آرشیو پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶، شماره ۱۵۹۳
صفحه آخر
۱۶

نامه یی برای سالار شهیدان

ابراهیم رها

السلام علیک یا اباعبدالله

من طنز می نویسم. اما پیش تو می شود حقیقت را بی خجالت اعتراف کرد که «کارم از گریه گذشته است بدان می خندم.» یا حسین (ع) ای امام آزادی که به اندازه یک تاریخ هم شانه باشرف ایستاده یی، ما را دریاب. من به قاعده توان اندکم، خنده قسمت می کنم. نخواستم این ستون حتی در این روزهای عزیز تعطیل شود که این نذر من است یا حسین (ع). یکی قیمه قسمت می کند، یکی شربت خیرات می کند، یکی... من با این دستان همیشه تهی لبخند نذری می دهم. یا حسین (ع) ما را با رشادتت به شهامت خندیدن به تمام ظالمان تاریخ مهمان کن. ای عزیز فاطمه، آب، مهریه مادر توست: زلال، جاری، پاک، شفاف و روح بخش. من، این کم ترین دوستداران تو، در این نامه های گاه و بیگاه، به قاعده مقدورات، جان می کنم که کمی شفاف کنم فضای اطرافم را و کمی جاری باشم در بطن دردهای تمام نشدنی مردمم و... یگانه خواسته ام این روزها از تو ی بزرگوار این است که توانم بدهی تا نلغزم تا نترسم تا از صراط حق خارج نشوم تا... تا بتوانم کماکان بنویسم. یا حسین (ع) فردا تاسوعاست. این روزها همه دست ها به دعا بلند است. دیده ام یا حسین دیده ام که در همین دسته ها و شیون ها و اشک ها و سوزهای دل، از تو شفا گرفته اند. دیده ام، دیده ام یا حسین که با همین نذرها و خیرات ها از تو حاجت گرفته اند. من حاجتمند دست به دعا را، با تمام بار گناهان بسیار بر دوش، ببین، فردای بهتر این ملک، آینده روشن تر این سامان، حاجت دیرپای سالیان ما جماعت است، ما را شهامت بهتر شدن، ما را رشادت در راه حق گام نهادن، ما را دوری از بی تفاوتی، ما را جسارت ابراز حقیقت عطا کن. یا حسین (ع) به آرزوهای ما، به افق پیش روی ما، لبخند ارزانی کن. ما در فضای طنز زندگی می کنیم اما نمی خندیم، خنده مهمان ما نمی شود یا حسین (ع) ما را توانی ده تا دردهای کهنه مان، به دست خویش علاج کنیم و فرداهایی را شاهد باشیم که اگر به آسمان دوردست چشم دوختیم ببینیم که از اون بالاکفتری نمی آید،