جریان تمایزیابی در عرفان از آغاز تا قرن نهم هجری
عرفان اسلامی برای تعیین هویت ممتاز برای خود جهت جدا کردن خطوط فکری و رفتاری خود از جریانهای دیگر داخل در جامعه ی اسلامی به طرق مختلف دست به ابداع شیوه های متفاوت می زد تا تمایز خود را برجسته تر و آشکارتر به دیگران نشان دهد. این جریان اگرچه در ابتدا می کوشید تمایز خود را با دیگران (غیر عرفا و متصوفه) نشان دهد؛ اما بعد از مدتی که خود تبدیل به جریانی انبوه شد، دست به تمایزیابی در درون خود زد. پیدایش سلسله ها و نحله های مختلف در میان این جماعت و تلاش هرکدام برای متفاوت نشان دادن خود از دیگران به صور مختلف در درون این جریان، قابل تشخیص است. به طور عموم این حرکت ابتدا با تمایز اخلاق سپس رفتار و آنگاه در پوشش و سپس در گفتار و دست آخر با انواع آداب و رسوم متفاوت تمایز خود را با جریان های دیگر نشان داد. با ذکر این نکته که در برخی جریانها ترتیب و اولویت این تمایزات با یکدیگر تفاوت دارند. در این میان گروه هایی نیز بودند که سعی داشتند با حذف این تمایزات، چهره ی عرفان و تصوف را از بدعت های غلط پاک نموده و انحرافات ایجاد شده در این زمینه را بزدایند و عرفان را به راه مستقیم خود برگردانند. از مهمترین جریانات تمایزیابی در عرصه عرفان و تصوف خرقه پوشی میباشد. صوفیه خرقه را بزرگترین شعار خود دانسته و از فواید خرقهپوشی: تغییر عادت و فطام از مالوفات طبیعی و حظوظ نفسانی، دفع مجالست اقران السوء و شیاطین الانس، اظهار تصرف باطن مرید به سبب تصرف ظاهر او و بشارت مرید به قبول حق تعالی او را به واسطه قبول او از طرف شیخ ذکر کردهاند. خانقاه نشینی و مساله مراد و مرشد و مریدی از دیگر پدیدههای تمایزآمیز در جریان تصوف و عرفان بوده است. قاعده مراد و مریدی و گردن نهادن به رهبری و راهبری شیخ در این وادی بقدری مهم و قابل توجه است که در بیشتر کتابهای عرفانی از آن یاد شده است. دادههای تاریخی نشان می دهد که مهم ترین دلیل زمینه ساز بروز و ظهور طریقه ها و سلسله های صوفیه، ویژگی های نهفته در بعد تربیتی تصوف، به ویژه رابطه ارادت میان مرید و مراد است. پدیده سماع از دیگر پدیده هایی است که در جریان تمایزیابی مورد بحث قرار گرفته است. در قرن پنجم، رقصیدن و جامه دریدن نیز در مجالس سماع رسم شد. جمعی از علما و دانشمندان صوفیه از قبیل شیخ ابو طالب مکی در قوت القلوب و ابو القاسم قشیری در رساله قشیریه و امام محمد غزالی در احیاء العلوم و کیمیای سعادت و ابو نصر سراج طوسی در کتاب اللمع و ابو الحسن غزنوی در کشف المحجوب و شیخ شهاب الدین سهروردی در عوارف المعارف و ابو ابراهیم بخاری در شرح کتاب التعرف لمذهب التصوف و امثال ایشان از علمای متصوفه، سعی کردهاند که تصوف را با تشرع و طریقت را با شریعت وفق داده و جواز اباحه سماع و غنا را علاوه بر جهت ذوقی و عرفانی از جنبه شرعی نیز با ادله شرعیه از آیات و اخبار و سیره صحابه و تابعین اخبار ثابت کنند. زهد مساله دیگری در زمینه تمایزیابی در عرصه عرفان و تصوف است. با مطالعه صوفی گری قرن دوم و سوم هجری این مطلب روشن میشود که در جنبشهای اولیه صوفیگری در اسلام اثری از این موضوع در میان نبود و صوفی گری در چارچوب تزهد و تعبد افراطی و ترک دنیا و پاره ای از آداب رهبانیت محدود بود، تنها از قرن سوم هجری به بعد یعنی پس از نیم قرن از آغاز پیدایش صوفی گری در اسلام زمزمه ی فناء فی الله به راه افتاد و در اساس این مسلک اهمیت فوق العاده یافت و سران صوفیه، هر کدام با عبارات مختلف از آن به تفصیل سخن راندند. با ملاحظه گفتار و رویه صوفیان اولیه معلوم می شود که موضوع مخالفت با نفس و میراندن آن که منبع شرور و هوا و هوس ها و شهوات و عامل شیطانی در وجود انسان شناخته شده تا چه اندازه فکر آنان را به خود مشغول ساخته و تا چه حد سالکین و مشایخ اولیه صوفیه در این راه مبالغه و اهتمام به خرج می داده اند. در حقیقت باید گفت که با پیدایش عقیده به «فناء»، اولین تحول اساسی در کار صوفی گری صورت گرفت به طوری که از آن پس سران صوفیه به جای تندروی در زهد و ترک دنیا به افکار ذوقی و عرفانی پرداختند، دیگر تزهد و ریاضت کشی مقصد نهایی و غایت محسوب نمیشد و تنها در مراحل ابتدایی سلوک و برای رسیدن به مقام فناء و اتحاد ضرورت داشت.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.