مجتبی امانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان در گفت و گو با «جام جم» مطرح کرد : افزایش مقبولیت حزب الله در گذر حوادث
حوادث منطقه، به ویژه مربوط به رژیم صهیونیستی ، با عملیات طوفان الاقصی در 15 مهر 1402 آغاز شد. این عملیات، شکست و شکاف های عمیقی را در رژیم صهیونیستی ایجاد و این رژیم را وادار کرد تا برای جبران این شکست، دست به اقداماتی بزند که به زعم آنها، می توانست منطقه را به سودشان تغییر دهد. اما از آنجا که رژیم صهیونیستی نتوانست در نبرد با به خصوص حماس و حزب الله، پیروزی ملموسی کسب کند، بنابراین تاثیرات عمیق عملیات طوفان الاقصی در آینده رژیم صهیونیستی حائز اهمیت است.به هر حال، صهیونیست های ساکن فلسطین اشغالی که با امید فراوان و تبلیغات گسترده به این منطقه آمده بودند تا به رفاه، آسایش و امنیت دست یابند، دریافتند این تصورات سرابی بیش نبوده و نیروهای مقاومت می توانند در عرض چند ساعت، ضربات مهلکی به آنها وارد کنند. همان طور که گفته شد، تمام وحشی گری های رژیم صهیونیستی که بیشتر در غزه و سپس در لبنان در جنگ 33روزه نشان داده شد، نتوانست چهره ای پیروز از این رژیم به نمایش بگذارد و این موضوع، در آینده موجودیت رژیم صهیونیستی بسیار تاثیرگذار خواهد بود.در هر حال، وجود هزاران نفر در داخل غزه که خانواده هایشان آواره شده و مردان و زنان و کودکانشان به شهادت رسیده یا مجروح شده اند و همچنین جمعیت دو میلیون نفری غزه، با این حجم از خونخواهی که در درون آن شکل گرفته، یک بمب ساعتی بسیار بزرگ برای موجودیت رژیم صهیونیستی است. به نظر می رسد این موضوع، تاثیرات اجتماعی فراوانی در آینده رژیم صهیونیستی خواهد داشت.
تاثیرات اجتماعی این رویدادها از آنجا بارزتر می شود که رژیم صهیونیستی با پشتیبانی آمریکا، در تلاش برای تخلیه غزه از ساکنانش است. این تلاش، فقط به طرح های پیشین یهودی سازی کامل فلسطین اشغالی و طرد مسلمانان و پیروان سایر ادیان از این منطقه محدود نمی شود. رژیم صهیونیستی به خوبی از این امر آگاه است که جنایات گسترده علیه مردم غزه، آرامش را برای صهیونیست های ساکن در سرزمین های اشغالی ناممکن ساخته است. این امر، پیامدهای گسترده ای در آینده خواهد داشت.یعنی هر فلسطینی که پیش از این در سرزمین های اشغالی، شهرک ها و مناطق مسکونی صهیونیست ها، به دلایل مختلفی مانند کار و تجارت رفت و آمد داشته است، ناامنی ناشی از این جنایات را برای سال های طولانی به یاد خواهد سپرد. این خاطره، از ذهن فلسطینیان محو نخواهد شد و آنان در برابر جنایت هایی که متحمل شده اند، بی تفاوت نخواهند ماند. به نظر می رسد جنایات هولناک صهیونیست ها در غزه، روند زوال رژیم صهیونیستی را تسریع کند.
در مورد لبنان نیز باید گفت که رژیم صهیونیستی با وجود تمام جنایات، قتل و عام، و استفاده از فناوری های پیشرفته و بمب های قدرتمند، نتوانست به اهداف خود در نابودی حماس و حزب الله و پایان دادن به جنگ دست یابد و ناچار به توافقی با این گروه ها شد.
علی رغم جنایات گسترده، رژیم صهیونیستی هنوز احساس خطر می کند و به دنبال پایان دادن به این درگیری ها به نفع خود و نمایش پیروزی است.این موضوع قابل اهمیت است که در دو مقطع، مردم لبنان پیروزی خود را به نمایش گذاشتند. اول، بازگشت باشکوه مردم جنوب به خانه های خودشان پس از توافق، در حالی که صهیونیست ها هنوز جرات ورود به شهرک های شمالی فلسطین اشغالی را ندارند، نشان از انگیزه و اراده قوی آنان دارد. دوم، برگزاری تشییع باشکوه پیکر شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفی الدین، اقتدار و سازماندهی حزب الله را به جهانیان نشان داد. رژیم صهیونیستی از این نمایش قدرت بشدت هراسناک است و به همین دلیل، هواپیماهای جنگی خود را بر فراز جمعیت مردم شرکت کننده در این مراسم به پرواز درآورد تا شاید بتواند موجب ترس و نگرانی آنان شود.
در واقع، در روش ها و استراتژی های جنگی، هرگز توصیه نمی شود که از حربه کشتار وسیع استفاده شود؛ چرا که کشتار وسیع، انگیزه بیشتری به طرف مقابل می دهد تا برای مقاومت اقدام کند. بنابراین، این دو اثر، همچنان به صورت معکوس علیه رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان عمل کرده و موجب تغییرات بسیار زیادی در آینده خواهد شد. سرفصل این تغییرات این است که رژیم صهیونیستی دیگر احساس امنیت در منطقه نخواهد کرد.
این دوره شامل یک آتش بس دوماهه و یک دوره سه هفته ای بوده است وحتی پس از آن، رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت تجاوزکارانه خود، حملات متعددی به لبنان داشته است. پهپادهای این رژیم به طور مداوم بر فراز بیروت و دیگر مناطق لبنان پرواز می کردند و موارد متعددی از نقض آتش بس رخ داده است؛ از جمله انفجار خانه ها در جنوب لبنان و اعلام پنج منطقه که رژیم صهیونیستی تصمیم به باقی ماندن در آنها گرفته است. همچنین، حملات و هجوم به برخی افراد نیز گزارش شده است.
واقعیت این است که حزب الله بر اساس توافق، مسئولیت جلوگیری از این موارد را به پنج نهاد و مرکز و دولت سپرده است؛ این نهادها شامل دولت لبنان، ارتش لبنان (به عنوان ابزار اجرایی دولت)، نیروهای یونیفل (نیروهای حافظ صلح)، و همچنین آمریکا و فرانسه می شوند که در توافقنامه، نام آنها ذکر شده است. این نهادها مسئولیت دارند موارد آتش بس را اجرا کنند.سیاست حزب الله در این دوره به طور واضح توسط دبیرکل اعلام شده است که منتظر هستیم تا اقدامات این مجموعه ها را برای جلوگیری از نقض آتش بس مشاهده و توانایی یا اراده آنها را در این زمینه ارزیابی کنیم.
در زمانی که برخی صداها علیه حزب الله بلند شده اند و خواستار تحویل سلاح ها شده اند یا این که دولت خواستار انحصار سلاح در اختیار خود شده است، حزب الله می تواند اثبات کند که پنج مجموعه ای که مسئولیت اجرای توافق آتش بس را بر عهده دارند، یا اراده کافی برای جلوگیری از نقض آتش بس و توانایی لازم برای این کار را ندارند. بر این اساس، مشروعیت حزب الله برای دفاع از لبنان و جمع آوری ابزارهای لازم برای این هدف فراهم می شود.از سوی دیگر مقاومت می تواند از طریق این راهبرد خود، مسئولیت اصلی را متوجه این پنج نهاد کرده و به نوعی آنها را در یک آزمون عملی قرار دهد، به گونه ای که این نهادها مجبور هستند موارد نقض آتش بس را پیگیری و از تکرار آن جلوگیری کنند.در هر دو حالت به نظر می رسد سیاست حزب الله این است که دوره گذاری را طی کند تا جامعه لبنانی خود به خود ضرورت وجود مجموعه ای را درک کند که بتواند از لبنان، تمامیت ارضی آن و مقابله با اشغالگری رژیم صهیونیستی حمایت کند.
تحولات سوریه نیز بسیار حائز اهمیت است، چرا که در جوار لبنان و همسایگی آن رخ داده است. از منظر مخالفان مقاومت، این که مرز بین سوریه و لبنان دیگر در خدمت مقاومت نباشد به ابزاری برای جنگ روانی علیه محور مقاومت تبدیل شود، مخالفان تلاش کردند چنین القا کنند که با تحقق آنچه که به زعم صهیونیست ها «پیروزی» به شمار می رود مانند انفجار پیجرها، شهادت رهبران سیاسی و نظامی حزب الله و حماس می توانند مقاومت را تضعیف کنند.آنها تصور می کردند با سقوط سوریه، محور مقاومت به تنگنا کشیده خواهد شد. با این حال، تحلیل گران مسائل منطقه ای این دیدگاه را رد می کنند و با بررسی نمونه های مشابه، نشان داده اند این فرضیه چندان دقیق نیست. به عنوان مثال، حماس در شرایطی قرار داشته که مرزی با هیچ کشوری ندارد تا بتواند از طریق آن مایحتاج نظامی خود را تامین کند، اما همچنان توانسته مقاومت کند. یمن نیز که مرزی با کشورهای حامی مقاومت ندارد علی رغم محدودیت های جغرافیایی توانسته در برابر فشارها ایستادگی کند.
بنابراین، بسته شدن مرز بین سوریه و لبنان نمی تواند تاثیر قابل توجهی بر توان مقاومت داشته باشد. چنین اظهاراتی بیشتر جنبه جنگ روانی دارد و شواهد موجود در مورد غزه و یمن نشان می دهند که محدودیت های جغرافیایی الزاما به معنای کاهش ظرفیت مقاومت نیست. این موضوع به خوبی گویای ناکارآمدی چنین ادعاهایی است.
با پایان این دوره، آنچه که در منطقه باقی خواهد ماند، رژیمی نگران از زوال است که با کوچک ترین تحرکات در گوشه و کنار منطقه، مجبور است به واکنش های نظامی شدید اما بی نتیجه دست بزند. البته این نوع رویکرد نیز همان طور که در نمونه هایی مانند غزه و لبنان مشاهده شد، نه تنها تاثیر استراتژیکی برای رژیم صهیونیستی به همراه نداشته، بلکه با بالا بردن شدت جنایت ها و عملیات های نظامی، کاربرد خود را نیز عملا از دست می دهد.
برش
پیش بینی آینده تحولات منطقه
در مجموع، می توان پیش بینی کرد که علی رغم تمام تغییرات رخ داده، این موضوع اثبات شده که رژیم صهیونیستی همچنان در منطقه ای قرار دارد که توسط دشمنان زیادی احاطه شده است. اگرچه مصر و اردن در زمینه مقاومت مسلحانه اقدامی انجام نداده اند و هر دو با رژیم صهیونیستی ارتباط دارند، اما احساس خطری که این دو کشور در حال حاضر از طمع ورزی های رژیم صهیونیستی دارند، بسیار زیاد است. این احساس خطر احتمالا باعث خواهد شد همکاری آنها با رژیم صهیونیستی به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند.نتانیاهو که در زمان حکومت بایدن تصور می کرد رئیس جمهور آمریکا به اندازه ای که او انتظار دارد، در حمایت از اسرائیل در جنگ دخالت نخواهد کرد، شاید این توقع را داشت که نیروهای آمریکایی مستقیما در حملات شرکت کنند. او امیدوار بود با بازگشت ترامپ به قدرت، این وضعیت تغییر کند. اما با وجود گذشت مدت کوتاهی از حضور ترامپ در عرصه سیاست، به نظر می رسد سیاست ترامپ نیز در قبال آنچه نتانیاهو انتظار دارد، تفاوت چندانی با بایدن ندارد. هر دو، یعنی بایدن و ترامپ، به خطرات هرگونه اقدام مستقیم یا مشارکت مستقیم در جنگ به نفع رژیم صهیونیستی آگاه هستند و به شدت از آن اجتناب می کنند.به طور کلی، به نظر می رسد دخالت نظامی آمریکا در منطقه و حتی در سایر مناطق جهان، موضوعی باشد که با توجه به تجربیات تلخی که حکومت های آمریکا از مداخلات نظامی گذشته خود داشته اند، به ویژه در اشغال افغانستان و عراق، از سوی آنها مردود است. بنابراین، آنچه که نتانیاهو انتظار دارد،به وقوع نخواهد پیوست.درپرتوچنین شرایطی،شاهد روند نزولی قدرت رژیم صهیونیستی هستیم. با این حال، واضح است که در طول این دوره، رژیم صهیونیستی تلاش خواهد کرد چهره خود را به عنوان یک بازیگر پیروز در منطقه به نمایش بگذارد.