فهرست مطالب
مجله دانشکده پزشکی اصفهان
پیاپی 114 (هفته دوم دی ماه 1389)
- تاریخ انتشار: 1389/10/11
- تعداد عناوین: 14
-
- مقاله پژوهشی
-
صفحه 795مقدمه
عوامل خطرساز ترومبوزهای عمقی ورید پا در جوامع مختلف متفاوت است. تا به حال مطالعه ی دقیقی در خاورمیانه در زمینه ی بررسی فاکتورهای کوآگولوپاتیک ارثی و اکتسابی، که بتواند عامل خطرساز DVT باشد، انجام نشده است. در این مطالعه عوامل خطرساز کوآگولوپاتی ارثی و اکتسابی در بیماران مبتلا به DVT در مقایسه با گروه شاهد بررسی شد.
روش هااز فروردین 1386 لغایت شهریور 1388 بیماران مبتلا به که به علت عدم تحرک بروز نکرده باشد، به همراه یک گروه شاهد مشابه از نظر سن و جنس انتخاب و وارد مطالعه شدند. فاکتورهای موتاسیون پروترومبین، موتاسیون فاکتور V لیدن، هموسیستئین سرم، پروتئین C و S، آنتی ترومبین III، ANA، آنتی کاردیولیپین و آنتی فسفولیپید آنتی بادی در این افراد بررسی شد و یافته ها مورد مقایسه قرار گرفت.
یافته هامحاسبه ی نسبت شانس در مورد سطح خونی آنتی کاردیولیپین و هموسیستئین سرم نشان داد که ارتباط مستقیم و معنی داری بین وقوع DVT و افزایش خونی این دو متغیر وجود دارد؛ نسبت شانس به دست آمده به ترتیب 71/7 (حدود اطمینان: 55/64-99/0) و 6/3 (حدود اطمینان: 84/7-6/1) بود. ولی ارتباط معنی داری بین کاهش سطح خونی پروتئین C و S و آنتی ترومبین III، ANA، موتاسیون ژن پروترومبین و فاکتور V لیدن و DVT به دست نیامد.
نتیجه گیریافزایش سطح هموسیستئین و آنتی کاردیولیپین آنتی بادی عوامل خطرساز شایع در بیماران ایرانی می باشد. موتاسیون ژن فاکتور 5 لیدن و موتاسیون پروترومبین از علل ناشایع برای DVT در ایران است و باید در مطالعات دیگر موتاسیون های جدیدتری را بررسی کرد.
کلیدواژگان: ترومبوزهای عمقی ورید پا، عوامل خطرساز، ایران -
صفحه 801مقدمهاختلال وسواس جبری اختلالی مزمن است که تاثیری عمیق بر زندگی فرد و عملکرد اجتماعی، هیجانی و شغلی او می گذارد. بیماران با وسواس های مذهبی در جوامع مذهبی، مثل یهودی های خاورمیانه یا مسلمانان، بیشتر به چشم می خورند و مداخلات درمانی مذهبی می تواند به طور چشم گیری علایم بیماران مبتلا به افسردگی، اضطراب و اختلال وسواس را کاهش دهد. هدف این مداخله بررسی کار آمدی شناخت- رفتار درمانی مذهبی در درمان اختلال وسواس جبری با محتوای مذهبی و بر علایم همبود آن بود.روش هاشیوه ی مداخله در این کارآزمایی بالینی تصادفی شده، درمان شناختی- رفتاری بر اساس عقاید، باورها و آداب مذهبی اسلامی به مدت ده جلسه ی هفتگی، هر جلسه 5/1 ساعته با حضور مشترک روان پزشک و روحانی متخصص در علوم حوزوی، فقه و روان شناسی بالینی بود. از بین بیماران مبتلا به اختلال وسواس- جبری مراجعه کننده به درمانگاه فوق تخصصی روان پزشکی نور، واقع در شهر اصفهان، 50 نفر که نمره ی مقیاس Yale Brown آن ها بالاتر از 17 و محتوای علایم وسواس آن ها مذهبی بود، به طور تصادفی انتخاب و به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند. در این مطالعه، از پرسش نامه های استاندارد Yale Brown، پرسش نامه ی غربال گری وضعیت روانی SCL-90 و مقیاس افسردگی Hamilton نیز استفاده شد. در این مطالعه در نرم افزار آماری 13SPSS از آزمون هایی آماری ANOVA/ANCOVA repeated measure جهت مقیاس دو گروه درمان و شاهد استفاده گردید.یافته هامیانگین سنی شرکت کنندگان در این مطالعه 86/8 ± 9/32 سال بود؛ 94 درصد (47 نفر) زن و بقیه مرد بودند. مقایسه ی نتایج آزمون Yale Brown در سه مرحله (قبل از مداخله و بعد از جلسه پنجم و دهم) در هر دو گروه کاهش نمره را نشان داد که در گروه مداخله بارزتر بود ولی اختلاف مراحل در هر گروه معنی داری نشد (294/0 = P)؛ بین میانگین نمرات دو گروه مداخله و شاهد تفاوت معنی دار آماری وجود داشت (047/0 = P). مقایسه ی نتایج خرده مقیاس وسواس فکری و خرده مقیاس وسواس عملی در مقیاس Yale Brown در سه مرحله ی آزمون در هر دو گروه کاهش نشان داد. روند کاهشی در نمره ی خرده مقیاس وسواس فکری به لحاظ آماری معنی دارنبود (398/0 = P؛ 94/0 = (42، 2)f) ولی روند کاهش نمره ی خرده مقیاس وسواس عملی به لحاظ آماری معنی دار بود (001/0 = P؛ 008/36 = (43، 2)f). بر اساس داده های این مطالعه اثر متقابل گروه های درمانی با مراحل پی گیری نمره ی افسردگی و وضعیت روانی (نمره ی Global Severity Index) معنی دار بود؛ به این معنی که بهبود نمره ی افسردگی و وضعیت روانی بعد از جلسه ی پنجم و دهم نسبت به شروع مطالعه در هر دو گروه ملاحظه شد ولی وضعیت گروه مداخله، به خصوص در پایان جلسه ی دهم، بهتر از گروه شاهد بود.نتیجه گیریدر بیماران مذهبی مبتلا به اختلال وسواسی با محتوای مذهبی و مقاوم به درمان، مداخلات مبتنی بر مذهب، مثل روان درمانی شناختی- رفتاری مذهبی به طور چشم گیری می تواند پاسخ درمانی بیماران را بالا برده، در درمان او مؤثر باشد. علاوه بر علایم بیماری وسواس، چنین مداخله ای می تواند بر علایم همبود با بیماری و وضعیت کلی روانی بیمار، که پاسخ درمانی را ضعیف و پیش آگهی بیماری وسواس را بدتر می کند، اثر گذارد و موجب کاهش چشم گیری در علایم بیماری گردد.
کلیدواژگان: اختلال وسواسی جبری، علایم همبود، درمان شناختی، رفتاری مذهبی -
صفحه 812مقدمهβ تالاسمی ماژور یک بیماری ژنتیکی شایع در کشور ایران است. تجویز خون در این بیماران حیاتی است و مهم ترین عارضه ی آن اضافه بار آهن در بدن و رسوب آن در ارگان های مختلف و از جمله غدد درون ریز می باشد. اختلال بلوغ از مشکلات شایع این بیماران بوده است که خود ناشی از عوامل مختلف و از جمله درگیری هیپوفیز در زمینه ی رسوب آهن می باشد. هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط تغییر سیگنال MRI هیپوفیز بیماران مبتلا به تالاسمی با تاخیر بلوغ بود.روش هابه این منظور، 27 بیمار مبتلا به تالاسمی ماژور در گروه سنی 15 تا 25 سالگی وارد مطالعه شده، بر اساس معاینه ی کلینیکی به دو گروه بلوغ طبیعی و تاخیر بلوغ تقسیم شدند. در کلیه ی بیماران، بررسی هیپوفیز با MRI انجام شد و سیگنال غده ی هیپوفیز و شدت تغییر سیگنال، ارتفاع و حجم غده در آن ها مشخص گردید.یافته هادر 93 درصد بیماران مبتلا به تالاسمی درجات متفاوت از کاهش سیگنال غده ی هیپوفیز وجود داشت و تفاوت بین دو گروه معنی دار نبود. اما در بیماران با تاخیر بلوغ هیپوسیگنالتی شدید (Severe) به طور معنی داری بیشتر از گروه با بلوغ طبیعی بود (034/0 = P). ارتفاع و حجم غده ی هیپوفیز در گروه تاخیر بلوغ به طور معنی داری کمتر از گروه با بلوغ طبیعی بود (006/0 P =؛ 002/0 =P).نتیجه گیریکاهش شدید سیگنال غده ی هیپوفیز، کاهش حجم و ارتفاع غده ی هیپوفیز با وقوع بالینی تاخیر بلوغ رابطه ی معنی داری دارد، بنابراین استفاده از MRI به عنوان روش تشخیص یا حتی پیش بینی اختلال بلوغ می تواند مفید باشد. به علاوه، کنترل زود هنگام رسوب آهن جهت جلوگیری از ایجاد سیگنال های بسیار پایین هیپوفیز و ممانعت از آتروفی غده می تواند در پیش گیری از اختلال بلوغ در تالاسمی راه گشا باشد.
کلیدواژگان: هیپوفیز، تالاسمی، اختلال بلوغ -
صفحه 819مقدمهشایعترین عارضهی زونا، دردهای عصبی بعد از آن (Postherpetic Neuralgia یا PHN) میباشد که طی آن فرد مبتلا هفته ها یا حتی سالها بعد از ابتلا به بیماری از درد ناراحت کنندهای رنج می برد. از درمان های دارویی مختلفی برای تسکین این درد استفاده شده است اما چون افراد مبتلا اغلب بالاتر از 60 سال سن دارند و به بیماری های متعددی نیز مبتلا هستند، دچار عوارض دارویی می گردند. تزریق زیر جلدی سم بوتولینوم از جملهی درمان های جدیدی است که به تازگی برای کنترل درد این بیماران مطرح شده، عوارض آن نیز کم میباشد. از آن جایی که مطالعات در این باره بیشتر به صورت گزارش موردی است، در این مطالعه بر آن شدیم تا اثر تزریق زیر جلدی سم بوتولینوم را بر روی تعدادی از بیماران مبتلا به دردهای عصبی بعد از زونا بررسی کنیم.روش هااین مطالعه به صورت مداخله ای با نمونه گیری آسان بر روی 15 بیمار مبتلا به نورالژی بعد از زونا انجام شد. بعد از گرفتن رضایت نامه، اطلاعاتی شامل سن، جنس، تعیین محل ضایعه و درماتوم درگیر، تعیین مدت زمان ابتلا و تعیین شدت درد بر اساس VAS در فرمی ثبت شد. سپس سم بوتولینوم به صورت زیر جلدی به میزان 15 واحد به ازای هر 10 سانتی متر مربع درگیری تزریق گردید. در روز دوم، هفته ی دوم و هفته ی چهارم پس از تزریق بیماران پی گیری شدند و درد آن ها بر اساس معیار Visual analog score (VAS) اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون Repeated measure ANOVA در نرم افزار 16SPSS تجزیه و تحلیل گردید.یافته هااز 15 بیمار بررسی شده، 6 نفر مرد و 9 نفر زن بودند. میانگین سنی آنان 5/4 ± 60 سال و میانگین مدت درگیری 5/6 ماه بود. میانگین VAS در روز دوم 4/6، در هفته ی دوم 2/7 و در هفته ی چهارم 6/7 بود. به طور کلی، درد بیماران در هفته ی چهارم بعد از تزریق کاهش نشان داد ولی از نظر آماری این کاهش معنی دار نبود (06/0 = P).نتیجه گیریبه نظر می رسد که تزریق زیر جلدی سم بوتولینوم درد بیماران مبتلا به دردهای عصبی بعد از زونا را کاهش می دهد. اگرچه این کاهش درد در هفته های بعدی تزریق کم می شود ولی باز هم نسبت به قبل از تزریق، درد را برای بیماران قابل تحمل تر می سازد. امکان دارد تکرار تزریق در کنترل درد بیشتر مؤثر باشد.
کلیدواژگان: درد پس از زونا، درد، سم بوتولینوم، زونا -
صفحه 828مقدمه
هر چند درماتیت حاد ناشی از رادیوتراپی یک عارضه ی شایع رادیوتراپی می باشد، در حال حاضر اجماع کلی در مورد پیش گیری یا درمان انتخابی برای این عارضه وجود ندارد. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تاثیر درمانی و عوارض جانبی عسل موضعی در درمان درماتیت ناشی از رادیوتراپی بود.
روش هاتعداد 90 بیمار مبتلا به سرطان پستان که تحت جراحی ماستکتومی رادیکال تعدیل شده، متعاقب آن رادیوتراپی خارجی کبالت (50-48 گری) قفسه سینه قرار گرفته و دچار درماتیت درجه ی 2 تا 3 ناشی از رادیوتراپی شده بودند، به طور تصادفی تحت درمان با شستشوی روزانه (گروه 1)، پماد عسل موضعی همراه با شستشوی روزانه (گروه 2) یا پماد هیدروکورتیزون 1 درصد همراه با شستشوی روزانه (گروه 3) در محل درماتیت قفسه ی سینه قرار گرفتند. برای مدت سه هفته، سطح درماتیت خیس، شدت علائم بیمار مثل خارش، درد، ترشح و سوزش در انتهای هر هفته پی گیری ثبت شد. کارایی و عوارض جانبی، اهداف اولیه و ثانویه مطالعه بودند.
یافته هامیانگین سنی در گروهای 1، 2 و 3 به ترتیب 8/41، 5/44 و 1/46 سال و میانگین سطح درماتیت در این گروها به ترتیب 3/84، 4/84 و 6/84 سانتی متر مربع بود. همچنین میانگین دوز کل رادیوتراپی در گروهای 1، 2 و 3 به ترتیب 5/49، 3/49 و 6/49 گری بود. تفاوت آماری قابل توجهی از نظر میزان علائم بیمار و شدت درماتیت در بین گروه ها وجود نداشت. اما، پماد هیدروکورتیزون شدت علائم بیمار (نظیر سوزش و خارش) را در مقایسه با مصرف پماد عسل موضعی به طور معنی داری بهبود بخشید.
نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که پماد عسل در مقایسه با پماد هیدروکورتیزون 1 درصد یا شستشوی روزانه، باعث کاهش علائم بیمار یا بهبود شدت درماتیت ایجاد شده توسط رادیوتراپی در بیماران مبتلا به سرطان پستان تحت رادیوتراپی نمی شود.
کلیدواژگان: درماتیت ناشی از رادیوتراپی، پماد عسل، پماد هیدروکورتیزون 1 درصد، شستشوی روزانه، سرطان پستان
-
Page 795Background
The development of venous thromboembolism is influenced by a variety of genetic and environmental risk factors. A few studies have ascertained whether thrombophilic defects are risk factors for venous thromboembolism in Middle East and Iranian populations or not.
MethodsWe conducted a case-control study involving 66 consecutive patients with deep vein thrombosis without immobility and 66 healthy controls from the Al-Zahra Hospital in Isfahan, Iran.
FindingThe most frequent thrombophilic risk factor for deep vein thrombosis was homocysteine (31/66) (OR = 3.6, 95% CI = (1.66-7.84)). Anticardiolipin antibody was seen in 10.6% (OR =7.71, 95% CI = (0.99-64.55)). There were no significant differences for other risk factor such as Protein S, Protein C, Antithrombin III, Factor V leiden, and Prothrombin mutation.
ConclusionIn spite of western studies, Factor V leiden and Prothrombin mutation are rare between Iranian patients. However, homocysteine and anticadiolipin anti bodies are the most frequent risk factors. Screening for Factor V leiden and Prothrombin mutation have not cost benefit and further studies with larger sample size need to detect new mutations and assess the influence of ethnicity on thrombophilia.
-
Page 801Obsessive compulsive disorder (OCD) is a chronic disorder with significant influence on social, emotional, and occupational performances. Although epidemiologic investigations is proved on this disorder in different cultures but obsessive compulsive disorder with religious contents is more prevalent among religious populations such as Middle East Jews and Muslims. Many clinical researches showed therapeutic spiritual interventions could obviously decrease symptoms of patients with depression, anxiety, and obsessive disorder. The aim of this study was to evaluate the efficacy of religious cognitive-behavioral therapy on obsessive compulsive disorder with religious content and its co-morbidities.
-
Page 812Backgroundβ-thalassemia major is among the most common genetic disorders in Iran. Blood transfusion, as the main stem of management of these patients, has numerous side effects including iron overload. Delayed puberty as a major complication of these patients is multifactorial but seems to be mainly secondary to iron deposition within pituitary gland. This study was designed to compare pituitary MRI signal changes in thalasemia patients with and without delayed puberty.MethodsFrom β-thalassemia patients, 27cases between 15-25 years were included, 13 with delayed and 14 with normal puberty (according to clinical exam). Pituitary MRI was done, then signal and dimensions of gland was determined and compared by statistical analysis between two groups.FindingDecreased signal of any degree was detected in 93% of patients. Normal signal and also mild and moderate hyposignality showed no significant difference between two groups (P = 0.317, 0.083, and 0.655, respectively), but severe hyposignality was higher in delayed puberty group (P = 0.034). Also, decreased volume and height of gland was significantly higher among delayed puberty group (P = 0.002 and 0.006 respectively).ConclusionMRI could be appropriate for diagnosis of delayed puberty in patients with β-thalassemia.
-
Page 819BackgroundThe most common complication of herpes zoster is postherpetic neuralgia (PHN), which can cause chronic and debilitating pain. In some patients, pain persists for weeks or even years after regression of the rash and many drugs and methods should be used to treat the pain. As many patients are elder and suffer from chronic diseases, they would be affected by drug complications. Recently, subcutaneous injection of botulinum toxin is used as a new method for controlling pain with little complications. There are a few case studies about effect of botulinum toxin injection to relieve pain. We assessed the effect of subcutaneous injection of botulinum toxin on relieving pain in postherpetic neuralgia.MethodsIn this intervention study, 15 patients suffer postherpetic neuralgia were enrolled by convincing sampling method. Information as age, sex, dermatome, place and duration of pain, and severity of pain were registered in patients. Then botulinum toxin injected 15 units per 10 cm² subcutaneously. Patients were followed in 2nd day, 2nd week, and 4th week after injection and pain was measured by visual analog score (VAS). Data were analyzed by Repeated Measure ANOVA test using SPSS16 software.FindingSix patients were male and 9 were female. The mean age was 60 ± 4.5 year and duration of pain was 6.5 month. Mean of VAS in 2nd day, 2nd week, and 4th week were 6.4, 7.2, and 7.6 respectively. Patients’ pain in 4th week were decreased compare with before injection but the difference was not statistically significant (P = 0.06).ConclusionIt seemed that subcutaneously injection of botulinum toxin can relieve pain in postherpetic neuralgia. Hence this decrease in duration of the time was observed to be lesser, repetition of injection could be more effective for controlling the pain.
-
Page 828Background
Although acute radiation dermatitis is a common complication of radiotherapy, there is currently no general consensus regarding the prevention or treatment of choice for this adverse effect. The present study aimed to investigate the efficacy and safety use of topical honey in the treatment of radiation-induced dermatitis.
MethodsNinety breast cancer patients undergone modified radical mastectomy, chemotherapy and chest wall telecobalt radiotherapy (48-50 Gy) and developed grade II-III radiation-induced dermatitis, were randomly assigned to received only daily washing (arm 1), topical honey plus daily washing (arm 2) or topical hydrocortisone 1% plus daily washing (arm 3). The area of wet dermatitis and the severity of subjective symptoms such as itching, pain, oozing and burning were recorded at the end of each week of follow-up for three weeks. The efficacy and safety of topical honey were the primary and the second study endpoints.
FindingThe mean age of the patients in treatment arms 1, 2 and 3, were 41.8, 44.5 and 46.1 years respectively. The mean dermatitis areas were 84.3, 84.6 and 84.8 cm2 in treatment arms 1, 2 and 3, respectively. In addition, the mean total radiation doses were 49.5, 49.6 and 49.3 Gy in treatment arms 1, 2 and 3, respectively. There was no significant statistical difference between three treatment arms regarding the rate of subjective symptoms and dermatitis severity. However, topical hydrocortisone 1% significantly improved subjective symptoms (such as itching and burning) compared to topical honey application.
ConclusionThe present study suggests that the topical honey cannot reduce subjective symptoms or improve radiation-induced dermatitis severity compared to topical hydrocortisone 1% or daily washing in breast cancer patients receiving radiotherapy.