پیوند پادشاهی زاب طهماسب و اسطوره آرش کمانگیر

پیام:
نوع مقاله:
مقاله پژوهشی/اصیل (دارای رتبه معتبر)
چکیده:

در شماری از متون ایرانی میانه می‏خوانیم که زاب، افرسیاب را «سپوخت» و آب و مرز را بازآورد و همین تیر انداختن به افراسیاب و سپوختن او (نه تیر انداختن به سمتی از زمین) در برخی متون ایرانی نو به آرش منسوب می‏شود. آیا این احتمال وجود دارد که داستان آرش و داستان پادشاهی زاب، دو اجرا از یک اسطوره باشند که با انتقال انتساب در سلسله طولی علل و اسباب، گاه به آرش و گاه به زاب منسوب شده ‏باشد؟ شاهنامه ‏پژوهان دلایلی چند برای توجیه غیاب داستان آرش در شاهنامه فردوسی اندیشیده‏ اند که در دو گروه قابل دسته ‏بندی‏ است: داستان آرش در متن اساس فردوسی نبوده ‏‏است و دیگر، داستان آرش در متن اساس فردوسی بوده ‏است و او در سرایش شاهنامه حذفش کرده ‏است. آنچه در این مقاله بحث می‏شود این پرسش و پیشنهاد است که آیا ممکن است داستان آرش کمانگیر با چهره گرداندن و مطابق فرآیند «گشت اسطوره» در لایه زیرین و در قالب روایتی دیگر در شاهنامه حضور یافته و نقل شده ‏باشد؟ پاسخ بدین پرسش، موقوف به این است که نشان دهیم اسطوره زاب و اسطوره آرش، بیانگر یک مضمون هستند و دیگر آنکه تبدیل و تبادل میان زاب و آرش در دیگر متون هم دارای نمونه باشد. به تعبیر دیگر، چنان ‏که در نقد اسطوره ‏شناختی و نیز در روایت‏ شناسی مرسوم است به جای جست‏وجوی نام آرش، پی‏رنگ اسطوره وی در بخشی از شاهنامه که باید جایگاه زمانی حضورش باشد، کاویده شود. با این تغییر نگاه می‏توان این نظریه را مطرح ساخت که با تغییر انتساب خویش‏کاری از قهرمان به پادشاه در سلسله طولی علل و اسباب، پی‏رنگ اسطوره آرش کمانگیر که تلفیقی از سه خویش‏کاری آب‏فزایی، مرزنمایی و روشنایی است از آرش به زاب منتقل شده‏ است. به تعبیر دیگر، پادشاهی زاب طهماسب و داستان آرش، هر دو، روایت یک اسطوره کهن‏تر هند و اروپایی اند که به موجب آن، ایزد روشنایی، باران می‏بارد و مرز می‏پاید. این انتقال و «گشت اسطوره» میان آرش و زاب به صورت‏ آشکار‏ در شماری از منابع ایرانی میانه و ایرانی نو رخ داده‏است و دارای پیشینه و مشابه است.

زبان:
فارسی
صفحات:
323 تا 346
لینک کوتاه:
https://www.magiran.com/p2765304