ایده جهان هولوگرافیکی در مثنوی و کلیات شمس
جهان هولوگرافیکی، ایده ای است که در قرن بیستم، توسط بوهم (1930) فیزیکدان دانشگاه لندن و کارل پریبرام (دردهه 1960) مطرح گردید. این مقاله، به بررسی و مقایسه جهان هولوگرافیکی و ویژگی های آن در آثار مولوی (مثنوی و کلیات شمس) و ارتباط آن با فرضیه ی مثل افلاطونی و بیان شباهت ها و اختلاف های میان آنها، می پردازد. در پایان، به نتیجه ای مبنی بر تایید وجود ایده ی جهان هولوگرافیکی در آثار مولوی - که تحت تاثیر اندیشه ی شهودی، این جنبه از واقعیت را دریافته- رسیده است و این که فرضیه ی مثل افلاطون، تنها به بخشی از این ایده شباهت دارد. بنا بر این ایده ی مولوی به نظریه ی جهان هولوگرافیکی، بیشتر شباهت دارد تا فرضیه ی افلاطون. بنیانگذاران و پردازندگان این ایده، هم به این نکته اشاره کرده اند که قرن ها پیش عارفان ایرانی تحت تاثیر اندیشه ی شهودی، این جنبه از واقعیت را دریافته اند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.