جایگاه ناپایدار زیبایی در نظریات هابرماس
یورگن هابرماس، نظریه پرداز انتقادی نسل دوم مکتب فرانکفورت، علی رغم ارائه نظریه ای فراگیر درباره مدرنیته، به ماهیت آینده هنر مدرن، آن گونه که نظریه پردازان نسل اول پرداختند، توجه نمی کند. نظریه پردازان برجسته نسل اول همچون آدورنو و مارکوزه، از آنجا که عقلانیت ابزاری و تکنولوژیک را در وضعیت مدرن بی بدیل می یابند، زیبایی شناسی و هنر را راهی برای رهایی از سلطه عقلانیت مدرن تلقی می کنند، اما هابرماس، از طریق بازسازی عقلانیت و برجسته کردن وجه تفاهمی (مفاهمه ای) آن در برابر وجه ابزاری، رهایی را که گوهر نظریه انتقادی است، با عقلانیت آشتی می دهد و جایگاه زیبایی شناسی و هنر را در کنار عقلانیت مدرن، و نه در برابر آن، می بیند. وی سپس آن را از فرایند عقلانیت تفاهمی جدا می کند و وجهی متمایز از کنش تفاهمی به آن می بخشد. به یک معنا، می توان گفت که او وجه کانونی هنر و زیبایی شناسی را از اندیشه رهایی، که مورد توجه نظریه پردازانی چون مارکوزه و آدورنو بود، می زداید.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.