نقد پژوهش های علم عصب نگر در حوزه دین و معنویت
این مقاله به مرور نقادانه پژوهش های علم عصب نگر در حوزه دین و معنویت می پردازد. پژوهش ها براساس تکلیف به کار بسته شده دسته بندی و مرور شدند و به اشکال های هر یک از آن ها پرداخته شد. استفاده از نمونه های نابسنده و بسیار کوچک، مصنوعی بودن، غیرآزمایشی بودن، فقدان کنترل، و توجه نداشتن به متغیرهای مداخله گر از مشکل های روش شناختی رایج در بیشتر این پژوهش ها بودند. این مرور نشان داد که تجربه های دینی، معنوی، و عرفانی با عملکرد یک یا چند ناحیه خاص قشری یا زیرقشری مغز هم بسته نبودند. به نظر می رسد این یافته نشان دهد که تجربه های یادشده از نظر پدیدارشناسی تجربه واحدی نیستند و احتمالا ناحیه ای به نام «منطقه خدا» در مغز وجود ندارد. از میان مناطق مغز، لوب پیشانی در تعداد بیشتری از پژوهش ها درگیر تجربه های دینی، معنوی، و عرفانی بود که می تواند بیانگر اهمیت نسبی شناخت در مقایسه با هیجان در این تجربه ها باشد. علاوه بر این، امکان ایجاد مصنوعی تجربه دینی و اندیشه مرضی بودن دین به چالش کشیده شدند.
مغز ، علم عصب نگر ، دین ، معنویت ، تجربه دینی
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.