آرشیو پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، شماره ۵۷۱۹
صفحه آخر
۸
گردون

شب های تهران

ابراهیم عمران

چندی پیش کنسرتی به خوانندگی «وحید تاج و پیانوی بانو حریر شریعت زاده» در تالار وحدت برگزار شد. در بین آهنگ هایی که با صدای دلنشین تاج اجرا شد؛ ترانه ای بود به نام «شب های تهران». حس و حالی که این ترانه با نوای گیرای تاج و پیانوی شریعت زاده؛ بین مخاطبان ایجاد کرد؛ به شکلی بود که در پایان برنامه؛ بار دیگر از سوی حضار درخواست شد. در شبی که دختر زنده یاد وفادار، آهنگساز این اثر هم حضور داشت. شعر این ترانه از «کریم فکور» است. آهنگی نوستالژیک در دهه سی و چهل تهران؛ با مختصات خاص آن روزها و شب های پایتخت. بعد از شنیدن این ترانه که سال ها پیش؛ «پوران وفادار» آن را خوانده بود، کمی به فکر فرو رفتم. آنجایی که ترانه سرا می گوید: شب های تهران می کند پنهان/ صحنه بسیار از چشم انسان/ واقعا حالیه نیز چنین است در این ابرشهر سرد و بی روح! که در بسیاری از اوقات، وقایع زیادی از چشم شهر پنهان می شود یا پنهان می کنند به نوعی تا از میزان پلشتی ها کاسته شود. این ندیدن ها و در واقع پنهان شدن ها در هر دوره و تاریخی دلایل گوناگونی دارد. به حتم سراینده هم در آن سال ها، دیدگانش چنین دیده است که سرود: هر شب این سرزمین پر ز ماجراست/ یک سو عیش و طرب، یک سو رنج و تعب/ این یکی از رئال ترین ابیاتی است که می تواند در هر زمانی مابه ازاهای فراوانی داشته باشد. مگر می توان کتمان کرد این عیش و شادی برخی و رنج و سختی عده دگر را؟ دست بر قضا بعد از بیرون آمدن از تالار، این دوگانه رنج و شادی در چهره افراد شهر به وضوح دیده می شود. از نوازندگانی که برای دشت گرفتن از مخاطبان تالار، آهنگ های گوناگونی را در سرمای شب می نوازند تا چهره هایی که بی تفاوت به این نوازندگی از سر ناچاری؛ به راه خود ادامه می دهند تا از شادی شان کسر نشود! هنر والای تاج در خوانندگی و بالا و پایین رفتن میزان تحریر؛ در ادای برخی واژگان، شاید جدا از لذت موسیقیایی؛ نم اشکی را هم جاری می کرد بر دیدگان. آنجا که خواند: عاشق در همه حال باشد فکر وصال/ بر او داده مجال، شب های تهران/ و این فرصت دادن در این شهر که شهره آفاق است برای دلدادگان عشق؛ امری است محتوم و همیشگی! آری می توان فقط شنونده آنی و لحظه ای برخی اجراها نبود. کمی هم تامل کرد. غور در واژگان که می تواند دل ها را جلا دهد. می ماند ذکر این نکته که ترانه کریم فکور بعد از چند دهه هنوز هم قرینه های فراوانی دارد. هنوز هم می تواند جان ها را گرفتار کند. گرفتار شهری که به نسبت آن سال های قدر قدرتی؛ وسعت بی اندازه ای یافت. بزرگی مقیاسی که به همان اندازه هم رنج و تعب و عیش و طربش افزون شده است. شب های تهران را پایانی نیست. هر چند که: منتظری روز آید، عقده دل بگشاید/ این شب غم یابد پنهان/