آرشیو یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، شماره ۵۹۷۸
هنر و ادبیات
۸
تحلیل

پیرپسر؛ سینمای ناب و دیگر هیچ!

مریم بحرالعلومی

در امتداد شب و پس از ساعت ها تماشای فیلم هایی که شاید قرار بر سینما شدن گذاشتند، اما نهایتا دست و پایی بر پرده می زنند؛ شکوه سینما، ما سینمادوستان را بهت زده کرد. «پیرپسر» پس از طی مشکلات ممیزی و مجوزها؛ قبراق و تماشایی در 190 دقیقه، قدری پرقدرت به میدان آمد که نفس های حضار برج میلاد با هر نگاه، سلیقه یا ایدئولوژی، در سینه ها حبس شد. فیلمی به جد، مهم برای عصر امروز که دانش کارگردان و ریشه فرهنگی او را قاب به قاب همچون نقاشی و دیالوگ به دیالوگ مانند شعری منعکس کر د.

اکتای براهنی، فرزند استاد زنده یاد دکتر رضا براهنی که دیدار و گفت وگوها با ایشان از افتخارات حیاتم است؛ با «پیرپسر» درخشش تمام قد سینمای شعورمندی را به نمایش گذاشته که در نوع خود می تواند به مبدا تاریخی برای سینمای ایران بدل شود. سینمای قبل و بعدی که اگر واقع بین باشیم و اعتراف کنیم، جان اندکی برایش مانده است. پیرپسر؛ همان سینمایی است که ادعای اجتماعی بودن ندارد، اما به دقت جامعه اش را می شناسد. هرگز فریاد زنانه یا مردانه بودن سر نداده، اما بی حد و وصف، زنانگی را میانه مردان قصه اش، زیبا به تصویر کشیده است. شخصیت سه مرد از سه نسل را در شمایلی با مهارت و جزییات درهم تنیده که دانشکده ای روانشناختی و جامعه شناختی از مردان زمانه اش باشد. بازیگران «پیرپسر» یکی درخشان تر و تکنیکی تر از دیگری در کاراکترهای قصه فرو رفته اند. حسن پورشیرازی، در قامت پدیده ای نقش آفرینی ماندگاری دارد و آنچنان جنون آمیز نقش خود را زندگی کرده که مخاطب شخصیت غلام پلکی را از تماشای هنر او دریغ نمی کند. حامد بهداد همچون بسیاری از آثار کارنامه اش، متفاوت عمل کرده و با تسلط بر جزییات صورت، لحظه ای شبیه به هیچ یک از نقش آفرینی های کارنامه طویل خود نیست و محمد ولیزادگان با تجربه ای محدود، اما به واقع تکامل یافته، به درستی و در اندازه نقش هنرنمایی می کند. لیلا حاتمی نیز گویی با حضور خیره کننده اش بر بوم این نقاشی اصیل، رنگ خوش دگر است.

فیلمنامه با بهره گیری از زبان دقیق ادبیات معاصر و بسیار حرفه ای در لایه ها نفوذ کرده و توسط کارگردان به نگارش درآمده است. موسیقی کمک حال جهان مواج اثر و فضای صدایی در اختیار کامل قصه فیلم قرار دارد. کارگردانی حساب شده ای که مشخصا تدوینگر بسیار خوش ریتم و هوشمندانه با آن همراهی کرده است. فیلم در بیش از دوسوم در فضاهای داخلی می گذرد و فیلمبرداری و صحنه آرایی، به خوبی با ساختار همراه شده اند که میزانسن ها از جنس زندگی و زندگی بر پرده از جنس سینما باشد. سینمایی که پس از تماشای آن، جمعیت کثیر حاضر دقایقی ایستاده آن را تشویق می کنند، چراکه چشم های تشنه را شگفت زده کرد، اهالی رسانه را به وجد آورد و مهم تر از هر چیز، سینماگرانی چون نگارنده این یادداشت، سرانجام یک کار گروهی پر زحمت را درسینما یافتند تا خستگی مفرط روزها و شاید سال های حسرت و تلاش برای سینمای وطنی ناب تا حدی کمرنگ شود، خستگی ای درست به مثابه شعر دکتر رضا براهنی بزرگ؛ دیوارنوشته شده در صحنه ای از فیلم (شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد...) .

پیرپسر؛ امید روزهای بهتر برای سینمای ایران است. امید به سینمایی که در جهان حرف ها برای گفتن دارد و هنوز گوش نواز قصه می گوید، چشم نواز تا پایان بندی پیش می راند. امید به فیلمسازان ایرانی مستقل و متعهد به دغدغه هایی که به هر قیمتی صرفا یک فیلم نسازند... سینما را به سینما بیاورند. سینمای ناب و دیگر هیچ!