فهرست مطالب

نشریه فلسفه تحلیلی
پیاپی 24 (پاییز و زمستان 1392)

  • تاریخ انتشار: 1392/12/01
  • تعداد عناوین: 6
|
  • مصطفی شهرآیینی، سید حسین حسینی * صفحات 1-26

    دکارت در گفتار در روش آشکارا اعلام می دارد که فلسفه ای که او قصد پی افکندن آن را دارد ما را «ارباب و مالک طبیعت» می سازد، اما در انفعالات نفس بهر ه ی اصلی حکمت را در این می داند که به ما بیاموزد تا «ارباب انفعالات خویش» باشیم. آن چه از فلسفه ی دکارت می دانیم بیش تر مربوط است به سخن نخست او در گفتار در روش و پیامدهایی که بر اثر چنین نگاهی به فلسفه به بار آمده است. اما درباره ی جایگاه اخلاق در نظام فکری این فیلسوف کم تر شنیده ایم و گاه چنان او را تفسیر می کنند که گویی اخلاق برای دکارت در درجه ی اول اهمیت نبوده است. در این مقاله فلسفه ی دکارت را از زاویه ی اخلاق مورد توجه قرار می دهیم، به اهمیت اخلاق در طرح کلی فلسفه ی او می پردازیم، و او را هم چون حکیمی معرفی می کنیم که فلسفه اش بیش از هر چیز خاصیت اخلاقی و درمان گرانه دارد. به شباهت های او با فیلسوفان رواقی می پردازیم و نیز عملی ترین جنبه های فلسفه ی وی را به ویژه در نامه هایش مورد بحث قرار می دهیم. پس از آن، عاطفه ی سماحت[1] را در نزد دکارت به تفصیل بررسی می کنیم. در پایان هم، برخلاف برخی تصورات رایج، دغدغه هایی چون اخلاق، حکمت و زندگی خوب به عنوان مهم ترین و عمیق ترین دغدغه ها در فلسفه ی دکارت معرفی می گردد.

    کلیدواژگان: اخلاق، سماحت نفس، رواقیون، انفعالات نفس، فلسفه ی درمان گرانه
  • مریم هاشمیان، علی اکبر عبدل آبادی * صفحات 27-49

    بحث در باب تقدم اخلاق و معرفت شناسی و نسبت این دو با هم در فلسفه ی کانت، سابقه ی بسیاری دارد. هر استدلالی در این باره لاجرم مبانی خود را بر یکی از این دو حوزه استوار می کند و حوزه ی دیگر را بر اساس این مبانی تفسیر می کند. ریشارد کرونر به سیاق نوکانتی های هایدلبرگ، فلسفه ی کانت را کلیتی می داند که بیش از آن که نظامی بسته همانند نظام هگلی باشد، جهان نگری ای است که در آن اخلاق بر معرفت شناسی مقدم است و امر عملی بر امر نظری تفوق دارد. بر پایه ی تفسیر کرونر، معرفت شناسی، خود در بنیان، اخلاقی است و فعالیت عقل نیز عملی اخلاقی. با این همه، در تفسیر کرونر، نه اخلاق و نه معرفت شناسی، هیچ یک به سود آن دیگری به محاق نمی رود. به عقیده ی او جهان نگری کانت بر تنش دایمی میان قطب هایی استوار است که هیچ کدام در دیگری مستحیل نمی شود و تقابل شان موتور تقلای اراده اخلاقی است. معرفت شناسی و اخلاق نیز در جهان نگری کانت بر پایه ی همین دیالکتیک کانتی است که روبه روی هم قرار می گیرند. در مقاله ی حاضر، به بررسی تفسیر کرونر از جهان نگری کانت و فرضیه ی اصلی وی در جهان نگری کانت او خواهیم پرداخت و جایگاه اخلاق در نظام کانتی و نسبت معرفت شناسی و اخلاق در درون این نظام را بر پایه ی مقدماتی که کرونر فراهم آورده، تبیین خواهیم کرد.

    کلیدواژگان: اخلاق، معرفت شناسی، شی ء فی نفسه، امر فوق محسوس، دوگانه انگاری، سوبژکتیویسم، اراده گرایی
  • رضا صادقی صفحات 51-80

    بیشتر منتقدین تامس کوهن او را متهم کرد ه اند که در آثار خود و به ویژه در کتاب ساختار انقلاب های علمی مبانی نسبی گرایی را در پوششی از تاریخ علم تکرار کرده است. نفی امکان کشف صدق، نفی امکان تعین نظریه به واسطه ی مشاهده و قیاس ناپذیری مهم ترین مبانی نسبی گرایی به شمار می روند که در آثار کوهن حضور دارند. با این حال کوهن خود را نسبی گرا نمی داند. او برای دفع اتهام نسبی گرایی، بر وجود محرک های حسی مشترک تاکید می کند و فهرستی از ارزش های مشترکی را که می توانند مبنای عینیت علوم باشند مورد بحث قرار می دهد. او هم چنین با ارایه ی تعریفی معتدل از قیاس ناپذیری، آن را با عدم امکان ترجمه ی کامل و دقیق برابر می داند. این نوشتار به مرور و ارزیابی پاسخ کوهن به اتهام نسبی گرایی اختصاص دارد. خواهیم دید که کوهن در دوره ی دوم فکری خویش از ادبیاتی ریالیستی کمک می گیرد. اما او هنوز مفاهیم اصلی را در پارادایم نسبی گرایان تعریف می کند و مبانی نسبی گرایی حتی در دوره ی دوم فکری او نیز به طور ضمنی حضور دارند.

    کلیدواژگان: کوهن، نسبی گرایی، مشاهده، صدق، قیاس ناپذیری، ترجمه پذیری
  • معصومه قائمی، بابک عباسی * صفحات 81-102

    فریدریش نیچه فیلسوفی است که به دفعات از معنای مرگ سخن می گوید و در آثارش مشخصا به «مرگ خود خواسته» می پردازد. هم چنین می توان از برخی جملات او دعوت مستقیم انسان به مرگ را استنباط کرد؛ این دعوت نه از سر انکار خواست زندگی (به نحوی که شوپنهاور مطرح می کند) بلکه در نتیجه ی آمیختن آن با ایده های نوظهور دیگری نظیر «خواست قدرت» و یا «ابرانسان» مطرح می شود. ابرانسان نور امیدی است که بر انسانیت مورد عنایت نیچه می تابد و از این رو نمونه ی عالی خواست قدرت و پذیرنده ی نظریه «بازگشت ابدی» اوست. در این مقاله ابتدا از ابرانسان و رابطه ی آن با مرگ خودخواسته سخن می گوییم تا در مقابل بتوانیم انتقاد نیچه از باورهایی که نشانگر نفی ارزش زندگی هستند را درک کنیم. به عقیده ی نیچه اگر اندیشیدن در باب مرگ با تفکر هستیمحور در هماهنگی کامل باشد ارزشمند خواهد بود در حالی که «واعظان مرگ» فیلسوفانی هستند که تنها به یک بعد زندگی (رنج) توجه می کنند؛ اگرچه در پایان خواهیم دید که وی نتوانسته است راهی مشخص و کاربردی را در راستای این هماهنگی ترسیم کند و بنابراین پس از نیچه نیز تفکر در خصوص بی معنایی زندگی و خودکشی به عنوان نتیجه ی منطقی تجربه ی پوچی ادامه می یابد.

    کلیدواژگان: مرگ، زندگی، ابرانسان، مرگ خودخواسته، نیچه
  • حکمیه حجتی مقدم، امیرعباس علیزمانی صفحات 103-126

    در مقاله حاضر برآنیم تا دو مورد از انتقادات وارد شده بر استدلال قرینه گرایانه ی ویلیام رو را بررسی کنیم. وجه اشتراک این دو انتقاد در این است که هر دو با محوریت مفهوم «پیچیدگی» بنا شده اند. انتقاد نخست مربوط به کرک دورستن است که با اشاره به ترکیب درهم تنیده تاریخ از حوادث و پدیده های بی شمار، در صدد اثبات این مطلب است که عدم اطلاع از خیرهای مرتبط با برخی شرور به سبب پیچیدگی حوادث تاریخی است نه به معنای گزاف بودن این قبیل شرور، یعنی آن گونه که ویلیام رو اظهار می دارد. دومین انتقاد که از سوی دانیل هوارد اشنایدر ارایه شده است، با تشریح مفهوم خیرهای پیچیده، بر این مطلب تاکید دارد که رازآلودگی برخی از خیرات مانع از شناخت کامل آن ها به واسطه ی قوای ادراکی انسان شده و در نتیجه از دید برخی چنین می نماید که بعضی از شرور جهان، هیچ غایت خیری را به دنبال ندارند.

    کلیدواژگان: استنتاج غیر شهودی، پیچیدگی تاریخ، پیچیدگی تعاقبی، خیرهای پیچیده، شرور مبهم، جهان جایگزین
  • حسین شوروزی *، قاسم پورحسن صفحات 127-144

    مساله ی ایمانی شدن یا چگونه ایمان آوردن، یکی از دغدغه های اصلی کرکگارد است، این که انسان از چه طریقی می تواند به ایمان اصیل معتبر برسد، آیا می توان از طریق شواهد و استدلال به خداوند باور پیدا کرد؟ یا این که تنها راه ارتباط برقرار کردن با خداوند و ایمانی شدن، ارتباط مستقیم است؟ این مسایل از مهم ترین مسایلی است که همواره ذهن کرکگارد را به خود مشغول می داشت. کرکگارد تنها راه ایمانی شدن را در ارتباط مستقیم و سرسپردگی به خداوند می داند. در این طرح تلاش شده است تا به بررسی و نقد دیدگاه کرکگارد در این زمینه پرداخته شود.

    کلیدواژگان: ایمان، سرسپردگی، تعهد غیر مشروط، ارتباط غیر مستقیم
|
  • Pages 1-26

    In this article Descartes philosophy is considered from on ethical point of view. At first the importance of morality in the big picture of his philosophy is demonstrated. Descartes is introduced as a sage whose philosophy is first of all an ethical and therapeutic one. We have considered Descartes similarities with Stoics and explored the most practical aspects of his philosophy illustrated in his letters especially. After that, two important passions in Descartes' ethics are clarified, i.e., generosity and love. At the end we have emphasized that – against some current conceptions about Descartes philosophy – his deepest and most ultimate concerns were about some ancient ideas such as good life, ethics, and wisdom.

    Keywords: Ethics, Generosity, Stoics, Passions, Altruistic love, Therapeutic philosophy
  • Pages 27-49

    The discussion about the primacy of either ethics or epistemology and their relation in Kant’s philosophy has a long history. Any argument in this regard, rests inevitably its foundations upon one of these fields and interprets the other one on the basis of those foundations. Richard Kroner, like other neo-Kantian commentators of the Heidelberg school, understands the Kantian philosophy as a whole which is more a weltanschauung, rather than a closed system like the Hegel’s, in which ethics is prior to epistemology and the practical is superior to the theoretical. According to Kroner’s interpretation, epistemology itself is ethical in essence, and the activity of the reason is a moral action as well. In his interpretation, however, neither ethics nor epistemology fades in favor the other one. According to him, Kant’s Weltanschauung is based on the constant tension between two poles none of which will fade away into the other one. Their contrast is in fact the engine of the struggle of the moral will. Epistemology and ethics are faced with each other on the basis of this very Kantian dialectic. In the present article, I am going to analyze Kroner’s interpretation of Kant’s Weltanschauung and his main theses in his Kant’s Weltanschauung. I will show the status of morality in the Kantian System and explain the relation between epistemology and ethics in this system on the basis of the preliminaries provided by Kroner.

    Keywords: Ethics, Epistemology, the Thing-in-itself, the Supersensible, Dualism, Subjectivism, Voluntarism
  • Pages 51-80

    Kuhn often accused that has repeated the foundations of relativism in a cover and surface of scientific history in his works especially in Structure of Scientific Revolutions. The impossibility of reaching the truth, undedetermination of theories by observations and incommonsuribility are the main foundations of relativism which is found in Kuhn’s works. But Kuhn did not consider himself as a relativist. In response to this accusation he emphasis the existence of common sensory stimulants and discuss a list of common values that can guarantee the objectivity and rationality of science. He also defined incommensuribility in a moderate way which is equal to the impossibility of complete and accurate translation. This essay will review Kuhn’s response to this accusation and will show that though Kuhn in his second period of thought use a more realistic language but he defined its concepts in a relativistic paradigm and foundations of relativism are still present.

    Keywords: Kuhn, Relativism, observation, Truth, incommensuribility, translatability
  • Pages 81-102

    Friedrich Nietzsche is a philosopher who speaks repeatedly about death and addresses specifically the "Voluntary death" in his works. It Also can be inferred from some of his sentences that he directly invites  human to choose death .This invitation isn’t equal with denying  life (as Schopenhauer presents), but arises as a result of mixing it with other newfound ideas, such as the "Will to power" or the "Overman". The Overman, as a light of hope that shines on Nietzsche’s regarded humanity is an excellent example for the will to power and acceptance of the "Eternal return" theory in the world. For this purpose, in this article, we should talk about Overman in related with voluntary death, to understand his criticisms of those beliefs that represent the negation of life. According to Nietzsche, "Preachers of death" are those who consider just one dimension (suffering) ;while thinking about death will be valued if it is in perfect harmony with thinking about life. However, at the end, we will see his statements are not sufficient and he failed to draw one obvious and practical way for this harmony .So after him, also, thinking about the meaninglessness of life and suicide as the logical result extends the experience of absurdity.

    Keywords: Death, Life, Overman, Voluntary death, Nietzsche
  • Pages 103-126

    The present paper is intended to examine the two criticisms raised against William Rowe's evidential argument. The common aspect between these two criticisms is that, both of them are built on the concept of "complexity". The first one is Kirk Durston’s, which refers to the complex intertwined historical combination of numerous accidents and events and attempts to prove that ignorance of the good related to some evils is due to the complexity of historical events and it does not mean that such evils are exorbitant as it is stated by William Rowe. The second criticism that, proposed by Daniel Howard Schneider, emphasizes, by expounding the concept of complex good, on the point that the mysteriousness of some good prevents their full recognition by the human cognitive faculty and consequently, would seems as if some of the evils in the world have no good end.

    Keywords: Noseeum Inference, Inscrutable Evils, complexity, Complexity of History, Consequential Complexity, Alternative Event, Complex Goods
  • Pages 127-144

    The question of faith is one of the main concerns for Kierkegaard. How can human being gain to a genuine and reliable faith? Can be found to believe in God through argument and reasoning? Does the direct connection is only way to communicate with God and become faithful? All of these are the most important issues that had been preoccupying Kierkegaard’s mind. Kierkegaard believes that the only way to communicate with God and become faithful is direct contact and devotion to God. The aim of this paper is to criticize and evaluate Kierkegaard’s view on this field.

    Keywords: Faith, devotion, commitment unconditional, indirect contact