آرشیو پنجشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴، شماره ۶۰۵۰
هنر و ادبیات
۷
یادداشت

نگاهی به «می گوید ویران کن» رمان مارگریت دوراس

زیبایی شناسی زوال آدمی

سمیه مهرگان

مارگریت دوراس، نویسنده، فیلمنامه نویس و کارگردان فرانسوی یکی از چهره های برجسته ادبیات قرن بیستم فرانسه و از نویسندگان مهم موج نو به شمار می رود. او در سال 1914 در سایگون (ویتنام کنونی) زاده شد و تجربه زیستش در مستعمره ای فرانسوی همواره در آثارش بازتاب یافته است. آثار دوراس مملو از سکوت، گسست، اشتیاق، تکرار و نوعی زوال روانی و زبانی است که سبک خاص او را شکل داده است. او با آثار کوتاهی چون «عاشق»، «هیروشیما عشق من»، «عشق» و «می گوید ویران کن»، مرزهای میان رمان، نمایشنامه و فیلمنامه را درنوردیده است. این رمان با ترجمه فریده زندیه از سوی نشر نو منتشر شده است. رمان «می گوید ویران کن» در سال 1969 منتشر شد و در ادامه مسیر دوراس در فاصله گیری از روایت های کلاسیک، نمایشی از ویرانی روابط انسانی و شکلی از انحلال معنا در روایت است. این اثر کوتاه، همچون بسیاری از آثار دوراس، با بهره گیری از سبک نگارش مینیمالیستی، به جای تاکید بر کنش، بر فضا، ذهنیت شخصیت ها و خلاهای ارتباطی تمرکز دارد. داستان در مکانی نامشخص- نوعی اقامتگاه یا هتل در حومه ای بی هویت - می گذرد و در زمان حاضر، اما مبهم، بی زمان. رمان این گونه آغاز می شود: «هوا گرفته است. دریچه ها بسته است. از سمت سالن غذاخوری پارک دیده نمی شود. ولی آن زن می تواند ببیند. او نگاه می کند. میزش درست با لبه آستانه دریچه مماس است. به سبب روشنایی آزارنده زن چشم هایش را جمع کرده است، نگاهش پس وپیش می شود. مشتریان دیگر هم جریان بازی های تنیس را که آن زن نمی بیند، نگاه می کنند...» داستان حول محور پنج شخصیت می چرخد: الیزابت آلیون، زن جوانی که در نوعی بحران درونی به سر می برد؛ مکس تور، اشتاین، برنار آلیون و آلیسا. همه این شخصیت ها در هتل یا اقامتگاهی در طبیعتی ساکت گرد آمده اند، بی آنکه رابطه مشخصی میان آنها وجود داشته باشد. دوراس از طریق توصیف نگاه ها، سکوت ها، حرکات بدن و اشارات کلامی مبهم، فضای بی قراری روانی شخصیت ها را به تصویر می کشد. شخصیت ها در این اقامتگاه، بی آنکه چیزی آشکارا بگویند یا انجام fدهند، در فرآیندی تدریجی در حال ویران شدن هستند - گویی به سوی نقطه ای تهی و بی معنا رانده می شوند. خود عنوان رمان که از زبان یکی از شخصیت ها (اشتاین) بیان می شود، «می گوید ویران کن» حکمی است بی توضیح، بی زمینه و در عین حال مملو از اضطراب. «می گوید ویران کن» را می توان متنی دانست که در آن زبان به جای آنکه وسیله ای برای بیان و ارتباط باشد، به مانعی برای درک متقابل تبدیل می شود. زبان در این رمان نه حامل معنا که نشانه ای از شکست معناست. دوراس با کمینه گرایی زبانی، درخشانی سکوت را نشان می دهد. فضاهایی که دوراس خلق می کند، نه فضاهایی بیرونی، بلکه بازتاب فضاهای روانی شخصیت ها هستند. هتل، بیش از آنکه مکانی فیزیکی باشد، مکانی برای تعلیق است؛ فضایی در برزخ، میان بودن و نبودن. زمان در رمان متوقف شده یا در دوران است، رویدادها ظاهرا تکرار می شوند، اما هر بار با تشدید یک بحران درونی. شخصیت ها انگار نه با یکدیگر، بلکه با درون خالی خود مواجهند. الیزابت، از طریق نگاه به برنار یا شنیدن کلمات اشتاین، چیزی درون خود را بازمی شناسد - نوعی اشتیاق به انهدام یا شاید رهایی از معناهای تحمیلی زندگی مدرن. «می گوید ویران کن» نمونه بارزی از رئالیسم روانی دوراس است که در آن نه روایت سنتی و نه روانشناسی متعارف کاربردی ندارد. او در این رمان به اوج بازی با عناصر روایت و خلق فضای عاطفی انتزاعی دست یافته است. از نظر ساختاری، رمان به یک نمایشنامه یا فیلمنامه شباهت دارد و همین امر، آن را از رمان های سنتی متمایز می کند. این اثر، پلی است میان سبک کلاسیک و تجربه گرایانه دوراس و آثار سینمایی اش در دهه های بعد. اهمیت این رمان در نشان دادن توانایی زبان برای ناتوانی است؛ طنینی پارادوکسیکال که در اغلب آثار دوراس به گوش می رسد. رمان «می گوید ویران کن» با واکنش های گوناگونی مواجه شد. منتقدانی چون موریس نادو و فرانسوا بون آن را یکی از تجربی ترین آثار دوراس دانسته اند که مرز میان رمان، نمایش و فلسفه را درمی نوردد. بعضی دیگر آن را نوعی «ضد-رمان» توصیف کرده اند. در سال 1969، خود دوراس براساس این رمان فیلمی به همین نام ساخت با بازی کاترین سلویا، مایکل لونس دیل و هنری گراندین. فیلم نیز مانند رمان، روایتی مینیمالیستی دارد و ساختار سینمایی آن در عین سادگی، تاثیرگذاری عمیقی دارد. میزانسن ها ساده اند، اما چیدمان بصری و سکوت ها نقش مهمی در انتقال معنا بازی می کنند. فیلم همواره در فهرست فیلم های تجربی سینمای فرانسه جای دارد. «می گوید ویران کن» شاید بیش از آنکه روایتگر داستانی باشد، بازتاب یک وضعیت است: وضعیت گسست انسان مدرن از خویش، دیگری و معنا. در جهانی که زبان از کار افتاده، ویران کردن، نه صرفا کنشی خشونت آمیز که نوعی میل به بازآفرینی است. دوراس با این اثر، نه فقط به ما داستانی را نشان می دهد، بلکه ما را به درون زبان می کشد تا از آنجا زوال انسان و تنهایی مطلقش را حس کنیم. رمانی کوتاه، اما لرزاننده که خواندنش، تجربه ای فراموش نشدنی از تنهایی، سکوت و انهدام است.