فهرست مطالب

پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت) - سال پنجم شماره 1 (پیاپی 9، بهار و تابستان 1386)

پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت)
سال پنجم شماره 1 (پیاپی 9، بهار و تابستان 1386)

  • 188 صفحه، بهای روی جلد: 30,000ريال
  • تاریخ انتشار: 1387/05/15
  • تعداد عناوین: 8
|
  • منوچهر صانعی دره بیدی صفحه 5
    بنا بر مفهوم زمانمندی، علوم به دو بخش طبیعی و انسانی تقسیم می شوند. علوم انسانی علوم زمانمند یا تاریخمند است، یعنی وقوع تاریخی آن ها پیوند ضروری با زمان وقوع آن ها دارد و این امر بر خلاف علوم طبیعی است. زمانمندی در عصر جدید از فلسفه دکارت برخاست، اما در فلسفه های آلمانی از لایب نیتس تا هایدگر پرورش یافت. نتیجه این دیدگاه عبارت است از اختصاص هر رویداد فرهنگی به زمان خاص آن. زمانمندی از ویژگی های تفکر جدید است و در فلسفه یونانی که منابع اصلی آن آثار افلاطون و ارسطوست، نشانی از آن دیده نمی شود؛ زیرا زمان از نظر افلاطون سایه و تصویر ابدیت و از نظر ارسطو یکی از مقولات عرضی است. در حالی که مفهوم زمانمندی متضمن اصالت وجود زمان است. در عصر جدید، دکارت که فلسفه او صبغه مسیحی دارد، اعلام کرد که لحظات و آنات زمانی هر کدام یک واقعیت اصیل و از لحاظ وجودی مستقل از آنات دیگر است، و کانت در هر دو حوزه حس و فهم دخالت مستقیم و مؤثر زمان را در تحقق «محسوس» و «مفهوم» اعلام کرد. زمانمندی در عصر جدید پیوندی ناگسستنی با تاریخمندی دارد و این ارتباط از ویژگی های منادولوژی لایب نیتس است؛ زیرا منادهای لایب نیتس در یک فرایند نامتناهی در طول زمان (تاریخ) صفات خود را از قوه به فعلیت می رسانند. در فلسفه هگل، مفهوم «ضرورت دیالکتیکی» به این خاصیت زمانی اضافه شد و هگل اعلام کرد که حوادث تاریخ در همان زمان و به همان صورت که رخ داده اند، باید رخ می دادند. این سنت زمانی- تاریخی فلسفه آلمانی به دیلتای رسید و او با استفاده از این سنت، دو مفهوم تاریخمندی و نقد عقل تاریخی را در هم آمیخت. سرانجام هایدگر در کتاب «وجود و زمان» حالت هستی را ذاتا زمانمند و زمانمندی را جوهر هستی اعلام کرد.
    کلیدواژگان: زمان، زمانمندی، تاریخ، علوم انسانی، علوم طبیعی، ابدیت
  • آیت الله سید سعادت مصطفوی، مهدی سپهری صفحه 23
    سید حیدر آملی از عرفا و حکمای قرن هشتم، با بسط و تنسیق عرفان نظری در مکتب محی الدین عربی، طرح و الگویی در هستی شناسی می اندازد که می توان آن را هستی شناسی ناب دانست. هستی شناسی ناب نه یک رویکرد در کنار سایر رویکردها، بلکه حقیقتی است که فراتر از هر گونه نگاه مفهومی- مصداقی می رود، به این بیان که هستی را نه مصداقی برای مفهوم وجود بلکه حقیقتی فراتر از مفهوم و مصداق می داند. همچنین برای هستی خارجیت (عینیت) قائل است، اما نه خارجیت در مقابل ذهنیت بلکه خارجیتی (عینیتی) در ورای دوگانه خارجیت- ذهنیت. از این رو حقیقت وجود (وجود مطلق) در عین حال که هم خارجی است و هم ذهنی، نه خارجی است و نه ذهنی. این طرح، پارادوکسی را که در باب خارجیت (= عینیت) و ذهنیت وجود مطرح است، حل می کند. پارادوکس به این صورت است که ذهنیت در مقابل عینیت است، در عین حال خود، عینیت دارد؛ یعنی ذهنیت، عینی است و عینی نیست. حل این پارادوکس با توجه به هستی شناسی ناب سیدحیدر آملی و در نهایت، با نظریه تمایز احاطی ابن ترکه اصفهانی به کمال خود می رسد.
    کلیدواژگان: هستی شناسی ناب، سیدحیدر آملی، پارادوکس، خاجیت، ذهنیت، وجود مطلق، تمایز احاطی
  • امیرعباس علیزمانی صفحه 59
    در مقاله «معنای زندگی» تلاش بر آن است که پرسش اصلی معنای زندگی به درستی تحلیل شود و رویکردهای مختلف به این مسئله بر اساس مبانی و پیش فرض های متفاوت توضیح داده شود. مقصود از «زندگی» در این مقاله فرآیندی آگاهانه و مختارانه است که با مرگ به پایان می رسد و «کل زندگی» به عنوان یک واحد به هم پیوسته مورد نظر است. در پرداختن به زندگی ما نمی توانیم صرفا به سطوح ابتدایی و لایه های اولیه زندگی اکتفا کرده و در «زندگی هر روزی»، تکراری و معطوف به برآوردن غرایز متوقف شویم. طلب معنا مستلزم نوعی فراتر رفتن از این مرحله است. در تحلیل مقصود از «معنا» در عبارت «معنای زندگی» نیز معنا به یکی از دو صورت قابل تفسیر است: 1. «معنا به معنای هدف زندگی» که در این صورت معنای زندگی به معنای هدف زندگی خواهد بود؛ 2. «معنا به معنای ارزش» که در این صورت معنای زندگی به معنای ارزش زندگی خواهد بود. ما برآنیم که اگر هدف زندگی (غایت محتوای زندگی) هدفی در خور و دارای ارزش ذاتی کافی باشد، به همه حلقه های معطوف به آن هدف ارزش بخشیده و آن ها را معنادار می سازد. تفکیک شیوه کلامی پرداختن به این سؤال از شیوه فلسفی پرداختن به آن، تفکیک نظریه های دینی از غیردینی در باب معنای زندگی، تحلیل و تفکیک دیدگاه عینیت گرا از ذهنیت گرا در خصوص معنای زندگی و نیز ارتباط معناداری زندگی با وجود خدا، جاودانگی نفس و اخلاقی بودن نظام عالم و... از جمله مباحث اصلی این مقاله هستند.
    کلیدواژگان: معنای زندگی، هدف زندگی، ارزش زندگی، پوچی، رنج معنادار، علت غایی، معنای عینی، معنای ذهنی، معنای درون زا، معنای برون زا
  • غلامحسین توکلی صفحه 91
    جریان فکری نیرومندی در میان متفکران، هم در جهان غرب و هم در جهان اسلام، وجود دارد که همواره توان عقل را در شناخت خداوند به طور جدی مورد تردید قرار می داده است. این جریان موسوم به «الهیات سلبی» است. عصاره دیدگاه یادشده این است که شناخت چیستی خدا به هیچ وجه امکان پذیر نیست، نهایت چیزی که انسان می تواند بداند، این است که خداوند چه نیست، نه اینکه چه هست. در این نگرش صفات ایجابی خداوند یکسره، و یا با یک استثنا، نفی و همه به صفات سلبی برگردانده می شود. این مقاله ابتدا دیدگاه پیروان الهیات سلبی در یونان باستان و در سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام را طرح می کند، سپس دلایل و مشکلات الهیات سلبی را عرضه کرده آن را نقد می کند. در تلاشی به قصد تعیین دقیق جایگاه الهیات سلبی در میان سایر نگرش ها، نوعی رده بندی از همه دیدگاه ها ارائه می شود و در نهایت، نشان داده می شود که نمی توان با سلب همه صفات ایجابی، از خداوند شناختی داشت.
    کلیدواژگان: تنزیه، تشبیه، تعطیل، لاادریگری، الهیان سلبی، الهیات ایجابی
  • محسن طلایی ماهانی صفحه 119
    در این مقاله مهم ترین عناصر فکری کرکگور در بحث ایمان بررسی و بازسازی شده است. از دیدگاه کرکگور ایمان، حقیقتی انفسی است که با هیچ یک از مقولات تجربی و عقلی قابل قیاس نیست. در ادیان آسمانی به جای تحلیل های موشکافانه علمی بر حقایق انفسی که موجب شکوفایی درون و جان انسان هاست، تاکید می شود. ایمان گرچه به ظاهر امری تناقض نماست، در واقع، محال و تناقض منطقی را موجه نمی داند بلکه خصوصیت متعالی دین را برای پرهیز از اینکه ایمان را بتوان به طور کامل قابل درک کرد، حفظ می کند. ایمان با دوگانه اختیار انسان از یک طرف و موهبت الهی از طرف دیگر همراه است. نقطه اوج ایمان یا همان ثمره آن، عشق است.
    کلیدواژگان: ایمان، کرکگوری، تناقص نما، حقیقت، جهش ایمان، عشق، انفسی
  • سیدعلی علم الهدی صفحه 137
    ابن رشد انتقاداتی را بر ابن سینا در مسئله اثبات واجب الوجود و تقسیم وجوب به وجوب بالذات و بالغیر و علم باری تعالی و عدم جسمانیت وی و معجزه انبیاء مطرح می کند. عمده نقد وی در دو مسئله خلاصه می شود: یکی آنکه سخنان شیخ از ابداعات وی است و ریشه در آثار ارسطو ندارد و دوم اینکه شیخ دچار تهافت گویی و تناقض بوده است. البته از آنجا که مباحث الهیات بالمعنی الاخص سابقه ای تحت همین مفهوم در آثار ارسطو نداشته و اصولا این مباحث بیشتر مبتنی بر خلاقیت و ابتکار فیلسوفان مسلمان است، لذا مجالی است که در آن تمایزها و تفاوت های دیدگاه های فلسفی حکیمان مسلمان با اندیشه ارسطویی مشخص می شود و بررسی انتقادات ابن رشد بر ابن سینا در این حوزه برای مشخص کردن تمایزات مذکور جایگاه ویژه ای دارد.
    کلیدواژگان: ابن رشد، ابن سینا، واجب الوجود، علم الهی، معجزه، وجوب بالذات، وجوب بالغیر
  • ابراهیم فتح الهی صفحه 151
    مجموعه ای از مباحث کلی مرتبط با قرآن که وجهی از وجوه مطالعات قرآنی را تبیین می کند یا به پرسشی از پرسش ها درباره قرآن می پردازد، با عنوان کلی «علوم قرآن» نامیده می شوند. به دلیل نقش مهمی که مطالعات روشمند در علوم قرآن در توسعه و رشد این علوم دارد، باید روش شناسی این علوم ساماندهی شود، تا معلوم شود روش پژوهش در علوم قرآن از روش های درون دینی به دست می آید یا روش های برون دینی؟ یا اینکه از هر دو روش می توان استفاده کرد؟ همچنین، باید معلوم کرد که علوم قرآن همگی دارای روش واحدی هستند یا با توجه به نوع مسئله روش های متعدد دارند؟
    نویسنده در این مقاله در پی بیان آن است که علوم قرآن، دانشی تک روشی نیست و علوم مختلف قرآن بسته به ماهیتشان از روش های مختلف نقلی، عقلی و تحلیل زبانی پیروی می کنند؛ و روش های تحقیق ریاضیات، دانش های تجربی، علم تاریخ، علم کلام، علوم حدیثی، علوم ادبی، نقد ادبی، زیباشناسی، زبان شناسی و غیره در علوم قرآن کارآیی دارند. به عبارت دیگر، بهترین روش در مطالعات مربوط به علوم قرآن، روش پژوهش ترکیبی (یا تلفیقی) است.
    کلیدواژگان: روش شناسی، معرفت شناسی، علوم قرآن، رده بندی علوم، مطالعات تلفیقی (روش پژوهش ترکیبی)
|
  • Dr. Manouchehr Sanei Page 5
    The concept of temporality requires that science be divided into two categories: Natural and human. Unlike natural sciences, human sciences are temporal or historical one s,i.e. there is a necessary link between their historical happening and the time of their occurrence. Temporality in modern time has its origin in Descartes philosophy. How ever, it developed through German philosophy from Leibniz’s to Heidegger’s. This perspective follows that every cultural event is confined to its specific time. Temporality is among the features of modern thought. So there is no trace of this phenomenon, in Greek philosophy the principal sources of which are plato’s and Aristotle’s works, since time, according to plato, is just a shadow or an image of eternity and according to Aristole it is one of the accidental categories. In contrast, the concept of temporality involves the principality or essentiality of time. In modern era, Descartes – whose philosophy has Christian leanings- declared that each moment or instant has its own principal reality and enistentially each moment is independent from another. Immanuel kant also declared that time had a direct and efficient role in perception and concept in the fields of sensibility and understanding. In the contemporany age, temporality has a firm link with historicity. This link is one of the features of the monadology of Leibniz, since the monads of Leibniz turn from potential characteristics into actual ones in an unending process throughout the time. Hegel’s philosophy added the concept ‘dialectic necessity’. Hegel declared that historical events could not have occurred at any time and in any mood other than the time and mood in which they already happened. This temporal and historical tradition of German philosophy was handed down to Dilthey. Benefiting from this tradition, he combined the two concepts of historicity and the critique of historical reason. Finally, Heidegger in his book “Being and Time” declared the mood of being as essentially temporal, and temporality as the substance of being.
  • S. Hasan Saadat Mostafavi, Mahdi Sepehri Page 23
    Seyyed Heidar Amoli with developing of Ibn-Arabi theoretical mysticism, proposed a kind of ontology can be named pure ontology. Pure ontology is not a mere approach beside the others. It is a truth that goes beyond any concept-extension attitude about Being. Being is objective but not that of which is against subjective. It goes beyond the object-subject opposition. This can be a solve for the paradox of objectivity-subjectivity of the Being. Subject is against object, but it is itself an object, so it means it is an object and it is not. Solving this paradox with paying attention to Amoli ontology, perfects with encompassing of contrary distinction theory of Ibn-Turkeh Isfahani.
  • Dr. Amir Abbas Alizamani Page 59
    The purpose of this article is to analyze properly the meaning of "the meaning of life" and to explain different approaches to it on the base of different grounds and presuppositions. By "life" we mean a conscious process ended by death. We consider life as a whole whose parts are coherently related to each other. In considering "life", we cant merely concentrate on its surface layers. Seeking for its meaning is going beyond these layers. The word "meaning" in the expression "the meaning of life" has two interpretations: one, the "purpose" of the life, and the other, the "value" of the life. We hold that if the purpose of the life is an appropriate goal and has sufficient intrinsic value, it gives meaning to all the issues related it. The main points of this article are: separation of the theological considerations on the question of meaning of life from the philosophical ones, religious theories from non- religious ones, analysis and separation of objective views from subjective ones, and finally, the relation of the meaning of life to matters such as God, the immortality of the soul, the ethical nature of the world, and so on.
  • Dr. Gholam Hosein Tavakkoli Page 91
    There has been a very strong trend among various religious thinkers in different part of the world which is known as negative theology. These thinkers believe that we can grasp no affirmative knowledge of God and therefore He should not be described positively. He should be described only through negation, and the negative attributes as regard the essence of god tell us what He is, except it be indirectly. So every positive attribute of Him must be understood negatively. This paper deals with this attitude, its reasons and the difficulties that it is confronted with. To have a correct assessment of negative theology we will try to determine the exact place of this attitude among other different attitudes.
  • Mohsen Talaii Mahani Page 119
    In this paper the most important thought elements of Kierkegaard on faith discussion have been surveyed. According to Kierkegaard, the actual faith is subjective which is not comparable with any of experimental and intellectual categories. In abrahamen religions, instead of analyses based on the scientific scrutiny, the emphasis is on the subjective facts that cause the bloom of inner side of human. Although faith seems to be a paradox, it doesnt in fact rationalize the logic paradox, But it saves the exalted characteristic of religion to avoid from making the faith completely understandable. The faith is together with the human's liberty on the one side and the divine endowment on the other side. Love is the peak or the fruit of the faith.
  • Seyyed Ali Alamolhoda Page 137
    Ibn- Roshd was finding fault with Avesina about proving Neccessarily Existent and dividing the neccessity to self- neccessity and unself- neccessity. He continued criticizing of Avesina in other three theological subjects, divine knowledge and miracle of prophets and incorporeality of God. Briefly we can say his critique of Avesina includes two points. First, the attiude of Avesina about these five subjects is growing on his creativity and his viewes don’t take root from Aristotle’s books. second, Avesina met with contradiction in his viewes. We have to consider that the theology of Islam and Moslem philosopheres is different from Aristotle. So Avesina and his followeres in Islamic philosophy creat new attiude in theology and the critique of Ibn- Roshd about his theology helps us to find important differences between Islamic theology and Aristotlian theology.
  • Dr. Ibrahim Fathollahi Page 151
    All of the general studies related to the Quran which clarifies an aspect of the Quran’s doctrines as or reply to a question about Quran were known as "The Quran’s Sciences". The method of these sciences must be organized, thus we can distinguish between inter and e.utra religious method in studing quran? accordingly study of methodology in Quran sciences have important role in development of the sciences. It should also be known that all Quran sciences have single method or they have different method according to the kind of the subject matter. Writer in this essay tries to say that Quran sciences are not mono methodic sciences and different Quran’s sciences based on their natures, follow different traditional, logical, linguistic analysis and historical methods; and mathematical, practical, historical, theological, and Aesthetic sciences can play a role in understanding of Quran therfor the best method is synthetic one.