فهرست مطالب

غدد درون ریز و متابولیسم ایران - سال دهم شماره 6 (پیاپی 42، اسفند 1388)

مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران
سال دهم شماره 6 (پیاپی 42، اسفند 1388)

  • تاریخ انتشار: 1387/12/25
  • تعداد عناوین: 12
|
  • بررسی تاثیر هورمون های استروژن و پروژسترون در فاز لوتئال بر بیان گلیکوکالیکس پوشاننده ی آندومتر در موش های تحریک تخمک گذاری شده در زمان پنجره ی لانه گزینی
    بهروز نیک نفس، فاطمه افشار صفحه 11
    مقدمه
    از آن جا که میزان گلیکوکالیکس پوشاننده ی آندومتر در لانه گزینی جنین موثر است، در این مطالعه تاثیر استروژن و پروژسترون بر بیان گلیکوکالیکس پوشاننده ی آندومتر و ضخامت آن در موش های تحریک تخمک گذاری شده در فاز لوتئال بررسی شد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه بعد از ایجاد حاملگی کاذب، موش ها به دو گروه تقسیم شدند: کنترل و آزمون. در گروه آزمون موش ها پس از تحریک تخمک گذاری، با موش های وازکتومی شده به mate گذاشته شدند و بر اساس دریافت هورمون به پنج گروه تقسیم شدند. 1) استروژن، 2) پروژسترون، 3) استروژن + پروژسترون 4) آنتی پروژسترون + استروژن، 5) شاهد. در گروه کنترل حاملگی کاذب به صورت طبیعی ایجاد شد. 5/4 روز بعد از حاملگی از شاخ های رحمی تمامی گروه ها نمونه برداری شد و برای بررسی تغییرات بیان گلیکوکالیکس و ضخامت آندومتر رنگ آمیزی شدند.
    یافته ها
    این مطالعه بیان گر آن است که استروژن و پروژسترون باعث افزایش بیان گلیکوکالیکس پوشاننده ی آندومتر و پروژسترون باعث کاهش آن می شود. بیشترین میزان ضخامت آندومتر در گروه شاهد و کمترین آن در گروه پروژسترون دیده شد.
    نتیجه گیری
    براساس نتایج به دست آمده در این مطالعه افزودن استروژن به پروژسترون شرایط بهتری را جهت لانه گزینی در مقایسه با پروژسترون تنها ایجاد می کند. این مطالعه تجویز استروژن + پروژسترون در فاز حمایتی لوتئال در موارد تحریک تخمک گذاری را پیشنهاد می کند.
    کلیدواژگان: لانه گزینی، تحریک تخمک گذاری، گلیکوکالیکس، آندومتر
  • اکبر سلطانی، علیرضا معیری، افشین سعدی پور، سید امید سید احمدی نژاد، علی زندیه، سارا احمدی ابهری صفحه 557
    مقدمه
    شاخص های ژئومتریک گردن استخوان ران (مانند طول محور لگن و زاویه ی گردن ران) و تراکم ماده ی معدنی استخوان (BMD) نقش مهمی در تعیین خطر شکستگی و سختی استخوان گردن ران دارند. بعضی مطالعه ها نشان دهنده ی تفاوت این شاخص ها در نژادهای مختلف بوده اند. تاکنون مطالعه ای برای مقایسه ی جمعیت ایرانی با سایر کشورها از نظر شاخص های ژئومتریک انجام نشده است. هم چنین، هیچ مطالعه ای در مورد رابطه ی این شاخص ها با تراکم استخوان نواحی مختلف گردن ران در سطح جهانی وجود ندارد.
    مواد و روش ها
    جمعیت مورد مطالعه زنان یائسه ی مراجعه کننده به درمانگاه سنجش تراکم استخوان بیمارستان شریعتی در سال های 85 و 1384 بودند. زنانی که تنها عامل خطرساز موجود برای استئوپروز در آنان منوپوز بود، وارد مطالعه شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات دستگاه سنجش تراکم استخوان بود، برای بررسی عوامل ژئومتریک گردن ران از printout اسکن دستگاه از ناحیه گردن ران با بزرگ نمایی 2/1 استفاده شد. طول محور لگن (HAL) و زاویه ی گردن ران (NSA) عوامل اصلی مورد بررسی بودند. از آن جا که همه ی متغیرهای وارد شده در مطالعه، متغیرهای عددی با بازه ی وسیع بودند از آنالیز همبستگی پیرسون برای تعیین میزان همبستگی متغیرها و از آنالیز رگرسیون خطی چند متغیره برای از بین بردن اثر عوامل مخدوش کننده استفاده شد.
    یافته ها
    در مجموع 103 زن یائسه وارد مطالعه شدند. میانگین طول محور لگن در افراد مورد مطالعه 3/4±8/99 و میانگین NSA 3/4±3/120 بود. یافته های آزمون همبستگی پیرسون نشان می دهد طول محور لگن و زاویه گردن ران با هیچ یک از شاخص های تراکم ماده ی معمولی استخوان نواحی مختلف ران ارتباط معنی داری ندارند و تنها قد و وزن افراد با طول محور لگن همبستگی تام مثبت دارد. بر اساس مدل رگرسیون خطی ارتباط معنی داری بین شاخص های ژئومتریک و زاویه ی گردن ران تام و گردن ران وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های مطالعه ی ما به نظر می رسد که عوامل ژئومتریک گردن استخوان ران نقش موثری در تخمین تراکم استخوان نواحی مختلف ران ندارند. بر این اساس، اندازه گیری شاخص های ژئومتریک گردن ران به عنوان یک اندازه گیری متداول در درمانگاه های سنجش تراکم استخوان یا مراکز رادیوگرافی توصیه نمی شود. مقایسه ی یافته های این مطالعه با مطالعه های مشابه در این زمینه نشان می دهد که متوسط طول محور لگن در زنان ایرانی در مجموع کمتر از مقادیر مشابه در زنان کشورهای غربی و بیش از زنان کشورهای آسیای شرقی است که خود می تواند توجیه کننده ی میزان کمتر شکستگی های لگن در ایران نسبت به جوامع غربی و میزان بیشتر آن نسبت به جوامع شرقی باشد.
    کلیدواژگان: استئوپروز، تراکم استخوان، شاخص های ژئومتریک گردن استخوان ران، شکستگی لگن
  • اکبر عسگرزاده، امیر بهرامی، مجید رمضانی، فرزاد نجفی پور، امین مرادی، باقر لاریجانی صفحه 563
    مقدمه
    شکستگی هیپ ناشی از ترومای جزیی از عوارض جدی و خطرناک استئوپروز است که به عنوان یک مشکل مهم سلامت در جهان شناخته شده است. این مشکل حدود 20% از تخت های بخش های ارتوپدی را در بیشتر کشورهای دنیا به خود اختصاص داده و هزینه های زیادی را به جوامع تحمیل می کند. با توجه به نبود اطلاعات آماری دقیق در رابطه با میزان شکستگی های هیپ ناشی از استئوپروز در کشور ما و با عنایت به این که درباره ی شیوع این نوع شکستگی در تبریز هیچ مطالعه ای انجام نشده بود، مطالعه ی حاضر با هدف بررسی فراوانی شکستگی های غیر تروماتی هیپ در افراد بالای 50 سال شهر تبریز در سال های 85-1384 انجام شد.
    مواد و روش ها
    پرونده ی همه ی بیماران 50 ساله و بالاتر که با شکستگی هیپ در فاصله ی فروردین 1384 تا اسفند 1385 در بیمارستان های دارای بخش ارتوپدی شهر تبریز بستری شده بودند به صورت گذشته نگر مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات مربوط به سن، جنس، نوع تروما، محل شکستگی، سال و فصل شکستگی، موربیدیتی و مورتالیتی بعد از شکستگی استخراج و ثبت شد و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS اطلاعات حاصل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    تعداد موارد شکستگی هیپ طی 2 سال در افراد بالای 50 سال، 878 مورد بود. از این تعداد، 779 مورد شکستگی هیپ ناشی از تروماهای جزیی داشتند. 398 نفر از موارد شکستگی مرد و 381 نفر زن بودند. میانگین سن بیماران 75 سال بود. فراوانی شکستگی غیر تروماتی در افراد بالای 50 سال تبریز 175 نفر به ازای هر 100000 نفر برآورد شد. این میزان برای زنان 174 مورد و برای مردان 176 مورد به ازای هر 100000 نفر محاسبه شد. نسبت زن به مرد 96/0 بود.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد شیوع شکستگی استئوپروتیک هیپ در افراد بالای 50 سال شهر تبریز بالا است، این میزان در مقایسه با کشورهایی مانند سوئد و هلند پایین تر و برخی از کشورها مانند فرانسه و پرتقال تقریبا برابر است. افزایش وابسته به سن بروز شکستگی هیپ در مقایسه با کشورهای دیگر 10 سال پایین تر بود و نسبت زن به مرد در بروز شکستگی نیز پایین تر از کشورهای دیگر برآورد شد.
    کلیدواژگان: شکستگی هیپ غیر ترومایی، استئوپروز، میزان بروز، تبریز
  • ندا ولی زاده، حمیدرضا ذاکری، عباس شفیعی، پریسا سرخیل، رامین حشمت، باقر لاریجانی * صفحه 571
    مقدمه

    عصاره ی گیاه سیاهدانه از سال ها قبل به عنوان یک داروی گیاهی بی خطر برای مقاصد درمانی استفاده می شده است. در مطالعه های حیوانی، سیاهدانه تاثیر سودمندی در درمان استئوپنی ناشی از دیابت و افزایش ترمیم استخوانی داشته است. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر عصاره ی سیاهدانه بر مارکرهای استخوانی در زنان یائسه ی مبتلا به استئوپنی بود.

    مواد و روش ها

    در یک مطالعه ی کارآزمایی بالینی، 30 زن یائسه ی مبتلا به استئوپنی در محدوده ی سنی 49 تا 72 سال انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. به گروه اول عصاره ی سیاهدانه به میزان 05/0 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و به گروه دوم دارونما با همان دوز و به مدت 3 ماه داده شد. هر دو گروه در مدت مطالعه روزانه یک عدد قرص کلسیم د دریافت کردند. قبل از شروع مطالعه و در پایان 3 ماه آزمون های هماتولوژی، عملکرد کلیه و کبد، کلسیم و فسفر و مارکرهای تشکیل استخوان (شامل استئوکلسین و ALP استخوانی) و مارکر تجزیه ی استخوان (CTX) از تمام افراد به عمل آمد.

    یافته ها

    از 22 زن یائسه که دوره ی 3 ماهه ی مطالعه را تا پایان طی کردند 9 نفر در گروه سیاهدانه و 13 نفر در گروه دارونما بودند. زنان گروه دارونما نسبت به گروه سیاهدانه BMI به نسبت بالاتری داشتند. میانگین سن و سطح سرمی مارکرهای استخوانی در دو گروه در شروع مطالعه تفاوت آماری معنی دار نداشت. در پایان 3 ماه بین غلظت های سرمی مارکرهای تشکیل استخوان مانند استئوکلسین و ALP استخوان و نیز CTX که مارکر تجزیه استخوان می باشد در دو گروه دارونما و سیاهدانه تفاوت معنی دار از نظر آماری وجود نداشت. هم چنین، تفاوت تغییرات حاصل در سطح مارکرهای استخوانی (تفاوت در سطح سرمی آنها در هفته های 12 و 0) نیز بین دو گروه معنی دار نبود.

    نتیجه گیری

    در این مطالعه عصاره ی سیاهدانه در دوره ی کوتاه مدت زمانی بر مارکرهای استخوانی اثر سودمندی نداشت. اگرچه این عصاره با عارضه ی جانبی همراه نبود ولی براساس یافته های حاصل، استفاده از آن برای پیشگیری از کاهش توده ی استخوانی توصیه نمی شود. برای بررسی دقیق تر، مطالعه های بیشتر با حجم نمونه ی وسیع تر توصیه می شود.

    کلیدواژگان: سیاهدانه، مارکرهای استخوانی، استئوپنی
  • نگین مسعودی علوی، فاطمه سادات ایزدی، علیرضا عبادی، علی حاجی باقری صفحه 581
    مقدمه
    خوددرمانی رفتاری است که طی آن بیمار سعی می کند مشکلات مربوط به سلامت خود را، خود کنترل و مداوا کند. با توجه به شیوع بالای بیماری دیابت، پژوهشی کیفی از نوع فنومنولوژی با هدف بررسی تجربه ی خوددرمانی در مبتلایان به بیماری دیابت در شهر کاشان انجام شد.
    مواد و روش ها
    در یک تحقیقی کیفی از نوع فنومنولوژی بیماران مبتلا به بیماری دیابت قندی نوع 2 مراجعه کننده به درمانگاه دیابت شهر کاشان و بستری در بیمارستان مورد مصاحبه ی نیمه ساختاری قرار گرفتند. همه ی مصاحبه ها پس از کسب موافقت کتبی بیماران ضبط شد و با روش کلایزی تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    در مجموع، 20 بیمار مورد مصاحبه قرار گرفتند که 14 نفر زن و 6 نفر مرد بودند. متوسط سن شرکت کنندگان 51 سال بود. 80 کد مفهومی از مصاحبه ها استخراج شد و در 7 طبقه قرار گرفت که شامل موارد زیر بودند: رفتارهای درمان طلبانه مانند پنهان کردن بیماری، عوامل تسهیل کننده ی خوددرمانی مانند هزینه ی درمان، عوامل مربوط به بیماری شامل شدت و نوع بیماری، عوامل مربوط به پزشک مانند ترس از پزشک و احساس بی فایدگی مراجعه به پزشک، عوامل مهار کننده ی خوددرمانی مانند آموزش، شیوه خوددرمانی مانند مصرف خودسرانه ی دارو و استفاده از مواد گیاهی و بالاخره یافته های خوددرمانی مانند تاخیر در درمان و بروز عوارض.
    نتیجه گیری
    خوددرمانی رفتاری است پیچیده که به اشکال مختلف وجود دارد و عوامل متعددی بر آن اثر می گذارد. خوددرمانی در بیماری دیابت می تواند عواقبی مانند تاخیر در درمان در بر داشته باشد. می توان با آموزش بیمار و تسهیل دسترسی به امکانات درمانی رفتارهای مناسب درمان طلبانه را در بیماران دیابتی نوع 2 تقویت نمود.
    کلیدواژگان: دیابت قندی، خوددرمانی، فنومنولوژی
  • حسن مظفری خسروی، بمانعلی جلالی، محمد افخمی اردکانی صفحه 589
    مقدمه
    گیاه Hibiscus Sabdariffa به طور گسترده در مناطق حاره ای کاشت می شود و رنگ قرمز گلبرگ آن به عنوان نوشیدنی و رنگ غذایی کاربرد دارد. برای پیشگیری و درمان سنگ های کلیوی و مثانه در طب سنتی، هم چنین به عنوان آنتی باکتریال، ضد قارچ، ماده ی هیپوکلسترولمیک، آنتی اسپاسمودیک و کاهنده ی فشارخون استفاده می شود. هدف این مطالعه تعیین اثر مصرف کوتاه مدت چای این گیاه توسط بیماران دیابتی بر میزان قند و لیپید آنها بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه ی کارآزمایی بالینی دو سوکور 60 بیمار مبتلا به دیابت از مرکز تحقیقات دیابت یزد به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. به مدت 30 روز، یک گروه روزانه 2 بار، صبح و عصر بین وعده های غذایی از دم کرده ی چای معمولی و گروه دوم چای ترش مصرف کردند. بسته های حاوی یک قاشق غذاخوری سر صاف چای به افراد داده و نحوه ی تهیه ی آن نیز آموزش داده شد به طوری که هربسته در یک لیوان آب به مدت 20 تا 30 دقیقه دم شده و روزانه صبح و عصر بین وعده های غذایی مصرف شد. در ابتدا و انتهای مطالعه، نمونه ی خون بعد از ناشتایی به مدت حداقل 12 ساعت از افراد گرفته و قندخون، هموگلوبین A1C، کلسترول تام، تری گلیسرید، کلسترول HDL، کلسترول LDL، لیپوپروتئین Lp(a)، آپو A1 و آپو B100 اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و P کمتر و مساوی 05/0 به عنوان سطح معنی داری در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    53 نفر (27 نفر گیرنده ی چای ترش و 26 نفر گیرنده ی چای معمولی) تا پایان مطالعه مشارکت داشتند. به جز Lp(a) و آپو A1، تمام لیپیدها و لیپوپروتئین های مورد مطالعه در گیرندگان چای ترش قبل و بعد از مداخله کاهش و افزایش (HDL-C) معنی داری را نشان دادند، در حالی که در گیرندگان چای معمولی تنها کلسترول HDL قبل و بعد از مداخله افزایش معنی داری نشان داد که نزدیک به 7/16% افزایش یافت. میانگین قندخون ناشتا در هر دو گروه قبل و بعد از مداخله تفاوت معنی داری نداشت. میانگین هموگلوبین A1C قبل و بعد از مداخله در گیرندگان چای ترش برخلاف گیرندگان چای معمولی تفاوت معنی داری نشان داد.
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد مصرف دم کرده ی چای ترش به طور معنی داری نسبت به چای معمولی بر اصلاح پروفایل لیپیدهای خون موثر است ولی بر قند و هموگلوبین A1C اثر معنی دار طبی ندارد. با توجه به یافته های این مطالعه و بررسی های مشابه دیگر، مصرف متعادل چای ترش توسط افراد مبتلا به دیابت تاثیر خواهد داشت.
    کلیدواژگان: چای ترش، بیماران مبتلا به دیابت، گیاه Hibiscus Sabdariffa
  • مرتضی تقوی، صدیقه فاطمی، حسین آیت الهی صفحه 599
    مقدمه
    سندرم تخمدان پلی کیستیک شایع ترین علت عدم تخمک گذاری و هیپرآندروژنیسم است.این بیماری اغلب با چاقی و مقاومت به انسولین همراه است. افزایش ذخایر آهن بدن با وقوع عدم تحمل به گلوکز، دیابت نوع 2، دیابت حاملگی و سندرم متابولیک رابطه دارد و گزارشی در مورد افزایش فریتین در زنان چاق مبتلا به تخمدان پلی کیستیک وجود دارد اما آن مطالعه در بیماران چاق مبتلا به این بیماری انجام شده است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی این رابطه در بیماران مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک فاقد اضافه وزن و چاقی بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه 50 بیمار مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک بدون اضافه وزن بر اساس ویژگی های تشخیصی گردهمایی روتردام انتخاب شدند. در تمام بیماران پس از یک ناشتایی دوازده ساعته سطح سرمی فریتین، گلوکز،کلسترول، تری گلیسرید و انسولین اندازه گیری شد. مقاومت به انسولین با فرمول HOMA-IR محاسبه شد. سپس این مقادیر با یک گروه شاهد 38 نفری با سن و نمایه ی توده ی بدن مشابه و فاقد علایم این بیماری مقایسه شدند.
    یافته ها
    سن متوسط در گروه بیماران 78/5±27 سال و نمایه ی توده ی بدن 82/3±11/21 کیلوگرم بر متر مربع بود. سطح فریتین در گروه بیماران 39/32±45/60 و در گروه شاهد 65/23±48/47 نانوگرم در میلی لیتر بود. میزان مقاومت به انسولین در گروه بیماران 91/0±61/2 و در گروه شاهد 72/0±74/1 بود. میزان افزایش سطح سرمی فریتین، انسولین و مقاومت به انسولین در گروه بیمار بیماران نسبت به گروه شاهد از نظر آماری قابل ملاحظه نبود و میزان ذخایر آهن سرم با میزان مقاومت به انسولین و سطح انسولین و لیپید های سرم رابطه نداشت.
    نتیجه گیری
    در بیماران سندروم مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک فاقد اضافه وزن، افزایش قابل ملاحظه ای در ذخایر آهن بدن رخ نمی دهد.
    کلیدواژگان: سندرم تخمدان پلی کیستیک، فریتین سرم، مقاومت به انسولین، زنان فاقد اضافه وزن
  • مریم برزین، پروین میرمیران، علی رمضانخانی، حسین حاتمی، فریدون عزیزی صفحه 605
    مقدمه
    اضافه وزن و چاقی در تمام جوامع یک مشکل بهداشتی است که به سرعت در حال افزایش است. گزارش های مختلفی از میزان شیوع چاقی در ایران منتشر شده، اما تا کنون برآورد دقیقی از میزان چاقی در مردان جوان گزارش نشده است. هدف از این بررسی که در قالب یک مطالعه ی جمعیتی انجام شد، مشخص کردن شیوع چاقی و اضافه وزن در پسران جوان ساکن شهر تهران بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه ی مقطعی تحلیلی از مراجعه کنندگانی که برای تلقیح واکسن های قبل از اعزام به خدمت سربازی به یکی از مراکز بهداشتی درمانی تهران مراجعه نموده بودند، از اول تا بیستم شهریور ماه سال 1386 به طور تصادفی 680 نفر انتخاب شدند. 37 نفر به دلیل ورزشکار بودن کنار گذاشته شدند و از بقیه 643 مرد جوان 25-18 ساله، اندازه گیری قد، وزن، دور کمر و دور باسن انجام شد. نمایه ی توده ی بدن و نسبت دور کمر به دور باسن مشخص و میزان شیوع چاقی و اضافه وزن برای هر رده ی سنی محاسبه شد.
    یافته ها
    میانگین سنی شرکت کنندگان، 9/1±7/20 سال و میانگین نمایه ی توده ی بدن 5/6±1/24 کیلوگرم بر متر مربع بود. شیوع نمایه ی توده ی بدن غیر طبیعی (مساوی یا بیشتر از 2m/Kg 25) 3/67% (حدود اطمینان 95%: 7/71-9/62) بود. 2/23% (حدود اطمینان 95%: 5/26-9/19) اضافه وزن داشتند و 5/9% (حدود اطمینان 95%: 8/11-2/7) چاق بودند. شیوع چاقی مرکزی با معیار دور کمر به دور باسن مساوی و بیشتر از 9/0، 2/7% و با معیار اندازه ی دور کمر مساوی و بیشتر از 94 سانتی متر، 5/7% بود. 8/70% افراد چاق و 2/29% افراد دارای اضافه وزن، مبتلا به چاقی شکمی هم بودند (001/0p<). بیشترین شیوع چاقی در سن 25 سالگی (4/18%) و بیشترین شیوع اضافه وزن در 24 سالگی (5/41%) دیده شد.
    نتیجه گیری
    این گزارش نشان داد که درصد قابل توجهی از مردان جوان در جمعیت شهرنشین تهران دارای اضافه وزن ویا چاقی هستند و این میزان اگر چه از جوانان آمریکایی و عربی منطقه ی مدیترانه ی شرقی کمتر است، مشابه مقدار گزارش شده ی کشورهای اروپایی در همین جنس و گروه سنی است.
    کلیدواژگان: اضافه وزن، چاقی، شیوع، مردان جوان
  • پیمان نصری، مهین هاشمی پور، سیلوا هوسپیان، امیرحسین شاه کرمی، علی مهرابی، رضوانه هادیان، مسعود امینی صفحه 615
    مقدمه
    کم کاری مادرزادی تیروئید (CH) یکی از شایع ترین علل قابل پیشگیری عقب ماندگی ذهنی است. تعیین اتیولوژی CH به کمک آزمایش های بیوشیمیایی معمول مقدور نیست. شیوه های تصویربرداری متعدد تیروئید برای ارزیابی آناتومی و عملکرد غده ی تیروئید استفاده می شود که از بین آن ها، اسکن رادیوایزوتوپ تیروئید به عنوان گزینه ی انتخابی توصیه می گردد. با توجه به محدودیت های زمانی انجام اسکن رادیو ایزوتوپ و مشکلات والدین در دسترسی به مراکز تصویربرداری از یک سو و استفاده از سونوگرافی با توجه به معایب و محاسن آن در تعیین اتیولوژی کم کاری مادرزادی تیروئید (CH) از سوی دیگر، هدف از این مطالعه بررسی کارآیی سونوگرافی در مقایسه با اسکن رادیوایزوتوپ در بررسی وضعیت تیروئید کودکان مبتلا به CH در طرح غربالگری این بیماری در اصفهان بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه که از خرداد 81 تا شهریور 86 به طول انجامید، نوزادان مبتلا به CH که هر دو روش تصویربرداری اسکن رادیوایزوتوپ و سونوگرافی برای آنها انجام شده بود، مورد ارزیابی قرار گرفتند. از آنجا که روش استاندارد تصویربرداری در CH اسکن رادیونوکلئید است، با محاسبه ی حساسیت و ویژگی سونوگرافی نسبت به اسکن رادیونوکلئید، مقایسه ی بین سونوگرافی و اسکن رادیونوکلئید انجام شد.
    یافته ها
    در این مطالعه، 102 نوزاد مورد مطالعه قرار گرفتند. بر اساس یافته های سونوگرافی، در 63 مورد تیروئید طبیعی، 27 مورد آژنزی، 3 مورد اکتوپی و 9 مورد هیپوپلازی تیروئید گزارش شد. بر اساس یافته های اسکن، در 57 مورد تیروئید طبیعی، 36 مورد آژنزی و 9 مورد اکتوپی گزارش شد. حساسیت، ویژگی، ارزش اخباری مثبت، ارزش اخباری منفی، میزان درست نمایی مثبت، میزان درست نمایی منفی سونوگرافی نسبت به اسکن رادیوایزوتوپ به ترتیب 77%، 92%، 89%، 84%، 6/9، 25/0 بود. حساسیت و ویژگی سونوگرافی درمقایسه با اسکن در تشخیص تیروئید اکتوپیک به ترتیب 33% و100% بود.
    نتیجه گیری
    اولترا سونوگرافی تیروئید در نوزادان مبتلا به CH روش به نسبت مناسبی برای تشخیص دیس ژنزی تیروئید است و حساسیت و ویژگی محاسبه شده برای این روش هر چند در حد اسکن نمی باشد ولی از سطح قابل قبولی در بررسی های اولیه برخوردار است. بنابراین می توان از آن به عنوان اولین گزینه ی تصویربرداری در بیماران با تشخیص CH به خصوص در مواردی که خانواده همکاری لازم را برای انجام اسکن ننماید، استفاده نمود.
    کلیدواژگان: اولترا سونوگرافی، اسکن رادیونوکلئید، کم کاری مادرزادی تیروئید، اتیولوژی
  • ارسلان دمیرچی، فرهاد رحمانی نیا، بهمن میرزایی، صادق حسن نیا، محسن ابراهیمی صفحه 623
    مقدمه
    کافئین ماده ای است که در بعضی از غذاها به ویژه قهوه، چای، کاکائو، انواع شکلات ها و برخی نوشیدنی ها یافت می شود. هدف از این مطالعه بررسی اثرات توام مصرف کافئین، اضافه وزن و فعالیت ورزشی بر فشار خون بود.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه ی دوسوکور تصادفی، 6 مرد غیرفعال و بزرگسال (با میانگین نمایه ی توده ی بدن 22/1±55/29 کیلوگرم بر مترمربع و سن 83/0±50/22 سال، قد 12/9±174 سانتی متر، وزن 85/8±31/89 کیلوگرم و درصد چربی بدن 62/3±38/26% مورد بررسی قرار گرفتند. فعالیت ورزشی مورد نظر شامل30 دقیقه دویدن روی نوارگردان با شدت 60% حداکثر اکسیژن مصرفی بود. این فعالیت، یک ساعت پس از مصرف کافئین (5 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) و دارونما، در دو جلسه ی مجزا و مشابه برای هر آزمودنی انجام شد. ضربان قلب آزمودنی ها در طول فعالیت ثبت شد. فشارخون در سه مرحله، قبل از مصرف کافئین یا دارونما، یک ساعت پس از مصرف کافئین یا دارونما و بلافاصله بعد از پایان فعالیت اندازه گیری شد.
    یافته ها
    آزمون آماری تی نشان داد که فشارخون سیستولی و دیاستولی و میانگین فشارخون شریانی با مصرف کافئین در حالت استراحت افزایش یافت (05/0p≤) اما در پایان فعالیت، تفاوت بین کافئین و دارونما معنی دار نبود. هم چنین، اختلاف معنی داری در ضربان قلب مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    مصرف کافئین قبل از ورزش در افراد دارای اضافه وزن موجب افزایش فشارخون به بالاتر از حد طبیعی نمی شود. به نظر می رسد که تاثیر کافئین، اضافه وزن و فعالیت ورزشی نمی تواند برای افراد خطرناک باشد.
    کلیدواژگان: کافئین، فشار خون، فعالیت ورزشی، اضافه وزن
  • زهرا سلطانی، محمد خاکساری*، نادر شاهرخی، نوذر نخعی، وحید شیبانی صفحه 629
    مقدمه

    مطالعه های زیادی نشان داده اندکه خیز (ادم) مغزی کنترل نشده علت بسیاری از ناتوانی ها و مرگ و میرها در ضربه ی مغزی است. مطالعه های قبلی اثر محافظت کنندگی مصرف تنهای استروژن و پروژسترون را در ضربه مغزی نشان داده اند. در این مطالعه اثر مصرف توام استروژن و پروژسترون به دنبال ضربه ی مغزی منتشر بر خیز مغزی و پیامد نورولوژی آن در موش های صحرایی ماده بررسی شده است.

    مواد و روش ها

    این پژوهش مداخله ای تجربی در 8 گروه موش صحرایی ماده انجام شد که گروه ها به ترتیب 1- شاهد، 2- شم، 3- ترومای بدون تخمدان (TBI+OVX)، 4- حلال، 5- دوز فیزیولوژیک استروژن + دوز فیزیولوژیک پروژسترون (E1+P1)، 6- دوز فیزیولوژیک استروژن + دوز فارماکولوژیک پروژسترون (E1+P2)، 7- دوز فارماکولوژیک استروژن + دوز فیزیولوژیک پروژسترون (E2+P1) و 8-دوز فارماکولوژیک استروژن + دوز فارماکولوژیک پروژسترون (E2+P2) تقسیم شدند. تزریق هورمون ها به صورت تک دوز و داخل صفاقی دو هفته بعد از اوارکتومی و نیم ساعت بعد از القای ضربه مغزی منتشر به روش مارمارو انجام شد. خیز مغزی به وسیله ی اندازه گیری محتوای آب مغزی و سلامت سد خونی مغزی به وسیله ی میزان رنگ آبی ایوانز خارج عروقی و پیامدهای نورولوژی به وسیله ی نمره ی نورولوژی حیوانی تعیین شد.

    یافته ها

    محتوای آب مغزی، در گروه 8 در مقایسه با گروه حلال و گروه 6، به ترتیب کاهش معنی دار 68/2% و 88/2% نشان داد و در گروه 5 در مقایسه با گروه 6، کاهش معنی دار29/2% یافت. میزان رنگ آبی ایوانز در گروه های 6 و 7 در مقایسه با حلال، به ترتیب کاهش معنی دار 1/21% و 7/14% پیدا کرد. نمره ی نورولوژی یک ساعت بعد از ضربه ی مغزی، در گروه 5 در مقایسه با حلال و گروه 3 به ترتیب افزایش معنی دار 5/2 و 2 نشان داد. هم چنین در 4 و 24 ساعت بعد از ضربه ی مغزی، در همه گروه های تزریقی نمره ی نورولوژی درمقایسه باگروه 3 افزایش معنی دارپیداکرد و در24 ساعت بعد از ضربه، این نمره در گروه های 7 و 8 در مقایسه با حلال، افزایش معنی دار 2/1 را نشان داد.

    نتیجه گیری

    این مطالعه نشان داد که اثر مفید مصرف توام استروژن و پروژسترون در کاهش خیز مغزی و بهبود پیامدهای نورولوژی، بستگی به دوزی ازاستروژن داردکه باپروژسترون مصرف می شود.

    کلیدواژگان: نمره ی نورولوژی، خیز مغزی، آسیب مغزی منتشر، محتوای آب مغز، آبی ایوانز، استروژن، پروژسترون
  • فاطمه صباغ زیارانی، نسیم برهانی، فرزاد رجایی، محمدحسین اسماعیلی صفحه 647
    مقدمه
    کاربرد وسیع دستگاه های مولد امواج الکترومغناطیسی بسیار قابل توجه است. دستگاه ها و تجهیزات زیادی با مشخصات تکنیکی گسترده تولید کننده ی این امواج هستند. در مطالعه ی حاضر تاثیر امواج الکترومغناطیسی با شدت 5/0 میلی تسلا و فرکانس 50 هرتز بر باروری و بافت تخمدان موش سوری در مرحله ی پیش لانه گزینی مورد بررسی شد.
    مواد و روش ها
    80 موش سوری ماده به دو گروه تقسیم شدند. موش های گروه شاهد، در معرض میدان قرار نگرفتند و موش های گروه تجربی به مدت دو هفته، هفته ای 6 روز و روزانه 4 ساعت در معرض میدانی با فرکانس 50 هرتز و شدت 5/0 میلی تسلا قرار داده شدند. در روز هشتم تحریک تخمک گذاری در موش های هر دو گروه انجام شد و برای جفت گیری در مجاورت موش های نر قرار داده شدند و صبح روز بعد موش های پلاک مثبت به عنوان موش های حامله تلقی شدند. در حین لانه گزینی، موش ها کشته و بلاستوسیست ها با روش فلاشینگ شاخ های رحمی خارج شدند. نمونه های تخمدان در هر دو گروه پس از طی مراحل آمادش بافتی با میکروسکوپ نوری بررسی شدند و داده ها با استفاده از نرم افزار آماریSPSS و آزمون تی و با معنی داری 05/0>p تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    درصد موش های پلاک مثبت در گروه در معرض میدان (50%) نسبت به گروه شاهد (5/67%) کاهش یافته ولی این کاهش از نظر آماری معنی دار نبود. میانگین تعداد جنین در گروه شاهد 8/4±9 و در گروه مورد 7/5±5/5 بود. آزمون آماری، اختلاف معنی داری را بین میانگین رتبه ای دو گروه نشان داد (03/0P<). اندازه ی فولیکول های اولیه ی تک لایه ای بر حسب میکرومتر در گروه مورد نسبت به گروه شاهد کاهش معنی داری نداشت (79/1±17/12، 53/1±33/12 و 810/0p>). اگرچه تعداد کل فولیکول ها و فولیکول های اولیه ی تک لایه ای و اجسام زرد در گروه مورد نسبت به گروه شاهد افزایش داشت ولی این تفاوت ها معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    میدان الکترومغناطیسی با فرکانس پایین در مدت زمان کوتاه بر باروری موش های ماده تاثیر منفی دارد ولی در مطالعه های بافت شناسی تغییری در بافت تخمدان دیده نشد.
    کلیدواژگان: میدان الکترومغناطیسی، باروری، تخمدان، موش
|
  • Effects of Estrogen and progesterone On Endometrial Glycocalyx Expression In Superovulated Mice in The Implantation Window Time
    Dr. B. Niknafs, F. Afshari Page 11
    Introduction
    Considerable attention is focused on the effects of the electromagnetic field (EMF) due to its wide-ranging use in everyday life. Appliances and various equipments are sources of electromagnetic fields with a wide-range of technical characteristics. In this study we investigated the effect of EMF (50 Hz, 0.5 mT) on fertility and mouse gonads in preimplantation.
    Materials And Methods
    Eighty female mice were divided in to 2 groups the control group was not exposed to EMF, while the case group was exposed to 4 hours per day, to 50 Hz & 0.5 mT EMF 6 days a week, for 2 weeks. On the 8th day of exposure, female mice in both groups were superovoulated and mated overnight. Next morning females with a vaginal plug were identified as pregnant mice at the time of implantation, the pregnant mice were sacrificed and blastocysts were subsequently obtained from these mice by flushing the uterus horns. The samples of ovaries in all groups were taken and were processed for light microscopic studies, and the data was compared using t-test (SPSS, considering, and P<0.05), significant.
    Results
    The mean number of pregnant mice decreased in the EMF group (50%) as compared to the control group (67.5%), difference not significant. The mean number of fetuses per pregnancy was 9±4.8 in the control group and 5.5±5.7 in the experimental group, with significant decrease between the means of the 2 groups (P<0.03). The analysis of the size of monolayer primary follicle in the EMF exposed groups did not show significant decrease compared to the control group (12.33±1.53, 12.17± 1.79 and P>0.810). Although the total number of follicles, number of monolayer primary follicles and corpus luteum, increased in comparison to control group following there was no significant differences between them.
    Conclusion
    The findings indicated that the EMF, following short periods of exposure, has negative effects on female mice fertility, whereas histological studies showed no changes in ovaries.
    Keywords: EMF, Fertility, Ovary, Mouse
  • A. Soltani, A. Moayyeri, A. Saadipoor, S.O. Seyedahmadinejad, A. Zandieh, S. Ahmadi Abhari Page 557
    Introduction
    Geometric indices of the femoral neck and bone mineral density (BMD) have been proposed to play a major role in prediction of hip fracture risk, with some studies showing a racial variation in such indices. However, no data study in Iran has estimated these parameters for Iranian patients, nor has the relationship between these indices and BMD parameters in different sub-regions of hip been investigated.
    Materials And Methods
    Postmenopausal women referred to the bone densitometry center of the Shariati Hospital comprised the study population. Patients with apparent risk factors of osteoporosis were excluded. Bone mass was determined using dual-energy X-ray absorptiometry on Lunar DPX bone densitometers. For calculation of femoral neck geometric indices, the printout of the hip densitometry with magnification of ½ was used. Hip axis length (HAL) and neck-shaft angle (NSA) were the main outcomes of the study. We used Pearson correlation analysis for determination of relationship between geometric indices and other variables and multivariate linear regression analysis for adjustment of other independent variables in prediction of femoral BMD.
    Results
    Among 103 postmenopausal women studied, mean HAL was 99.8±4.3 millimeters and mean NSA was 120.3±4.3 degrees. Pearson correlation analysis revealed no correlation between HAL and NSA with BMD results of different sub-regions of hip, but there was a significant positive correlation between HAL and height and weight neither did multivariate regression analysis reveal any significant relationship between HAL and NSA with BMD of total femur and femoral neck. Conculsion: According to our results, it is unlikely that geometric indices play a major role in determination of hip BMD parameters making their routine use in bone densitometry centers not essential supported. Mean HAL of Iranian women is lower than that of Western countries and higher than that of East Asian countries. This is in line with observation of rates of hip fracture in Iran lower that Western rates and higher than Eastern rates.
    Keywords: Bone mineral density, Postmenopausal, Hip axis length, Neck, shaft angle, Osteoporosis, Densitometry, Pearson correlation analysis
  • A. Aliasgarzadeh, A. Bahrami, M. Ramazani, F. Najafipoor, A. Moradi, L. Larijani B. Page 563
    Introduction
    Nontraumatic hip fracture due to osteoporotic is one of the most serious complications of this significant worldwide health problem. Osteoporotic hip fracture constitutes almost 20% of orthopedic ward admissions in most countries, with significant health related budgets being spent for care of these patients. Considering the lack of precise statistical data of osteoporotic hip fracture rates in our country, and any previous investigations regarding the problem in Tabriz (a large city in northwestern part of Iran), we investigated the frequency of this epidemic in residents aged over 50 years of Tabriz.
    Materials And Methods
    In a retrospective - descriptive study, we reviewed medical records of all patients over 50 years inhabitants of Tabriz, admitted with hip fracture in city hospitals, during 24 months, from March 2005 to February 2007. Data regarding age, sex, type of trauma, type of fracture, and in-hospital morbidity and mortality were extracted, and analysis was performed using SPSS14 software.
    Results
    During the study period there were 878 admissions for hip fracture in subjects aged over 50 years there were 779 patients with nontraumatic hip fracture (398 males and 381 females) mean age 75.1±9.1. It is estimated that the rate of nontraumatic hip fracture in these citizens of Tabriz is 175 per 100000 population, 174 for females and 176 for males, with a female to male ratio of 0.96.
    Conclusion
    The frequency of nontraumatic osteoporotic hip fracture among individuals aged over 50 years of Tabriz, is high, although these rates are lower than those reported from Sweden and the Netherlands, and similar to France and Portugal. The age related surge of osteoporotic hip fracture occurs 10 years earlier in our country, and female to male ratio is lower than those of other countries.
    Keywords: Nontraumatic hip fracture, Osteoporosis, Incidence
  • N. Valizadeh, Hr Zakeri, A. Shafiee, P. Sarkheil, R. Heshmat, B. Larijani Page 571
    Introduction

    The extract of the seeds of Nigella sativa (Ns) has been used therapeutically for centuries as a safe herbal medicine, and has been reported to have beneficial effects in the treatment of diabetic osteopenia and bone healing in animal models. In the present study, we examined the effect of Ns seed oil extract on biochemical bone markers in osteopenic postmenopausal women.

    Materials And Methods

    In a placebo controlled clinical trial, 30 osteopenic postmenopausal women, aged 49-72 years, were randomized to either 3-month Ns (oil) treatment (3cc, 0.05 cc/kg/day p.o.) or placebo groups. In all subjects, calcium-D supplements (1 tab per day) were administered during the 3 month study period. At baseline and after 3 months CBC diff, liver and kidney function tests, and serum levels of calcium and phosphate and plasma levels of bone markers (including CTX,Osteocalcin and Bone-ALP) were measured.

    Results

    Twenty-two participants completed the 3 month study period (9 in the Ns group and 13 in the placebo group). Women in the placebo group had relatively higher BMI in comparison with those in the Ns group. Other characteristics and bone markers levels were similar between two groups at the baseline. Plasma levels of bone markers including CTX, Osteocalcin and Bone ALP did not differ significantly between the Ns and placebo groups at the end of the 3 months neither did changes in bone markers over the course of study show statistically significant differences between the two groups.

    Conclusion

    Although Ns oil was safe, no reports of adverse reactions were observed in this study, we found no beneficial effect of Ns treatment on bone turnover markers. Based on our results, we do not recommend it for the prevention or treatment of bone loss. However this needs to be further investigated in the long-term clinical trials and with larger sample sizes.

    Keywords: Nigella sativa, Bone markers, Osteopenia
  • N. Masoudi Alavi, F. Izadi, A. Ebadi, A. Hajbagheri Page 581
    Introduction
    It has been recognized that adoption of self treatment or self management skills by diabetics is beneficial in treatment/management of their disorder. Self-treatment or self-management is the behavior that a patient follows to relieve his/her health related problems without professional supervision.
    Materials And Methods
    In a qualitative and phenomenology study, adult patients with diabetes mellitus type 2, who were referred to the diabetes clinic in Kashan in 1386, were interviewed with and questioned about their experiences in self treatment all interviews were recorded and data was analyzed using the Colizzi method.
    Results
    Twenty patients (14 females and 6 males) participated in the study, average age 51 years. The 80 themes extracted from the interviews were clustered in 7 categories. Concealing the disease, such as denial factors facilitating self treatment, such as treatment costs factors related to disease such as type and severity of the disease factors related to the physician, such as trust and availability and hopeless of consulting the doctor the restricting inhibitor factors like education, or unsupervised self treatment, such as self medication self treatment related consequences like delayed recovery or complications.
    Conclusion
    Self treatment is a complex behavior with different presentations that is influenced by so many interrelated factors. Self treatment in diabetes mellitus can have severe consequences, viz. delay in treatment. Patient education and facilitating easier access to treatment can improve the use of such treatments.
    Keywords: Diabetes mellitus, Self treatment, Phenomenology
  • H. Mozaffari, Khosravi, Ba. Jalali, M. Afkhami, Ardakani Page 589
    Introduction
    Hibiscus Sabdariffa is widely cultivated in tropical areas and its red persistent calyx is the major component possessing a sour taste that is used in beverages and food colorants. As a traditional medicine, it is claimed to be effective against kidney stones and urinary bladder stones, and is also used for its antibacterial, antifungal, hypocholesterolemic, antispasmodic and antihypertensive actions. We conducted this study to evaluate the effects of sour tea on blood sugar, lipids and lipoproteins.
    Materials And Methods
    This sequential double-blind randomized controlled clinical trial was conducted on 60 diabetic patients in the Yazd Diabetic Research Center. Patients were assigned randomly into two groups, the sour tea (ST) and the ordinary tea (OT) group. Sachets containing one spoonful of sour or ordinary tea were given to the patients, based on random numbers. They were instructed to consume one glass of boiled water, boiled for 20-30 min, 2 times daily between their meals in the morning and afternoon, for 30 days. Fasting blood samples were taken at the beginning and at the end of the study for measuring blood glucose, hemoglobin A1C, total cholesterol, HDL-C, LDL-C, triglycerides, Apo AI, Apo B100 and Lp(a). Data were analyzed using the SPSS statistical package.
    Results
    A total 60 patients were recruited, 53 of whom completed the study (27 in ST and 26 in OT). Except for Lp(a) and Apo AI, means of all lipids and lipoproteins at the beginning, were significantly decreased or increased (HDL-C) compared with the related means at of the end of the study in the sourtea (ST) group however, only the mean for HDL-C was significantly increased (approximately 16.7%) at the end of intervention in in the ordinary tea (OT) group. The mean for fasting blood glucose at the end of study did not differ significantly with the initial mean in both groups. In contrast, the mean of hemoglobin A1C was significantly decreased in the ST group.
    Conclusion
    The results showed that sour tea has significant effects on blood lipid profiles in diabetic patients however, it did not have significant effects on blood glucose or hemoglobin A1C. Drinking sour tea can be recommended for diabetic patients.
    Keywords: Sour tea, Diabetics, Hibiscus sabdariffa
  • M. Taghavi, S. Fatemi, H. Ayatollahi Page 599
    Introduction
    Polycystic ovarian syndrome (PCOS) is the most common cause of anovulation and hyperandrogenism, and obesity and insulin resistance are usually associated with this disease. Body iron stores are positively associated with glucose intolerance, type 2 diabetes mellitus, gestational diabetes and metabolic syndrome. It is reported that serum ferritin levels increase in obese women with PCOS. The aim of this study was to evaluate this relationship in women, neither overweight or obese, but suffering from PCOS.
    Materials And Methods
    Fifty women with PCOS, without overweight, were selected based on the Rotterdam workshop criteria. After 12 hours fasting, serum ferritin, fasting blood sugar, cholesterol, triglycerides, HDL and insulin were measured and insulin resistance was calculated by HOMA-IR data was compared with that of 38 asymptomatic control subjects, matched for BMI and age.
    Results
    In the patient group, mean age was 27±5.78 years and mean BMI was 21.11±3.82 Kg/m2 mean serum ferritin in patients was 60.45±32.39, being 47.48±23.65 ng/mL in controls. Insulin resistance in patients was 2.61±0.91 and 1.74±0.72 in controls. Increases in serum ferritin, insulin and insulin resistance in patients were not statistically significant. There was no correlation between body iron stores and serum insulin level, insulin resistance and serum lipoproteins.
    Conclusion
    Results showed that in non-overweight women with PCOS there is no significant increment of body iron stores.
    Keywords: Polycystic Ovarian Syndrome, Ferritin, Insulin resistance, Non overweight women
  • M. Barzin, P. Mirmiran, A. Ramezankhani, H. Hatami, F. Azizi Page 605
    Introduction
    Overweight and obesity is a rapidly growing health problem in every society. Although different reports on increasing obesity in Iran have been published, no accurate estimate has been reported on the prevalence of obesity among young men. The aim of this study, conducted in a sample population of young Tehranian men, was to determine the frequency of overweight and obesity in this group.
    Materials And Methods
    This cross-sectional study was carried out between the 1st and 20th of Shahrivar 1386. Subjects were 680 young men, randomly selected from among those referring to the health centers for the Pre-Military Service Vaccination Program. Of these, 37 who were sportsmen, were, excluded from the study population. Anthropometric measurements for height, weight, waist and hip circumference of the remaining 643 male subjects, aged 18-25 years old, were obtained their body mass index (BMI) and waist-to-hip ratios were also estimated. Following data collection, the frequencies of obesity and overweight for each age group were determined.
    Results
    Mean age was 20.7±1.9, and mean body mass index was 24.1±6.5. The frequency of abnormal body mass index (equal to or more than 25Kg/m2) among the sample population was 32.7% (CI 95%: 29-36.3) of which 23.2% (CI 95%: 19.9-26.5) were overweight and 9.5% (CI 95%: 7.2-11.8) were obese the frequency of central obesity, was 7.2%, based on criteria ≥0.9for waist- to- hip ratio, and 7.5%, based on criteria ≥94 cm for waist circumference. Results showed that 70.8% of obese subjects and 29.2% of overweight ones had abdominal obesity (P<0.001). The highest frequency (18.4%) for obese persons was seen around the age of 25 years and that for overweight (41.5%) was seen around the age of 24y.
    Conclusion
    This study reveals that a remarkable percentage of young men in the city of Tehran are either obese or overweight.
    Keywords: Overweight, Obesity, Prevalence, Young men
  • P. Nasri, M. Hashemipur, S. Hovsepian, A. Shahkarami, A. Mehrabi, R. Hadian, M. Amini Page 615
    Introduction
    Congenital hypothyroidism (CH) is the most prevalent preventable cause of mental retardation. Since it is impossible to determine the etiology of CH by biochemical tests per se, imaging modalities of thyroid gland are used to evaluate the morphology and function of this gland and among them radionuclide scanning is currently the gold standard. Considering the limitations of time and accessibility of radioisotope scanning and benefits and faults of ultrasonography in determination of etiology of CH, the aim of this study was to determine the usefulness of sonography as compared to the gold standard imaging method of scintigraphy, in the diagnosis of etiology of primary congenital hypothyroidism in the screening program of Isfahan.
    Materials And Methods
    This study was conducted from May 2002-February 2007. In order to compare ultrasonography to thyroid scintigraphy for etiologic diagnosis of CH, 102 CH newborns examined by both thyroid scintigraphy and ultrasonography were included in this study. The ultrasonographic findings were compared with the standard-of-reference scintigraphic findings and the sensitivity, specificity of the ultrasonography were determined.
    Results
    According to results of the ultrasonography 63, 27, 3 and 9 infants had normal thyroid glands, agenesia, ectopia and hypoplasia respectively and based on scintigraphic results 57, 36 and 9 of them had normal thyroid gland, agenesia and ectopia respectively. Ultrasound detected sensitivity, specificity, positive predictive value, negative predictive value, LR+ and LR- were 86%, 86%, 90%, 90%, 6.1 and 0.16 respectively. The sensitivity and specificity of ultrasonography compared with thyroid scintigraphy in diagnosis of thyroid gland ectopia was 33% and 100% respectively.
    Conclusion
    Although calculated sensitivity and specificity of this method was not equal to those of thyroid radioisotope scanning but had an acceptable range, thyroid ultrasonography is a relatively appropriate imaging tool for diagnosing thyroid dysgenesia. Hence ultrasonography can be used as the first imaging tool for diagnosing CH, especially when the family prefers not to have the infant scanned.
    Keywords: Ultrasonography, Radioisotpoe scanning, Congenital hypothyroidism, Etiology
  • A. Damirchi, F. Rahmani, Nia, B. Mirzaei, S. Hasan, Nia, M. Ebrahimi Page 623
    Introduction
    Caffeine is a naturally occurring substance that is widely consumed in a variety of forms. The aim of this study was to assess the effect of caffeine on blood pressure in overweight men during exercise and at rest.
    Materials And Methods
    In double-blind randomly designed study, six men (BMI 29.55±1.22 kg/m2, age 22.50±0.83 yr, height 174±9.12cm, weight 89.31±8.85kg, body fat percent 26.38±3.62) with sedentary lifestyles, performed 30 minutes running on treadmill at similar exercise intensities (60% VO2max), 1 hour after taking caffeine (5 mg/kg body weight) or placebo. Heart rate was recorded during exercise, and blood pressure (BP) was measured before and 1 hour after taking caffeine and immediately after exercise, and data analysis was conducted using student' t-test.
    Result
    Results indicated that systolic and diastolic BP and mean arterial pressure significantly elevated following caffeine intake at rest, but no significant differences were observed after exercise no significant differences were observed between caffeine and placebo in heart rate during exercise.
    Conclusion
    The findings indicate that caffeine at this dosage level alters cardiovascular dynamics by augmenting arterial blood pressure in moderately obese men at rest. However, it seems that taking caffeine before exercise does not cause abnormal elvations in blood pressure in moderately obese men.
    Keywords: Caffeine, Blood pressure, Exercise, Overweight
  • Z. Soltani, M. Khasksari, N. Shahrokhi, N. Nakhaei, V. Shaibani Page 629
    Introduction

    Many studies have shown uncontrolled brain edema to be the cause of disabilities and deaths following head trauma. Current data also suggests that a single administration of estrogen or progesterone can have neuroprotective effects on brain injury. In this study we investigated the combined effect of estrogen and progesterone on brain edema and neurological outcomes following traumatic brain injury (TBI) in female rats.

    Materials And Methods

    This interventional-�experimental study was performed on 8 groups of female rats as follows: 1- control, 2-Sham, 3-Ovarectomized trauma (TBI+OVX) 4-Vehicle 5-Physiologic dose of estrogen + physiologic dose of progesterone (E1+P1), 6- physiologic dose of estrogen+pharmacologic dose of progesterone (E1+P2) 7-Pharmacologic dose of estrogen+physiologic dose of progesterone (E2+P1) and 8-Pharmacologic dose of estrogen+pharmacologic dose of progesterone (E2+P2). Hormones were injected i.p, half an hour after diffuse traumatic brain injury through marmarou model to 2 week old ovarectomized rats. Brain edema (via brain water content), blood-brain barrier permeability (via extravascular evans blue dye) and neurological outcome (via veterinary coma scale) were measured in this animals.

    Results

    The results showed significance decreases of 2.68% and 2.88% in water content in group 8 compared to the vehicle group and group 6 respectively and a significant decrease of 2.29% in water content in group 5 compared to group 6. Evans blue level showed significant decreases of 14.7% and 21.1% in groups 6 and 7 compared to the vehicle group. Neurological scores showed a significant increases of 2.5 and 2 in group 5 compared to the vehicle group and group 3, 1 hour after TBI respectively a significant increase was seen in all groups compared to group 3 at 4 and 24 hours after TBI. Scores showed a significant increase of 1.2 in groups 7 and 8 compared to the vehicle group at 24 hours following the TBI.

    Conclusion

    Based on these results, it can be concluded that combined administration of estrogen and progesterone have benefical effects on both the reduction of brain edema and the neurological outcomes, the improvement depending on what dose of estrogen is administered with progesterone.

    Keywords: Neurologic score, Brain edema, Diffuse traumatic brain injury, Brain Water content, Evans blue, Estrogen, Progesterone