دلناز طاهری ژانر دشواری را برای اولین انفرادی اش برگزیده است؛ اما به نظر می رسد اگر در کنار استعدادش، همین طور به تلاش خود ادامه دهد، می تواند در ژانر طبیعت بی جان به فردیت و امضای شخصی خود دست پیدا کند.