ایران در مسیر دیپلماسی متوازن و هوشمندانه قرار دارد
روزنامه اعتماد در گفت و گو با نوذر شفیعی بررسی کرد: ماموریت عراقچی در پکن
سفر اخیر آقای عراقچی، به چین حامل پیام های چندلایه و با اهمیتی است که در چهار محور اصلی قابل تفسیر است. نخست آنکه این سفر نشانه ای از یک اصل ثابت در دیپلماسی ایران است؛ مشورت و هماهنگی با شرکای راهبردی درباره موضوعات حساس و استراتژیک. در دنیای امروز، به ویژه زمانی که موضوعی مانند گفت وگوهای ایران و امریکا در دستور کار قرار می گیرد، طبیعی است که شرکای استراتژیک ایران از جمله چین انتظار داشته باشند در جریان روند مذاکرات و تحولات مرتبط با روابط تهران و واشنگتن قرار بگیرند. این تبادل نظر نه تنها بخشی از ادبیات روابط راهبردی است، بلکه به طرف مقابل نیز کمک می کند تا تصویری دقیق تر از شرایط محیط بین الملل و معادلات منطقه ای ترسیم کند. دومین نکته این است که ایران در جریان این مذاکرات، نیازمند القای این پیام به امریکا و دیگر طرف هاست که تنها نیست و از حمایت متحدان خود برخوردار است. یکی از عوامل موثر در محاسبات واشنگتن هنگام ورود به مذاکره با تهران، ارزیابی از میزان حمایت شرکای استراتژیک ایران است. اگر ایالات متحده به این جمع بندی برسد که چین، روسیه و دیگر بازیگران مهم جهانی در کنار ایران ایستاده اند، بی تردید در اتخاذ مواضع خود تجدیدنظر خواهد کرد و رویکرد منعطف تری در پیش می گیرد. در مقابل، اگر احساس کند ایران در این مسیر تنها مانده، احتمالا با رویکردی سختگیرانه تر و حتی گستاخانه تر رفتار خواهد کرد. بنابراین، این سفر بخشی از سیاست تقویت موقعیت ایران پشت میز مذاکره است. نکته سوم به مرحله پس از دستیابی به توافق احتمالی با امریکا بازمی گردد؛ در صورتی که مذاکرات به نتیجه برسد، ایران به دنبال دریافت تضمین های عینی از ایالات متحده خواهد بود تا از تکرار تجربه خروج یک جانبه امریکا از توافق پیشین جلوگیری کند. این تضمین ها می توانند اشکال گوناگونی داشته باشند: تصویب توافق در کنگره امریکا، تبدیل آن به قطعنامه ای در شورای امنیت سازمان ملل، یا تعیین نقش آفرینی رسمی قدرت های بزرگ مانند روسیه و چین به عنوان ضامن اجرایی توافق. در این سناریو، چین و روسیه نقشی کلیدی در ایجاد و حفظ این چارچوب تضمین شده ایفا خواهند کرد؛ نقشی که در صورت خروج مجدد امریکا، دست این کشورها را برای همکاری با ایران باز نگه می دارد و درنهایت، چهارمین معنا به احتمال شکست مذاکرات مربوط است. در صورتی که گفت وگوهای ایران و امریکا به نتیجه نرسد و واشنگتن تصمیم بگیرد از مسیر فشار یا گزینه های جایگزین استفاده کند، تهران نیازمند آن خواهد بود که شرکای استراتژیکش، ازجمله چین و روسیه، به این جمع بندی رسیده باشند که شکست مذاکرات نه به دلیل عدم تمایل ایران، بلکه ناشی از سخت گیری و زیاده خواهی طرف امریکایی بوده است. این درک، پیش نیاز حمایت سیاسی و اقتصادی این کشورها از ایران در مرحله پس از مذاکرات خواهد بود.
درباره سیاست «نگاه به شرق» در دیپلماسی ایران، پیش از این اشاره شد که سفر عراقچی به چین بخشی از همین الگوست. واقعیت این است که در تحلیل سیاست خارجی ایران، برداشت های مختلفی از مفهوم «نگاه به شرق» وجود دارد. از یک سو، برخی این سیاست را واکنشی ناگزیر به بن بست ها و چالش های روابط ایران با غرب تفسیر می کنند؛ به این معنا که ایران، به دلیل محدودیت ها و فشارهای غرب، چاره ای جز حرکت به سمت شرق و تعمیق همکاری با قدرت هایی همچون چین و روسیه ندارد. در مقابل، تفسیر دیگری وجود دارد که سیاست نگاه به شرق را یک انتخاب آگاهانه برای ایجاد موازنه در روابط خارجی کشور می داند؛ به ویژه در شرایطی که تعاملات با غرب در حال شکل گیری یا گسترش است. از نگاه من، در شرایط فعلی که مذاکرات ایران و امریکا در جریان است و تاکنون چشم انداز این مذاکرات، دست کم از منظر دیپلماتیک، مثبت ارزیابی می شود، سیاست نگاه به شرق در چارچوب یک دیپلماسی متوازن معنا پیدا می کند. حتی در صورت دستیابی به توافق با ایالات متحده، شرکای سنتی ایران در شرق ازجمله چین و روسیه همچنان جایگاه خود را در سیاست خارجی کشور حفظ خواهند کرد. تاکید بر این نکته برای ایران اهمیت دارد، چراکه مسکو و پکن همواره این نگرانی را در ذهن دارند که در صورت بهبود روابط تهران با غرب، اولویت های دیپلماتیک ایران دستخوش تغییر شود و شرکای شرقی به حاشیه رانده شوند. در همین چارچوب، سفر عراقچی به چین که بلافاصله پس از دیدارهای او در مسکو انجام شد، دربردارنده یک پیام روشن برای این دو قدرت است: هرگونه تحول در مناسبات ایران و غرب، به معنای کنار گذاشتن شرکای استراتژیک در شرق نیست، بلکه بخشی از سیاست متنوع سازی روابط خارجی تهران است. به بیان دیگر، سیاست خارجی ایران در حال حرکت به سمت توسعه و تنوع روابط با بازیگران مختلف بین المللی است؛ اما این به معنای جایگزینی شرکای جدید به جای شرکای قدیمی نیست. ایران بر این اصل پایبند است که در مسیر دیپلماسی متوازن، شراکت های راهبردی گذشته حفظ و تقویت می شوند و همزمان امکان شکل گیری فرصت های جدید نیز فراهم خواهد شد.
یکی از ویژگی های مهم نظام بین الملل در مقطع کنونی، قرار داشتن در وضعیت انتقالی و گذار است؛ شرایطی که شکل بندی های قدرت در حال تغییر است و معادلات سنتی سیاست جهانی با پرسش های تازه روبه رو شده اند. این وضعیت گذار می تواند به دو مسیر اصلی منتهی شود. از یک سو، ممکن است جهان از وضعیتی نسبتا قطبی شده به سوی نظمی چندقطبی حرکت کند؛ نظمی که در آن قدرت میان بازیگران متعددی تقسیم می شود.
از سوی دیگر، این احتمال وجود دارد که جهان از یک نظام تک قطبی با محوریت ایالات متحده عبور کند و وارد مرحله ای شود که برخی از آن با عنوان «دنیای پسا امریکایی» یاد می کنند؛ جهانی که در آن ممکن است چین به تدریج موقعیت هژمونیک امریکا را به چالش بکشد و خود در راس سلسله مراتب جدید قدرت جهانی قرار گیرد. آنچه مسلم است، در این وضعیت گذار، جهان در نقطه ای ایستاده که رقابت قدرت میان امریکا و چین به شکلی بی سابقه شدت گرفته است.
واشنگتن در تلاش است جایگاه خود را به عنوان قدرت مسلط نظام بین الملل حفظ کند و در مقابل، پکن با استفاده از ابزارهای اقتصادی، دیپلماتیک و راهبردی، می کوشد موقعیت خود را در این سلسله مراتب تثبیت و ارتقا دهد. در چنین شرایطی، پرسش مهم این است که کشورهایی نظیر ایران چگونه باید در این فضای پرریسک و ناپایدار حرکت کنند؟ پاسخ این پرسش در یک مفهوم کلیدی در نظریه های سیاست خارجی خلاصه می شود و آن استراتژی هجینگ است. هجینگ، به معنای ایجاد نوعی «مصون سازی» در سیاست خارجی است؛ استراتژی ای که کشورها را قادر می سازد نه بیش از حد به یک قطب قدرت نزدیک شوند و نه آن قدر فاصله بگیرند که در جرگه بلوک رقیب قرار بگیرند. این سیاست به کشورها امکان می دهد در شرایط گذار، از درگیر شدن در رقابت های هزینه ساز میان قدرت های بزرگ پرهیز کنند و در عین حال، گزینه های خود را در تعامل با همه طرف ها باز نگه دارند. برای ایران نیز این بدان معناست که حتی در صورت حل وفصل مسائل با ایالات متحده، باید روابط خارجی خود را به گونه ای مدیریت کند که واشنگتن دچار این تصور نشود که تهران در بلوک چین تعریف شده است و در عین حال، چین نیز به این جمع بندی نرسد که ایران به اردوگاه غرب پیوسته است. در واقع، در دوران گذار نظم جهانی، دیپلماسی متوازن و فاصله گذاری هوشمندانه، اصلی ترین راهبرد برای کاهش ریسک ها و حفظ منافع ملی خواهد بود.