آرشیو دوشنبه ۱ آبان ۱۴۰۲، شماره ۵۶۰۹
صفحه آخر
۱۲
امروز در تاریخ

یادی از دیوید مورگان

مرتضی میرحسینی

صدای کمانچه را که می شنوم، دو حسرت عمیق در من زنده می شوند؛ اول آنکه چرا عمر را به بطالت گذراندم و نواختن کمانچه را نیاموختم و دوم حسرت آخرین دیدار با استاد مرتضی ورزی. استاد مرتضی ورزی، از نوازندگان قدیمی کمانچه و از سال های دور در امریکا متوطن بودند. در سال های جوانی ام که دست به کار تاسیس انجمنی برای موسیقیدانان سنتی ایران بودم، اتفاق بر آشنایی ایشان افتاد. از آن سال هر گاه استاد به ایران می آمدند، حتما روزها و ساعاتی را مفتخر به دیدارشان می شدم تا سفر آخر، سال 1382. استاد معمولا در خانه یکی از دوستان شان در خیابان جردن اقامت می کردند و من آنجا به دیدارشان می رفتم و بعد با هم تهرانگردی های مفصل می کردیم. آخرین سفر، روز اول اقامت شان در ایران به من تلفن کردند و گفتند: «خسته راه هستم ولی چند روز دیگر با هم تماس بگیریم تا دیداری تازه کنیم.» چند روزی از قرار گذشت و از استاد خبری نشد، با همان شماره تماس گرفتم، خواهش کردم با استاد صحبت کنم، صدای سرد و بی روحی خیلی راحت و ساده خبر درگذشت استاد را داد و تلفن را قطع کرد! تمام شد. من ماندم و حسرت دیدار آخرین.

استاد مرتضی ورزی، از آخرین بازماندگان نسل قدیم کمانچه کش های ایران، نزد رضا محجوبی، استاد ابوالحسن صبا، استاد اصغر بهاری و استاد مرتضی خان نی داوود و بسیاری دیگر تلمذ کرده بودند، اما سبک نواختن خود را بسیار شبیه به نوازنده ای گمنام به نام خاچیک می دانستند.

صدای ساز استاد ورزی و جمله بندی های شان در بداهه نوازی برای من سرشار از حس عمیق موسیقی ایرانی و لحظاتی که در محضر ایشان می گذشت حقیقتا از بهترین ساعات عمرم بود. مدت ها پیش از آن در صدای کمانچه استاد بهاری و بعد استاد اردشیر کامکار، لطافت بی نظیر و حس عمیق ایرانی بودن را پیدا کرده بودم. هنوز هم به نظرم صدای کمانچه، صدایی عمیقا ایرانی است. صدای کمانچه ایرانی شباهتی به کمانچه سایر کشورهای دنیا ندارد. صدایی است پر از عاطفه. صدای کویر است، صدای لرها و کردها و آذری هاست. تحریرهای ایرانی در کمانچه زیباتر از هر ساز دیگری ادا می شوند و صدای کمانچه صدای طبیعت ایران است.

در سال های نوجوانی من، موسیقی استادان علیزاده و لطفی و مشکاتیان و شور و تپشی که در آنهاست، تار و سه تار و سنتور را محبوب همگان ساخته بود. کمانچه از مدت ها پیش، از آغاز قرن شمسی دیگر محل اعتنا نبود در واقع استاد بهاری، استاد رحمت الله بدیعی و عده قلیلی از شاگردان شان این ساز را زنده نگه داشتند، اما کسی فرزندش را به آموختن کمانچه وا نمی داشت و از این منظر برخی را اعتقاد بر این بود که دوره این ساز گذشته و حتما ویولن جایگزین آن خواهد شد.

پس از انقلاب مرکز سرود و آهنگ های انقلابی که متولی امر موسیقی در کشور بود، یکسره با به کارگیری ویولن در موسیقی ایرانی مخالفت کرد. آهنگسازانی چون حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان هم - که سنت گرایانی نوجو بودند- از صدا و امکانات و لحن خاص کمانچه به بهترین نحو ممکن استفاده کردند. علیزاده در شورانگیز با ترکیب چند کمانچه و غژک صدایی را به گوش شنوندگان رساند که تازگی داشت. این شیوه در آثار دیگر او «راز و نیاز» و «صبحگاهی» ادامه پیدا کرد. پرویز مشکاتیان در «دستان» استفاده از کمانچه را در ارکستر گسترش داده بود، او در مقدمه ای که برای تصنیف مجموعه نوشته از رنگ آمیزی خاص کمانچه هنرمندانه استفاده کرده است.

اردشیر کامکار در اثری ارکسترال به نام «بر تارک سپیده» و مجموعه ای دیگر به نام «به یاد صبا» و چندین قطعه کردی، لطافت و احساس در نوازندگی را با تکنیک بسیار عالی آمیخته. پس از اینکه این آثار به راستی زیبا و بی نظیر به گوش رسیدند، کار کمانچه دوباره رونق گرفت. کلاس های کمانچه به راه افتادند و هنرجویان در سنین مختلف به آموختن آن مشغول شدند. استاد روح الله خالقی در کتاب تاریخ موسیقی ایران از ادامه حیات کمانچه سخت ناامید است و دلیل آن را صدای تودماغی و شکل ناموزون آن می دانند و در علت جایگزینی ویولن با کمانچه می نویسند: «طبیعی است همیشه ساز کامل جای ساز ناقص را می گیرد...».

برای شنیدن چند نمونه عالی از کمانچه ایرانی بد نیست این موسیقی ها را بیابید و بشنوید: گوشه سیخی در مجموعه چهارباغ و آواز دشتی در مجموعه بسیار شنیدنی «دولت عشق» (گلبانگ شجریان) از استاد بهاری و چند نمونه ای که در بالا از آثار اردشیر کامکار ذکر کردم.

در پایان به روح بلند استاد مرتضی ورزی ادای احترام می کنم، او که تا پایان عمر عاشقانه هنر ایران را بزرگ داشت و سال های سال موسیقی ایرانی را به غیرایرانیان آموخت و شاگردانی از ملیت های مختلف تربیت کرد. روحش قرین رحمت الهی باد.