تحلیل داستان ملکوت با تکیه بر مکتب روان تحلیلی
یکی از رهیافت ها و گفتمان ها در حیطه ی نقد ادبی رویکرد روانشناسانه است که در طی حیات خود آثار ماندگاری را به چالش کشیده است. زیگموند فروید به عنوان بنیانگذار مکتب روانکاوی نخستین کسی بود که از آثار ادبی به عنوان مثالهای خوبی جهت تبیین آموزه های روان شناختی بهره برد. وی متن ادبی را نشانه ی مرضی شخص نویسنده قلمداد مینمود که قابلیت بررسی روانکاوانه را فراهم مینماید. نظریه های فروید آنچنان تاثیرگذار بود که حتی برخی از مکاتب ادبی آن دوره از جمله، مکتب ادبی سوررئالیسم در پرداخت هنرمندانه به شکل فزایندهای خود را وامدار اندیشه های روانکاوانه میدانستند. بر اساس روش هایی که در حیطه ی نقد روانشناختی کاربرد دارد، تحلیل ملکوت بهرام صادقی که داستانی سوررئالیستی و روانی/ اسطورهای است و طبق روانشناسی شخصیتهای داستانی صورت می پذیرد. یکی از عناصر پررنگ داستان، مفهوم مرگ و مرگاندیشی است. مفهوم مرگ در کنار عنصر جاودانگی به عنوان دو مفهوم متضاد به اعمال و رفتار شخصیتها معنا میبخشند. این مقاله به پیشینهی روانشناسی کلاسیک و ارتباط آن با ادبیات، کلیات و تعاریفی در رابطه با نظریات روانپویشی فروید، خلاصه داستان و تحلیل شخصیتهای داستان به عنوان خودهای بالقوه ای از خود نویسنده میپردازد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.