آمد نوبهار و خریداران بعد از خرید
احتمالا شاید به صواب و ثواب باشد؛ سکانداران اقتصادی کشور از وضع آمد و شد این روزهای بازار؛ امور و مسائلی را بدانند. هر چند با افتادن وزیر اقتصاد به حتم آنچه باید آگاه باشند؛ در صفحه های مجازی دیده اند. ولی لمس با گوشت و پوست و خون آنچه بر روان و نهان توده مردم در بازار می گذرد؛ با آنچه در چند کلمه توییتر و اینستاگرام قلمی می شود؛ توفیری در حد بازار شام و تهران دارد! اول از همه نوشته شود، بازار جنب و جوشش را داراست. ذات بازار با کشش و جنبش و داد و ستد عجین است. مردمان در آن روان و سیال هستند. بازارهای بزرگ شهرها، نمودی از حال خوش یا ناخوش آدمیان آن شهر است. تکانه های این حال به حتم به سایر افراد شهر تسری پیدا می کند. جغرافیای بازار نمونه کامل و جامعی از آنچه در کلیت بزرگ تری که کشور نامیده می شود؛ معنا می یابد. آنچه امسال بازار را با سال های قبلش متمایز می کند؛ حال و چهره بی رمق مردمان آن است. نه آنکه یک شبه بی پول و تهیدست شده باشند؛ نه! آنها طی سال های متمادی این گونه شده اند. برخی هنوز اندک رمقی دارند. کیسه شان هنوز مایه ای دارد. نمی توان گفت همه مردمان بی چیز و ندار هستند. به هر حال آنانی که در بازار می چرخند و می گردند؛ قشری هستند عموما حقوق بگیر و دو دو تا چهار کن! که با بن های اهدایی و کمک های سازمانی امورات شان می گذرد. متر و معیار آنان برای خرید مشخص است. این گروه که داد و ستد بازار را رونق می دهند؛ با وجود آنکه هنوز به قعر چاه نداری وارد نشده اند؛ چهره های غمگینی دارند.
دور نبود و نیست که بعد خریدکردن ها شور و نشاط در چهره، رخ می نمود. مگر نه آنکه روان شناسان می گویند گاهی برای تمدد اعصاب و ذهن به بازار بروید و بی محابا خریدی انجام بدهید. چه که نشاط بعد آن با هیچ تراپی ممکنی برابر نیست. حالیه اما آنچه محل پرسش و واکاوی بیشتر است؛ امر بعد از خرید است و بس! زیرا بینوا مردمانی که خرید می کنند؛ تازه در می یابند آنچه ته انبان شان مانده کفاف ادامه روزهای باقی مانده را نمی دهد! این دسته از آدمیان معاصر خوش شانس هستند که در این مرحله و طبقه هستند، زیرا گروه بی شمار و غیرقابل شمارشی هستند که اصولا بدین جایگاه نمی رسند و از اول زیر بار فشار شدید و نوسان های متعدد دلاری و ریالی له شده و از دور خارج! صحبت از این مردمان نیست افسوسانه که صدایی نیز از آنان شنیده نمی شود! همه آمدند تا صدای بی صدایان باشند که صدای خود نیز نشده اند! صحبتی که می شود برای قشری است که موتور متحرک اقتصادی جامعه است.
قشری که سابق بر این «متوسط» نامیده می شد و بالمآل رونق بخش اقتصادی. این گروه عموما حقوق بگیرانی بودند که دست شان به دهان شان می رسید. یا کاسبان خرد و جزیی که امورات شان می گذشت و ته کیسه شان آنقدری می ماند که به معقولات دیگر هم برسند! آری این چهره ها اکنون خمیده اند. پژمرده اند. اگر هم رفت و آمدی در بازار دارند و تصاویرشان زینت بخش رسانه های رسمی و غیررسمی است؛ ته دل شان غوغایی است با ملال زیاد. آنسان که دوره گردان ویولن زنی که «آمد نوبهار» را می خوانند برایشان توفیری ندارد که بدانند یا ندانند «طی شد هجر یار» یعنی چه...! و اینجاست که هر چه مکتب اقتصادی است باید از نو نوشته شود! چه که تا دل خوش نباشد و آرامش و آسایش ذهن برقرار؛ هیچ توصیه اقتصادی به سامان نمی رسد.
همه اینها آمد خلاصه وار، تا حاجی فیروز سر چهارراه گلوبندک نفسی تازه کند که بخواند و امید بدهد که: فارغ از غصه دوران و غم اهل و عیال/ وز فغان اطفال/ ننه جون تشنمونه یا بابا جون گشنمونه/ گل پونه نعناع پونه/ و با صدایی که تا سر توپخونه هم می رسد ندا سر دهد که: نوبهار آمد و شد باز دل من دیوونه را بخواند که با امید ادامه بدهیم شاید پزشک روح و روان تازه پیدا شده سیاست ایران ندایی نو سر بدهد در سال پیش رو که چهره غمین مردم به طراوت و شادابی سلام کند...