آرشیو پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، شماره ۶۷۶۱
فرهنگ و هنر
۵
زاویه دید

دلت می خواهد یک پروانه بشی

مهدی توکلیان (نویسنده و عکاس)

از راه دور آمدی یا نزدیک، فرق نمی کنه؟

به قصد زیارت آمدی!

به قصد خیر!

زیارت قبول؛

خوب نگاه کن، چشم سرت رو ببند.

با چشم دلت نگاه کن، رو دیوارهای حرم چند تا تابلو با خط درشت نوشته، لباس غرور و تکبر، جامه نفاق و دو رویی را از تنت درآر.

بگذار پشت همین دیوارها

حالا شد،

با لباس خلوص، با یک قلب پاک پاک بیا

قدم بردار، بسم ا...

خوش اومدی.

درب آستانه را ببوس، زائر شدی، خوش به حالت، خواستی، تونستی

حالا به بزرگ ترین تابلوی این خونه نورانی و با صفا نگاه کن

صاحب خونه، همه رو می بینه

راستی، اگه یک مهمونی خیلی مهم دعوت بشی، چه می کنی؟!

لباس نو می پوشی، خودت رو تمیز می کنی، وقتی هم رفتی تو خونه، حرمت صاحب خونه را نگه می داری.

تو مهمونی مواظب همه چیز و همه جای خودت هستی

چشم ها، پاها، همه بدنت رو مواظبی

نمی گذاری، کوچک ترین بی ادبی از شما سر بزنه

پس، حالا خوب حواستو جمع کن

می دونی اینجا یک صاحب خونه الهی داره

اینجا کجا و اون جا کجا؟!

صاحب این خونه، توی دلت رو هم می خونه

آرزوهای تو دلت رو هم می دونه

پس مواظب باش

بگذار صاحب خونه بهت نگاه کنه، نه این که نگاهش رو ازت برداره

می دونم، وارد صحن که می شی، نگاهت به کفترهای حرم می افته، دلت می خواد مثل اونها

سبک بشی، مثل اونها پرواز کنی و دور گنبد را طواف کنی

می تونی، برو

دستتو بگذار رو پنجره های ضریح

درددلتو تو بگو

بگو خطا کردی، گناه کردی، آلوده ای، بگو از دریای پر تلاطم بدی هات به اینجا پناه آوردی

بگو که خودت هم می دونی لایق اومدن اینجا و زیارت نبودی

اما، چون صاحب خونه خواست، باشه

پس بخواه

دور و برت رو نگاه کن

ببین چقدر آدم های پرسوز و ناله اینجا جمع اند.

تو هم مثل اونها، همه حرف هات رو بگو با گریه بگو با عشق بگو از ته دل بگو

راستی، اگر حرف هات رو اینجا نزنی و اینجا نگی، به کی می خواهی بگی؟!

این حرف ها رو به کی می خواهی بزنی، به هر کی بگی، آبروت می ره

اونها که ستار نیستند، محرم نیستند.

اما این بانو، مظهر صفات خدایی است، محرمه، ستاره

تازه اگر با خلوص حرف هات رو بزنی

عهد کنی که به میمنت این دیدار و سفر زیارتی، دیگه گناه نکنی

حتما این بانو، کمکت می کنه

پس مواظب باش، با سوز و عشق باش و بسوز

یادت نره

صاحب خونه «کریمه»

از خاندان خدایی

پس، از امروز

نه

از همین لحظه

اونی باش که مورد رضای خدا و اهل بیت است تا این که مورد شفاعت کریمه اهل بیت بشی

درست می شه

نگو! سخته

محاله، نمی شه

نه اگر بخواهی می شه

خواستی، اومدی

بخواهی، می شه

ان شاء ا...

یادت باشه

دفعه دیگه که خدا روزیت کرد بیایی زیارت، دیگه مثل حالا نشه، این دفعه خودت رو از آلودگی ها و کثافت های جسم دور کنی

بریزی دور

تا اگه خدا بخواد، وقتی اومدی زیارت، به واسطه این بانوی کریمه و شفاعت اون واسطه فیض، قلب آلوده ات رو از همه آلودگی ها پاک کنی

راستی، هوای شهرت که آلوده باشه، نفس کشیدن، برات خیلی سخته، حالا اگر هوای دلت که باید عرش خدا باشه، آلوده بشه، دیگه صاحب اون خونه بهش نگاه نمی کنه

چه برسه به این که بخواهی اون جا را نورانی کنی

بیا

مردونه، همت کن

هوای آلوده و ناپاک قلبت رو پاک پاک کنی

صاف، زلال

دور از غبار گناه و آلودگی

دلت می خواهد یک پروانه بشی

کوچک تر از کفترهای حرم بشی، راحت بتونی بری تو حرم

برای این که ریا نشه، کسی تو را نبینه، به چشم دیگرون نیایی مثل یک پروانه کوچک بری بالای پنجره های

ضریح رو، خونه خودت کنی

دلت می خواد مثل یک پروانه بری تو گلدون های طلایی چهارگوشه ضریح بشینی تا زائرهای اون خونه را

قشنگ، بینی.

شاید گمشده ای را که از بچگی تا حالا دنبالش می گردی پیدا کنی

زائر غریب و زیبایی که خال هاشمی اش، خیلی ها رو دیوونه کرده

اگر نمی تونی، آرزو کن

آرزو که گناه نیست

آرزو برای امثال من و توست

خودت هم می دونی

اگر بخواهی اون آقا رو زیارت کنی، باید یک جفت چشم از جنس نور داشته باشی

تا بتونی طاقت بیا ری، اون چهره نورانی رو زیارت کنی

حالا خدا وکیلی، چشم من و تو، با این همه چیزها که دیده، لیاقت دیدن رو داره یا نه

این یک آرزو بود

ولی خوب وسیله ای بود برای حساب و کتاب کارهای خودت

اون چیزهایی که دیدی و نباید می دیدی

اون صداهایی رو که شنیدی و لذت بردی، در حالی که نباید می شنیدی

ببین پاهات خجالت می کشند توی حرم قدم برداره

شرم شون می شه

به خاطر اون مجلس های گناهی که با همین پاها رفتی ولی با همه اینها بیا خودت رو بیمه کن

از اینجا رفتی بیرون حواست باشه این چشم ها باید چی رو ببینه، گوش هات از چه صدایی لذت ببره...

دلت می خوا د پروانه بودی، از توی همون گلدون، مادر پهلوشکسته این صاحب خونه رو زیارت می کردی.

ان شاء الله خدا روزیت کنه با همین چشم سرت ببینی، نگو نمی شه، خیلی ها زیارت کردن، مشرف شدن، همت کن می شه، اگر آسمونی بشی، می تونی ببینی، اگر مواظب چشمات باشی می تونی

راست می گی با چشم زمینی آلوده به هزار چیز در دنیا، نمی شه

اون قدر وابسته به این دنیا و زرق و برق های آن شدی که یادت رفته واسه چی به این دنیا اومدی

از کجا اومدی

واسه چی اومدی

به کجا می خواهی بری؟!

اگر پروانه بودی وقتی اون فراترهای الهی رو می دیدی به دور قد و بالای اون زائرها طواف می کردی

اون قدر دور شمع وجودشون می گشتی تا بیفتی زیر قدم های مبارک شون و همونجا می مردی

اگر این جور بشه چه می شه!

راستی، راستی، فضای به این شلوغی، به این قشنگی کجا دیدی؟!

طبیعت و کوه و بیابون را بی خیال

کجا دیدی یک عده آدم همه یک دل بشینند، هم یک چیز بخواهند

کجا دیدی، یکی نماز بخونه، یکی دعا، یکی زیارت بخونه و یکی گریه کنه

یکی ضجه بزنه و یکی التماس کنه

پیر و جوون...، دختر و پسر، زن و مرد، همه اینجا بیچاره اند همه محتاجند

اینجا، شاید یکی از اون جاهای روی زمین باشد که شاه و گدا نداره

همه اینجا گدایی می کنند

تو این صحن و سرا، از هر قوم و طایفه ای بخواهی پیدا می کنی

اینجا، همه با زبون خودشون با کریمه اهل بیت علیها السلام حرف می زنند

خوش بحالشون

چه قلب های پاکی

چه چشم های پر اشک قشنگی

چه سوز و صفایی

خدا کند دل هاشون، چشماشون، اشک هاشون همیشه، همین جور باشد، همیشه تو خونه این خانواده

این جور باشد.

راستی، ترنج های تو کاشی ها

گل های تو فرش های این صاحب خونه به تو فخر می فروشند، حق دارند، راستی خوش بحال این کفترها، چه جای خوبی زندگی می کنند

چه زندگی ساده ای دارند

بر عکس ما تو خونه های جدید و امروزی، خالی از

نورانیت و صفا

راستی راستی بیایم مثل کفترها سبک بال بشیم و هر وقت هوس کردیم به پرواز درآییم

خیلی حرف زدم

خسته شدی

تسبیح رو بردار، 34 مرتبه الله اکبر، 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه هم الحمدلله بگو

دلت آروم تر نشد؟

سبک شدی

الحمدلله

این هم از برکت سبحان الله و ذکر خدا

حالا رو به قبله بایست رو به ضریح

زیارتنامه رو باز کن

بسم الله بخون

دیگه دلت آروم شد

دو رکعت نماز زیارت هم بخون

اگر حال داری قرآن و مفاتیح رو هم بردار چند آیه قرآن بخون

نمی دونم اگر شب چهارشنبه است یک دعای توسل بخون اگرشب جمعه است که مشرف شدی یک دعای کمیل

بیشتر ناله بزن

اینجا اومدی، این کریمه را پیش خدا واسطه کن

حالا از ته دل التماس کن

یادت نره واسه چی اومدی

زیارت قبول!

اینجا که بودی خیلی عزیزه

آرامگاه ابدی اولیای خدا

عرفا و عاشقا می آن

قدر خودت رو بدون

اون جا، ارزش پیدا می کنه

بیشتر از همه به درد خودت می خوره

می دونی، چرا ارزش داری؟

نه!

پس، گوش کن

خیلی ها تو این شهر زندگی می کنند که کبوتر همیشه حرمند، توفیق دارند

خیلی ها هم فقط لیاقت دارند از دور نگاه شون به گنبدطلایی و درهای حرم می افته

فقط می توانند از جلوی حرم رد بشوند و توفیق داخل شدن رو ندارند

حالا که وارد این صحن و سرا شدی قدر خودت را بدون، مواظب باش ، مراقب باش...