آرشیو چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳، شماره ۵۷۴۰
صفحه آخر
۱۲
امروز در تاریخ

داستان کلنل پسیان

(3)
مرتضی میرحسینی

پسیان قدم به خراسانی گذاشت که از چند سال پیش در سیطره قوام السلطنه و دارودسته اش بود و آنان به سبک و روش خودشان بر آنجا حکومت می کردند. ژاندارمری آن ایالت را هم با انبوهی از بدهی و نارضایتی انباشته شده از محمدحسن خان جهانبانی - که از خویشان قوام السلطنه و فرماندهی بدنام و متهم به اختلاس بود - تحویل گرفت و انجام وظیفه ای را که پذیرفته بود، شروع کرد. بر آن سرخوردگی اولیه ای که در مواجهه با انبوه مشکلات دچارش شده بود غلبه کرد و با قدرت و انگیزه کار خودش را شروع کرد. عده ای از افسران را برکنار و مسوولیت های تازه ای برای دیگران تعریف کرد و تدابیری برای پرداخت جیره و مواجب عقب مانده نیروهایش به کار بست. با جدیت در جبران آشفتگی ها و بی نظمی های گذشته کوشید و در چند عملیات، به تعقیب راهزنان و یاغیان رفت. می دانست مشکلات عمیقی که با آنها درگیر است راه حل فوری ندارند و احیای نظم و ثبات و برقراری و امنیت در کوتاه مدت ممکن نمی شود. اما هرچه در توان داشت انجام داد و به نتایجی بسیار فراتر از آنچه انتظار می رفت، رسید. در آغاز با قوام السلطنه پیمان همکاری بست و نخستین قدم هایش را با نگاهی خوش بینانه به او برداشت. از این رو در هفته های نخست با والی ایالت و مردان نزدیک به او گاهی همکاری و گاهی مدارا کرد، اما رفته رفته با فضای خراسان و واقعیت های حاکم بر آن بیشتر آشنا شد و از قوام السلطنه و مردان پشتیبان او فاصله گرفت. جلوتر که رفت و بیشتر و بیشتر ریشه های مشکلات را جست وجو کرد، دریافت که پایبندی به آن عهد و پیمان دیگر ممکن نیست و نافی تمام ارزش ها و هدف هایی است که مردی مثل او به آنها باور دارد. دیگر در مهمانی های کوچک و بزرگ قوام السلطنه شرکت نکرد و از اواخر پاییز به بعد، همه دعوت های او را نادیده گرفت و آشکارا از ورود به محافل اعیان و اشراف دیگر خراسان نیز طفره رفت. گویا به این باور رسیده بود که قوام السلطنه و جهانبانی و دیگران هرکدام به نوعی در مشکلات مالی ایالت و کمبود بودجه ژاندارمری نقش دارند و بخش بزرگی از حق و سهم سربازان را برای خودشان برداشته اند. مخالفت های قوام السلطنه با حسابرسی از درآمدها و هزینه ها و کارشکنی در بررسی دقیق و شفاف بودجه نیروهای نظامی و نیز رفتارهای متکبرانه او - که اصلا به روحیه انقلابی و رمانتیک پسیان نمی خورد - به این بی اعتمادی و بدگمانی دامن زد و شکاف میان آن دو را بزرگ و بزرگ تر کرد. این تنش فزاینده مدتی ادامه داشت تا اینکه کودتایی در تهران روی داد و خبرش به مشهد رسید. پسیان به فرصتی که این تغییر و تحول ناگهانی ایجاد کرده بود، چنگ زد و عملیاتی را که از مدتی پیش در سر داشت به اجرا گذاشت. در نخستین روزهای سال 1300 قوام السلطنه را دستگیر کرد و به حبس انداخت و سپس در چنین روزی از همان سال، دست بسته به تهران فرستاد. همان روزها، برای تصاحب کامل قدرت، بسیاری از چهره های سرشناس ایالت، از زمین داران و بازرگانان گرفته تا افسران نظامی و حاکمان شهرها را به زندان انداخت و نه فقط قوام السلطنه که طبقه هوادار او را غافلگیر و مات کرد. با حکم نخست وزیر (سیدضیا)، به عنوان حاکم نظامی ایالت خراسان منصوب شد. پسیان این عنوان را نپذیرفت، اما به سیدضیا و برنامه های دولت برای مبارزه با بی عدالتی و استبداد اعلام وفاداری کرد. چه آنکه عبور از عصر بحران را جز با برپایی دولتی متمرکز و نیرومند ناممکن می دید و مسیر رسیدن به آرامش و ثبات و آزادی را در اقتدار هرچه بیشتر حکومت مرکزی جست وجو می کرد. اما او - مانند بسیاری از انقلابی های دیگر زمانه - به آنچه می خواست و برایش می کوشید، نرسید. دولت کودتا در تهران دوام نیافت و همین قوام السلطنه ای که پسیان دشمنی اش را به جان خریده بود، ریاست دولت بعدی را به دست گرفت. ماجرای کشمکشی که پس از آن میان خراسان و تهران درگرفت و فرجام تلخی که در پایان این کشمکش برای کلنل آرمانگرا روی داد، روایت دیگری است. (پایان)