آرشیو شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲، شماره ۵۹۲۳
خبر
۲

فارن پالیسی: سیاست خاورمیانه ای آمریکا شکست خورده است

کامران کرمی

منطقه در آتش است، واشنگتن مقصر است و سیاست خاورمیانه ای آن نیز شکست خورده است. این مقدمه مختصر اما قابل توجه جان هافمن، تحلیلگر سیاست خارجی موسسه آمریکایی کاتو، استاد دانشگاه جورج میسون و از خاورمیانه شناسان برجسته است که چند ساعت قبل از آغاز حملات مشترک آمریکا و بریتانیا به مواضع ارتش یمن، در نشریه فارن پالیسی منتشرشد.

در یادداشت هافمن آمده است: پس از حمله حماس علیه اسرائیل در 7 اکتبر، کارزار نظامی گسترده اسرائیل علیه این گروه، نوار غزه را در آستانه نابودی و خاورمیانه را در آستانه یک جنگ گسترده تر قرار داده است. از آن زمان تعداد زیادی از حوادث نشان می دهد که درگیری می تواند حتی بیشتر شود: غرق شدن سه کشتی ارتش یمن توسط ایالات متحده در پاسخ به حملات این گروه به کشتی های تجاری در دریای سرخ، یک رشته ترور اعضای بلندپایه حماس، حزب الله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که توسط اسرائیل و ایالات متحده در لبنان، عراق و سوریه انجام شد و هشدار اخیر بنی گانتس وزیر جنگ اسرائیل مبنی بر اینکه «زمان برای راه حل دیپلماتیک در حال اتمام است.» گزارش ها حاکی است که دولت بایدن در حال طراحی برنامه هایی برای پاسخ نظامی ایالات متحده در چند جبهه در منطقه است.

در میان این آشفتگی، واشنگتن همچنان به دنبال بازی قدیمی خود است: ارسال پول، سلاح و اقلام نظامی به منطقه. دولت بایدن همچنان بر این موضوع تاکید دارد که پیگیری یک توافق عادی سازی بین اسرائیل و عربستان با محوریت تضمین های امنیتی ایالات متحده برای هر دو کشور، کلید دستیابی به صلح و رفاه پایدار در خاورمیانه است. روز دوشنبه، آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه ایالات متحده، از عربستان سعودی دیدن کرد و در آنجا از ادامه علاقه ریاض برای دستیابی به چنین توافقی صحبت کرد.

این رهیافت قطعا نتیجه معکوسی خواهد داشت

واشنگتن باید با واقعیت روبه رو شود: سیاست آمریکا در خاورمیانه شکست خورده است. در قلب این شکست، مشارکت های منطقه ای اصلی ایالات متحده قرار دارد. دو شریک حیاتی ایالات متحده در منطقه، اسرائیل و عربستان سعودی، بدهی برای ایالات متحده هستند، نه دارایی. اگرچه این دو دولت اختلافات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی دارند، اما هر دو به طور مداوم منافع ایالات متحده و ارزش هایی را که ایالات متحده ادعا می کند از آنها دفاع می کند، تضعیف می کنند. واشنگتن باید اساسا رویکرد خود را نسبت به این دو بازیگر تغییر دهد و از حمایت بی قید و شرط به سمت روابط بی قید و شرط حرکت کند.

جنگ اسرائیل در غزه مظهر خشونتی است که به نام ارزش های اعلام شده ایالات متحده انجام می شود و در عین حال منافع ایالات متحده در خاورمیانه را نیز به خطر می اندازد. ویرانی ناشی از این جنگ چند نسل طول می کشد تا اصلاح شود و وجهه جهانی واشنگتن برای همیشه با حمایتش از چنین اقداماتی خدشه دار شده است. در روزهای بلافاصله پس از حملات 7 اکتبر، اسرائیل متعهد شد که حماس را نابود کند و در عین حال اعتراف کرد که اگرچه نیروها «دقت را با دامنه آسیب متعادل می کنند، اما در حال حاضر ما بر آنچه که بیشترین خسارت را وارد می کند تمرکز کرده ایم.» به نظر می رسد از آن زمان تاکنون تمرکز چندان تغییر نکرده است؛ زیرا ارتش اسرائیل اقدامی را انجام داده که برخی از منتقدان کمپین آن را مجازات دسته جمعی می دانند، یعنی کشتن غیرنظامیان فلسطینی با سلاح های ساخت آمریکا. به گفته مقامات بهداشتی غزه تحت کنترل حماس، تخمین زده می شود که 70درصد جان باختگان فلسطینی توسط ماشین جنگی اسرائیل، زن و کودک بوده اند.

بر اساس محاسبات سازمان ملل متحد، حدود 1.9 میلیون نفر - بیش از 90درصد از جمعیت غزه - به دلیل جنگ آواره شده اند و بیش از 45درصد از کل ساختمان های غزه تا اواسط نوامبر تخریب شده یا آسیب دیده است. اگرچه اسرائیل خلاف این را ادعا می کند، اما به نظر می رسد استراتژی آن تاثیر بسیار کمتری بر حماس و توانایی های آن داشته باشد. در عین حال، جنگ ممکن است از طریق کشتار بی رویه غیرنظامیان، بذرهای مقاومت مسلحانه آینده را بکارد.

با دخالت مستقیم ایالات متحده چشم انداز تشدید تنش به یک درگیری منطقه ای گسترده تر روز به روز افزایش می یابد. درگیری ها بین اسرائیل و حزب الله لبنان به طور چشمگیری در حال افزایش است و از 17 اکتبر تاکنون حداقل 115 حمله به پرسنل نظامی ایالات متحده در سراسر خاورمیانه توسط نیروهای نیابتی ایران صورت گرفته است. اسرائیل از ایالات متحده خواسته است که مستقیما با ایران مقابله کند. به رغم اینکه کشیده شدن به یک جنگ گسترده تر برخلاف منافع ایالات متحده است.

به نظر می رسد واشنگتن یا نمی تواند یا نمی خواهد از روابط به اصطلاح ویژه خود با اسرائیل استفاده کند یا بر بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل که اغلب به توانایی خود در تحریک ایالات متحده می بالد، تاثیر بگذارد. در عوض، واشنگتن به رویکرد چک سفید خود در قبال اسرائیل ادامه داده و اخیرا بیش از 14 میلیارد دلار کمک نظامی در قالب بسته ای که در ماه نوامبر تصویب شد، ارائه و خطر تنش گسترده در این روند را تشدید کرد. دیگر شریک اصلی ایالات متحده در منطقه، عربستان سعودی، یکی از مستبدترین کشورهای جهان است. ریاض مرتکب نقض گسترده حقوق بشر در داخل کشور می شود و فعالانه از دیگر حکومت های خودکامه که در تلاش های مشابه در سراسر منطقه فعالیت می کنند، حمایت می کند.

به رغم اینکه ریاض و متحدانش تمام تلاش خود را می کنند تا محمد بن سلمان ولیعهد سعودی را به عنوان اصلاح طلبی که پادشاهی را به سوی آینده هدایت می کند معرفی کنند، حاکم جوان، کمپین تحکیم و تمرکز قدرت را آغاز کرده است. کنترل رژیم بر دولت و جامعه هرگز بیشتر از این نبوده است. عربستان سعودی منبع اصلی بی نظمی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در سراسر خاورمیانه است. ریاض تقریبا به هر منطقه درگیری و خط گسل ژئوپلیتیک در منطقه متصل است. رابطه ایالات متحده با عربستان سعودی مظهر «افسانه ثبات استبدادی» است - این تصور که حاکمان خودکامه صلح را در منطقه حفظ می کنند. اما برعکس این موضوع صادق است: این بازیگران به جای اینکه راه حلی برای مسائل منطقه باشند، هم بزرگ ترین مشکلات اساسی در خاورمیانه را ایجاد و هم آنها را تشدید می کنند.

بارزترین نمونه رفتار بی ثبات کننده ریاض، مداخله نظامی است که در کنار امارات متحده عربی در یمن رهبری کرد. بر اساس برآوردهای سازمان ملل، از سال 2015، این کمپین نظامی بدترین بحران انسانی جهان را ایجاد کرده و باعث مرگ بیش از 377000 نفر شده است. جنگ عمدتا به دلیل ناتوانی ریاض در شکست حوثی ها در بن بست شکننده است و پس از نزدیک به 9 سال جنگ ویرانگر، یمنی ها احتمالا قوی تر از همیشه هستند. در پاسخ به جنگ اسرائیل و حماس، این گروه حملات منظمی را به کشتی های تجاری که از دریای سرخ و تنگه باب المندب می گذرند، انجام داده و این مساله نقطه اشتعال خطرناک جدیدی را به درگیری های جاری اضافه کرده است.

در نهایت، حمایت تزلزل ناپذیر ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی را جسور کرده است تا سیاست های بی ملاحظه ای را دنبال کنند، زیرا می دانند که ایالات متحده به کمک آنها خواهد آمد و آنها را مسوول نمی داند. عقل سلیم حکم می کندکه واشنگتن باید به طور اساسی مسیر خود را تغییر دهد. متاسفانه به نظر می رسد که این چیزی نیست که دولت جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در ذهن داشته باشد.

دولت بایدن سیاست های منطقه ای خود را حول محور تلاش ها برای میانجی گری عادی سازی بین عربستان سعودی و اسرائیل به عنوان تمدید توافق نامه ابراهیم متمرکز کرده است، توافقی که شاهد عادی سازی رسمی روابط اسرائیل با بحرین و امارات متحده عربی در سال 2020 بود و بعدا مراکش و سودان به آن اضافه شدند.در ازای عادی سازی روابط با اسرائیل، ولیعهد سعودی بارها خواسته های خود را به صراحت بیان کرده است: ایالات متحده باید تضمین امنیتی رسمی به پادشاهی بدهد و به توسعه برنامه هسته ای غیرنظامی ریاض کمک کند. از 7 اکتبر، مقامات اسرائیلی، سعودی و ایالات متحده بارها تعهد خود را برای دستیابی به این توافق تکرار کرده اند. عادی سازی عربستان و اسرائیل در آنچه مفسر آمریکایی توماس فریدمن از آن به عنوان «فرمول واحد» یاد می کند، برای حفظ راه حل دو دولتی، توازن علیه ایران و مقابله با جاه طلبی های چین در خاورمیانه بسته بندی شده است.

بایدن بارها مدعی شده که حماس حمله 7 اکتبر خود را با هدف از بین بردن عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل آغاز کرده است. از آن زمان بسیاری از مقامات دولت ایالات متحده بر تلاش های مستمر خود برای میانجی گری چنین توافقی تاکید کرده اند. مقامات اسرائیلی نیز تمایل خود را برای بازگشت به چنین توافقی ابراز کرده اند و نتانیاهو در نوامبر ادعا کرد که چشم انداز عادی سازی پس از جنگ «حتی فراتر خواهد رفت.» به نوبه خود، عربستان سعودی با استفاده از لفاظی هایی که انتقادی از کارزار اسرائیل در غزه است، درگیر یک اقدام متعادل کننده بوده و در عین حال بر ادامه علاقه ریاض به عادی سازی تاکید کرده است. جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا اخیرا به عربستان سعودی سفر کرد تا با محمد بن سلمان دیدار کند و به فشار برای این توافق ادامه دهد.

چند ماه قبل از 7اکتبر، اکسیوس گزارش داد که شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه اسرائیل به عنوان بخشی از توافق عادی سازی برای تضمین امنیت عربستان سعودی به شریک خود ایالات متحده فشار آورده است. سیاستگذاران امیدوار بودند که این مساله توافق را در واشنگتن دلپذیرتر کند. این نتیجه اکنون حتی محتمل تر به نظر می رسد.در چارچوب بحث های عادی سازی قبل از حمله حماس، نتانیاهو از موضوع فلسطین صرفا به عنوان یک»چک باکس» (جعبه بررسی یکی از انواع ویجت های رابط کاربری گرافیکی است که به کاربر اجازه می دهد از میان دو حالت انتخاب یک گزینه یا عدم انتخاب آن تصمیم گیری کند) یاد کرد و در عین حال نقشه ای از آنچه به عنوان «خاورمیانه جدید» از آن نام برد را در ماه سپتامبر به سازمان ملل ارائه کرد. در این نقشه سرزمین های فلسطینی به عنوان بخشی از اسرائیل نشان داده شد.

در واقع، نتانیاهو اخیرا به نمایندگان حزب لیکود تکرار کرد که او «تنها کسی است که پس از جنگ از تشکیل کشور فلسطینی در غزه و [کرانه باختری] جلوگیری می کند» و به گفته رسانه های اسرائیلی، او ظاهرا به صورت محرمانه واشنگتن را تحت فشار قرار داده که از تایید علنی راه حل دو دولتی خودداری کند. نتانیاهو اخیرا اعتبار فروپاشی توافق نامه اسلو را برعهده گرفت و اعلام کرد که به جلوگیری از راه حل دو دولتی - که هدف اعلامی سیاست ایالات متحده برای دهه ها بود - مفتخر است و متعهد شد که همچنان اطمینان حاصل پیدا می کند که چنین راه حلی پیدا نخواهد شد.اما جنگ غزه باید نشان دهد که تلاش برای دور زدن آینده مردم فلسطین یک استراتژی احمقانه است. همچنین نمی توان آن را از نظم منطقه ای گسترده تر غیر لیبرال و بی ثبات جدا کرد. این امر همچنان با آرمان های گسترده تر توده های عرب برای آزادی واقعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مرتبط است و این چیزی است که نمی توان آن را به زور از طریق چارچوب هایی مانند توافق نامه ابراهیم کنار گذاشت.

حمایت ایالات متحده از توافقات و چارچوب عادی سازی عربستان و اسرائیل مبتنی بر این فرض نادرست است که ایالات متحده و شرکای آن قادر به حفظ اجباری نظم منطقه ای غیر لیبرال در خاورمیانه بدون تحمیل هزینه های سیاسی، انسانی و اقتصادی قابل توجه در این روند هستند. ارائه ضمانت امنیتی ایالات متحده به اسرائیل یا عربستان سعودی یک اشتباه محاسباتی فاجعه بار با پیامدهای بلندمدت برای ایالات متحده است. واشنگتن باید از این لحظه استفاده کند و رهیافت خود را به مشارکت در خاورمیانه تغییر اساسی دهد. با حرکت از حمایت انعکاسی به سمت روابط باز، ایالات متحده می تواند به همدستی در سیاست های شرکای خود پایان دهد و در عین حال سیاست خاورمیانه ای خود را اساسا جهت گیری مجددی ببخشد.

البته، چنین جهت گیری بنیادینی دشوار خواهد بود: این سیاست، برای دهه ها، ریشه در مجموعه ای از تصورات غلط و موانع ساختاری برای تغییر داشته است. یک سیستم ریشه دار لابی گری و منافع ویژه که برای حفظ سیاست های وضع موجود طراحی شده است، فوری ترین مانع را نشان می دهد. در میان نخبگان سیاسی ایالات متحده، هزینه های سیاسی متصور تغییر روابط ایالات متحده با اسرائیل و عربستان سعودی مدت هاست که مانعی برای اصلاحات بوده است.

همراه با این مساله، مشکل دیگر دیدگاه اجماعی در داخل واشنگتن است که اغلب قادر به بررسی جدی جدایی بیشتر از خاورمیانه نیست. جست وجوی بودجه؛ جاه طلبی های حرفه ای و اجتماعی سازی، همگی برای اطمینان از این واقعیت است که افرادی که در منطقه فعالیت می کنند، تمایل دارند از سیاست های گسترده ایالات متحده در خاورمیانه حمایت کنند.فشار برای تغییر، یک نبرد دشوار خواهد بود، اما نیاز هرگز واضح تر از این نبوده است. باوجود دهه ها ارسال نیرو به منطقه بدون استراتژی منسجم، ایالات متحده تریلیون ها دلار هزینه کرده است اما نتوانسته ثبات منطقه ای ایجاد کند یا منافع ایالات متحده را پیش ببرد. این منافع در منطقه محدود است و پیشبرد آنها مستلزم عدم حمایت بی قید و شرط سیاسی یا نظامی از هر بازیگری است.

تعهد تزلزل ناپذیر واشنگتن به رویکرد کنونی خود در منطقه، چرخه معیوب ایجاد کرده است: ایالات متحده با متعهد شدن به ریشه بی ثباتی منطقه ای، بارها خود را مجبور به مقابله با چالش هایی می بیند که عمدتا محصول حضور و سیاست های خود در خاورمیانه است. هزینه های انسانی و مادی سیاست واشنگتن در خاورمیانه بسیار زیاد بوده است. میلیاردها دلار کمک نظامی بیشتر و حضور گسترده ایالات متحده در خاورمیانه در سال های آینده چه دستاوردی خواهد داشت؟ تاریخ حاکی از آن است که منافع ایالات متحده و ثبات منطقه ای لطمه خواهد خورد. زمان تغییر مسیر در خاورمیانه سپری شده است. ناکامی در انجام این مهم، تعهد واشنگتن به چرخه بی ثباتی را رسمیت می بخشد که همچنان بر منطقه تاثیر می گذارد و منافع ایالات متحده را برای نسل ها تضعیف خواهد کرد.