فهرست مطالب

نقد و نظر - سال هجدهم شماره 1 (پیاپی 69، بهار 1392)

فصلنامه نقد و نظر
سال هجدهم شماره 1 (پیاپی 69، بهار 1392)

  • تاریخ انتشار: 1392/02/11
  • تعداد عناوین: 7
|
  • محمدعلی مبینی* صفحه 2
    مفهوم تناسب و هماهنگی، پیوند وثیقی با مفهوم خوبی دارد و در بسیاری از موارد این مفهوم در معنای خوبی لحاظ می شود. خوب بودن یک وسیله برای یک هدف، به معنای مناسب بودن آن وسیله برای رسیدن به آن هدف است و خوب بودن یک چیز برای انسان به معنای مناسب بودن آن برای انسان است. در این مقاله، ادعا می شود که خوبی ارزشی و به ویژه خوبی اخلاقی نیز بر اساس مفهوم تناسب قابل تبیین است. مدعای اصلی این است که همه ارزش ها به ویژه ارزش های اخلاقی از تناسب و هماهنگی وجودی برمی خیزند و اساسی ترین تناسب و هماهنگی که خاستگاه ارزش است، تناسب و هماهنگی وجودی میان خداوند و مخلوقات او است. نظریه های دیگری نیز وجود دارند که ارزش اخلاقی را بر اساس مفهومی از تناسب تبیین کرده اند، ولی از آن جا که معنایی فراگیر از آن را در ذهن نداشته اند، از تبیین ارزش در پایه ای ترین مرحله ناکام مانده اند. تناسبی که در این مقاله خاستگاه ارزش شمرده می شود، تناسبی فراگیر و مطلق است که میان همه موجودات و در راس آن میان مخلوقات و خداوند برقرار می شود و در این گونه تناسب، هر موجودی هم جایگاه وجودی خود را در عالم به رسمیت می شناسد و به آن پایبند می ماند و هم نقش وجودی موجودات دیگر را نسبت به خود پذیرا خواهد بود. چنین تبیینی از ارزش هم با ارتکازات ما همخوانی دارد و هم پاسخی قانع کننده به بسیاری از پرسش ها فراهم می کند.
    کلیدواژگان: ارزش، اخلاق، خوبی، تناسب، هماهنگی
  • رضا صادقی صفحه 34
    قیاس ناپذیری یکی از مفاهیم اصلی در رویکردهای تکثرگرایانه معاصر است که در گسترش و تثبیت نسبی گرایی در دو حوزه شناخت شناسی و وجودشناسی نقشی محوری ایفا کرده است. در این نوشتار نخست جایگاه و کارکرد مفهوم قیاس ناپذیری در فلسفه معاصر بررسی خواهد شد و سپس با محور قراردادن دیدگاه تامس کوهن مبنی بر قیاس ناپذیری پارادایم های متکثر در طول تاریخ علم، دلایل تاریخی و منطقی این انگاره و ابعاد نسبی گرایانه آن بحث خواهد شد. در ارزیابی نهایی نیز از پیش فرض ضدرئالیستی این انگاره بحث می کنیم و از این رهگذر، استدلال خواهد شد که با قیاس ناپذیری امکان دفاع از عقلانیت و امکان گفتگوی انتقادی از دست می رود.
    کلیدواژگان: قیاس ناپذیری، پارادایم، نسبی گرایی، شکاکیت، واقع گرایی
  • علیرضا اسعدی* صفحه 53
    بسیاری از فلاسفه حرکت در مجردات را امری ناممکن دانسته اند. براهین آنها بر ثبات مجرد بر این مبنا استوار است که ماده شرط تحقق حرکت است. این مقاله می کوشد پس از تبیین حقیقت حرکت، نشان دهد که به ویژه بر مبنای حرکت جوهری، وجود ماده از اساس مورد تردید قرار دارد و براهین اثبات هیولی؛ یعنی برهان قوه و فعل و برهان فصل و وصل ناتمام است. با انکار هیولی باید در تعریف مجرد بازنگری کرد و آن را به موجودی که دارای وضع و حیز نیست تعریف کرد؛ زیرا تعریف آن باید به گونه ای باشد که مثبتان و منکران هیولی در آن مشترک باشند. نیز با انکار هیولی نمی توان از تلازم ماده و قوه سخن گفت. از سوی دیگر، در این مقاله پنج برهان عقلی بر ثبات مجرد استقصا، تقریر و نقد شده و در ادامه شواهد نقلی ثبات مجرد نیز مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و روشن می شود که این دلایل از اعتبار کافی برخوردار نیستند. از رهگذر این مقدمات، امکان عقلی وقوع حرکت در مجردات اثبات می شود و با تمسک به دلایل نقلی می توان وقوع حرکت و تغیر را در آنها نیز پذیرفت.
    کلیدواژگان: حرکت، مجرد، مادی، ثبات
  • وحیده اکرمی، محمدعلی مبینی * صفحه 82

    دکارت، به عنوان یکی از نمایندگان برجسته مبناگرایی سنتی، برای دستیابی به یقین، شک عام دستوری را نقطه آغاز قرار می دهد و بر اساس آن، در نخستین گام به وجود خود یقین می کند و از این طریق، معرفت به خدا و جهان را تبیین می کند. او در مسیر فکری خود تلاش می کند از اعتبار حواس که احتمال خطا دارند، بکاهد و ارزش بیشتری به شهود ذهنی دهد. دکارت وضوح و تمایز را ملاک حقیقت می داند و مصونیت از هر شک ممکن را معیاری برای یقین به شمار می آورد. بونجور که از معرفت شناسان معاصر است، در دفاع از مبناگرایی سنتی، با بیان انتقاداتی بر دکارت، می کوشد تا نظریه یقین دکارت را از نقدها بپیراید و به معیاری جدید برای خطاناپذیری باورها برسد. نظریه «آگاهی سازنده» بونجور راهی در تبیین باور خطاناپذیر می باشد. آگاهی سازنده یک مرحله هوشیاری غیر مفهومی است که با فرایند توصیفی می توان آن را به باور مفهومی تبدیل کرد. از این منظر، دیدگاه بونجور با اندیشه علم حضوری در فلسفه اسلامی قابل مقایسه است، با این تفاوت که از دیدگاه بونجور، در باورهای برآمده از آگاهی غیر مفهومی احتمال خطا وجود دارد، ولی توجه به آن معقول نمی نماید.

    کلیدواژگان: معرفت، باور، یقین، خطاناپذیری، مبناگرایی، دکارت، بونجور
  • حسین اترک* صفحه 102
    یکی از مفاهیم کلیدی که در حوزه های مختلف علوم انسانی از جمله علم اجتماع، سیاست و اخلاق مطرح می شود، «عدالت» است. از این اصطلاح، تعاریف و معانی مختلفی وجود دارد. هدف این پژوهش، بررسی معانی عدالت در اخلاق اسلامی است. برخی از حکمای اسلامی به تبع افلاطون، با ارائه تعریفی نفسانی و روان شناختی از عدالت، آن را به سازگاری و تسالم قوای نفس تعریف کرده اند. عدالت بر اساس این تعریف، فضیلت جامع نفس است که از حصول فضایل سه گانه نفس، یعنی حکمت، شجاعت و عفت پدید می آید. برخی دیگر به تبع ارسطو، عدالت را فضیلت حد وسط بین ظلم و انظلام تعریف کرده اند که به توزیع عادلانه اموال و امکانات بین دیگران مربوط است. برخی نیز عدالت را به فضیلت عقل عملی که از اعتدال آن اعتدال جمیع قوا حاصل می شود تعریف کرده اند. در نهایت، به نظر می رسد تعریف کامل و جامع عدالت، قرار دادن هر چیز در جای مناسب خودش است و تعاریف دیگر عدالت اعم از تعریف روان شناختی، اجتماعی، سیاسی و... همه در نهایت به این تعریف جامع بازگشت می کنند. در این مقاله به مباحث دیگری حول مفهوم عدالت مانند تعیین رذیلت مقابل عدالت، اندراج انواعی خاص از فضایل تحت عدالت و بساطت و ترکب معنای آن در اخلاق اسلامی نیز پرداخته شده است.
    کلیدواژگان: عدالت، اعتدال قوا، عدالت فردی، عدالت توزیعی، عدالت سیاسی
  • محمد جعفر رضایی*، علی کرباسی زاده صفحه 127
    مقاله حاضر با بررسی دیدگاه های عالمان سده اخیر حوزه علمیه اصفهان در مسئله علم امام، تلاش دارد تا دیدگاه های جریان های فکری این حوزه را - در این مسئله- به تصویر بکشد. در این مقاله ضمن اشاره به استدلال ها و تبیین های علمای این دوره اصفهان سه جریان فکری معرفی می شود: 1. جریان فلسفی و عرفانی ای که علم امام را مطلق و فعلی دانسته و به عمومیت آن معتقدند2. جریان حدیثی ای که علم امام را مشروط می داند، اما به عمومیت آن باور دارد؛ 3. جریان کلامی ای که علم امام را مشروط و جزئی می شمارد. از جمله بزرگان جریان اول می توان به سید علی آقا نجف آبادی و شاگردانش سید علی علامه فانی، بانو امین و سید حسن مدرس اشاره کرد. از بزرگان جریان دوم می توان از شیخ محمدتقی نجفی مسجدشاهی و میرزا یحیی بیدآبادی نام برد. سید عبدالحسین طیب، عطاءالله اشرفی اصفهانی و سید محمدجواد غروی اصفهانی از بزرگان جریان سوم به شمار می آیند.
    کلیدواژگان: علم امام، جریان های فکری حوزه اصفهان، علمای اصفهان
  • ابراهیم علی پور صفحه 153
    رابطه میان نفس و بدن از جمله مهم ترین موضوعات مثنوی معنوی اثر ماندگار جلال الدین محمد بلخی است که بیش ازهزار بیت را به خود اختصاص داده است. واژگان نفس، تن، بدن، جسم، روح، روان، جان و مرگ کاربرد های فراوانی در مثنوی دارند. اصطلاح نفس در مولوی بیشتر کاربرد اخلاقی دارد و واژگانی چون روح، جان و روان به جای نفس فلسفی نشسته اند، و کاربست تن، جسم و بدن در مقابل جان و روان در اغلب ابیات مثنوی، و تفکیک هویت و نقش هر کدام نشان از نگاه دوگانه انگار مولوی به موضوع رابطه نفس و بدن دارد. با توجه به بیان تمثیلی مولوی و به کار بستن تشبیه و استعاره در معرفی نفس و بدن که از مهم ترین روش ها در بیان مسائل پیچیده است بهترین شیوه در نفس شناسی مولوی از طریق استعاره هاست. از این رو، در این مقاله سعی شده با بیان استعاره های تن، وجه شبهه و پیش فرض ها، لوازم آن در موضوع رابطه نفس و بدن بیان شود. مولوی تن را حجاب، قفس، خار، جماد، خاک حقیر، چراغ ضعیف، کنده و... می داند که همه این استعاره ها حکایت از نگاه منفی به تن و جسم در مقابل جان و روان دارد. وی تنها راه نجات انسان و تنها طریق نیل به حیات ابدی و روحانی را ترک تن می داند و راه های خلاصی از زندان تن را ترک شهوات، حرص و آز، رذایل و اتصاف به صفات الهی و ربانی معرفی می کند.
    کلیدواژگان: نفس، بدن، تن، جان، روح، حجاب، قفس، جسم، جماد، سقیم
|
  • Mohammad Ali Mobini* Page 2
    The concept of fittingness and harmony is closely related to that of goodness and in many cases it is taken to mean goodness. The goodness of a means for its purpose is its fittingness for the fulfilment of that purpose and the goodness of something for humans is its fittingness for them. In this paper, I claim that value-goodness, and in particular moral goodness, arises from fittingness and ontological harmony, and the most fundamental fittingness and harmony that are the origins of value are the ontological fittingness and harmony between God and His creatures. There are other theories that accounted for moral value in terms of a notion of fittingness, but since they did not consider a comprehensive notion of fittingness, they failed to explain value in its most basic levels. The fittingness that I count as the origin of value is a general and absolute fittingness that obtains among all creatures and above all, between creatures and God, and in such fittingness, any creature has its own ontological place in the world and admits the ontological roles of other creatures. Such an account of value is both consistent with our common sense and can provide a compelling response to many questions.
    Keywords: Value. Morality. Goodness. Fittingness. Harmony
  • Reza Sadeghi Page 34
    Incommensurability is one of the main concepts in contemporary pluralistic approaches that has played a central role in developing and establishing relativism in both epistemology and ontology. In this paper I will first examine the place and function of this notion in contemporary philosophy and then, focusing on Thomas Kuhn’s incommensurability of plural paradigms throughout the history of science, I will discuss historical and logical arguments for this view and its relativistic scope. In final assessment, I take issue with the anti-realistic presupposition of this view and I will argue that with incommensurability, rationality and critical dialogues will be impossible.
    Keywords: Incommensurability. Paradigm. Relativism. Skepticism. Realism
  • Alireza Asadi* Page 53
    Many Islamic philosophers hold that it is impossible for immaterial beings to have motion. Their arguments for this claim are based on the principle that matter is a condition for motion. In this paper I seek to explain the nature of motion and then show that according to the theory of substantial motion, the existence of matter is doubtful and the arguments for the existence of matter or hyle—such as the argument from potentiality and actuality and the argument from attachment and detachment—are problematic. In this case we should revise our definition of immaterial beings. One move is to say that a being is immaterial if it does not have a position and space, since its definition should be such that both proponents and opponents of hyle might share. Moreover, if we deny hyle, we cannot talk about the concomitance of matter and potentiality. On the other hand, I will review and criticize five rational arguments for the immobility of the immaterial beings followed by some evidence from religious texts, and I shall show that these arguments are not sound enough. Therefore, I think that the motion of immaterial beings is possible and there is also evidence from religious texts to this effect.
    Keywords: Motion. Immaterial Beings. Material. Immobility
  • Vahideh Akrami, Mohammad Ali Mobini Page 82

    Descartes, as a prominent representative of traditional foundationalism, starts from a general methodological doubt in order to achieve certainty and as the first step, he achieves certainty about his own existence whereby he explains knowledge of God and of the world. In his intellectual path, Descartes tries to reduce the credibility of senses and give more credit to intellectual intuitions. He takes clarity and distinctness to be criteria of truth and takes immunity to any doubts as a criterion of certainty. BonJour—a contemporary epistemologist—defends foundationalism but he modifies the Cartesian view in order to save it from objections and provide a new criterion for the infallibility of beliefs. BonJour’s ‘constitutive awareness’ theory seeks to account for infallible beliefs. Constitutive awareness is a level of non-conceptual awareness that can be transformed into a conceptual belief through a descriptive process. BonJour’s view might be compared with the theory of knowledge by presence in Islamic philosophy, though in BonJour’s view, there is fallibility in the beliefs formed from non-conceptual awareness, but it is not rational to care about such fallibility.

    Keywords: Knowledge. Belief. Certainty. Infallibility. Foundationalism. Descartes. BonJour
  • Hossein Atrak * Page 102
    A key concept of various humanities such as social sciences, politics and ethics is ‘justice’. There are difference notions and definitions for this term. In this paper, I shall investigate the notions of justice in Islamic ethics. Following Plato, some Islamic philosophers developed a psychological notion of justice in terms of harmony among faculties of the soul. On this notion, justice is a general, comprehensive virtue of the soul that results from three virtues of the soul—wisdom, courage and moderation. Some others followed Aristotle and defined justice as average or intermediary between doing injustice and tolerating injustice: a just distribution of properties and facilities between others. Some others define justice as a virtue of practical reason whose moderateness leads to the moderateness of all faculties. Finally, it seems that a comprehensive definition of justice is in terms of giving everything its appropriate position. It is to this definition that all other definitions such as the psychological, social and political ones refer. Also in this paper I have dealt with other issues regarding justice such as the determination of vice in contrast with justice, types of virtues that are included in justice, and the simplicity or complexity of this notion in Islamic ethics.
    Keywords: Justice. Moderation of Faculties. Individual Justice. Distributive Justice. Political Justice
  • Mohammad Jafar Rezaee*, Ali Karbassizadeh Page 127
    In this paper we shall investigate the views of last century scholars of Isfahan seminary school with regard to Imam’s knowledge and we seek to envisage the views of different strands. We will deal with their arguments and accounts of these scholars and we classify them into three intellectual strands: (i) a philosophical and mystical strand that takes Imam’s knowledge to be absolute, actual and comprehensive, (ii) a hadithi (traditional) strand that takes Imam’s knowledge to be conditional, though comprehensive, (iii) a theological (kalami) strand that takes Imam’s knowledge to be conditional and restricted. Within the first group we can mention Sayyed Ali Aqa Najaf Abadi and his pupils such as Sayyed Ali Allameh Fani, Banu Amin and Sayyed Hassan Modarres. Among the second group we can mention Shaikh Muhammad Taqi Najafi Masjedshahi and Mirza Yahya Bidabadi. Finally, Sayyed Abdulhussain Tayyeb, Ata’ullah Ashrafi Isfahani and Sayyed Muhammad Javad Gharavi Isfahani are among the prominent figures of the third group.
    Keywords: Imam's Knowledge. Intellectual Strands of Isfahan Seminary School. Scholars of Isfahan
  • Ebrahim Alipour Page 153
    The soul-body relation is one of the most significant issues of Mathnavī by Jalal ad-Din Muhammad Balkhi—near one thousand verses of Mathnavī are devoted to this issue. The terms soul (nafs), corpus (tan), body (badan), flesh (jism), spirit (rūḥ), psyche (ravān), life (jān), and death (marg) are frequently used in Mathnavī. The term soul has a moral use and terms such as spirit, life and psyche function as the philosophical terminology of the soul, and in most verses, the terms ‘corpous’, ‘flesh’ and ‘body’ are used in contrast with life and psyche; and the distinction between their roles might signify Mowlavī’s dualistic position about soul-body relation. Given his allegorical use and his employment of similes and metaphors with respect to soul-body—which is a method for talking about complex issues—the best way to know his view about the soul is via the metaphors and images. Therefore, in this paper I shall introduce his metaphors of the corpus, and talk about its presuppositions and implications for soul-body relation. Mowlavī talks about the corpus as a veil, cage, thorn, solid, pity soil, weak light and timber. These metaphors show his negative perspective to corpus and flesh in contrast with life and psyche. According to him, the only way for human salvation and the only way to eternal and spiritual life is to abandon the body and this can be obtained by abandoning lusts, greed, vices and achieving divine attributes.
    Keywords: Soul. Body. Corpus. Life. Spirit. Veil. Cage. Flesh. Solid. Patient